بریدههایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)
۴٫۷
(۱۳۹)
این زنان از جنس آهن و پولاد و هم از جنس فرشتگان هستند. در این کشور زنان در طول تاریخ نقشی بسیار اساسی و سازنده در همه امور اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مدیریتی داشتهاند. مهمترین نقش آنها تربیت آدم بوده است. توجه کنید نگفتم تربیت فرزند، بلکه تربیت آدم. حق آنها توسط مردان، یعنی همین بچههای خودشان ضایع شده است. حتی بعضی از بچههای آنها با استدلالهای غلط مادران خود را نصف حساب میکنند. حق آن است که ما مردان بیش از پیش حق زنها را پاس بداریم.
پ. و.
زندگی این شیر زنان عمق فرهنگ این مرز و بوم را نشان میدهد. فرهنگی که در روستاهای دور افتاده کویریاش این چنین زنانی وجود دارند. زنانی که سرنوشت را تغییر میدهند. تقدیر را این زنها رقم میزنند. روستاهایی که در دریای شنهای کویر چون لکههای خس و خاشاک بیش نیستند. در آنجا طبیعت خشن و نامساعد است. اما در همین طبیعت خشن و نامساعد فرهنگی نهفته است که انسان را نه تنها بر آن طبیعت مسلط میکند. بلکه بر قهر روزگار هم مسلط میکند این شیرزنان قهرمانان ملی ما هستند. فرهنگ سنتی این مملکت چنان مستحکم است که در دورترین آبادیهایش زنانی را در خود جای داده که در کار، تلاش، ابتکار عمل، آبروداری و تربیت فرزند سرآمد زنان روزگارند. در این آب و خاک کمتر زنی بعد از مرگ شوهرش، زندگی و بچههایش را رها میکند.
پ. و.
عدهای هم عرقِ قاچاق درست میکردند و میفروختند. که بیشتر یهودیها بودند. بعضی از مسلمانها هم در خانههای خودشان برای خود عرق درست میکردند. در همین دارالمؤمنین یزد آدمهایی بودند که اول وقت نمازشان را میخواندند و بعد عرقشان را میخوردند. البته من از سال ۱۳۴۶ دیگر در یزد نبودهام. شاید این هم ترکیبی از اسلام و یهودی و زرتشتیگری باشد. نماز مسلمانی و شراب زرتشتی و عرق یهودی، در شهری که مسلمان، یهودی و زرتشتی قرنها دیوار به دیوار هم زندگی میکردند. این ترکیب آداب و رسوم هم ممکن شده بود. البته هزاران نفر آدم مؤمن یزدی هم میشناسم که در تمام عمرشان عرق و شراب را ندیدند چه برسد به این که بخورند.
پ. و.
سیستم آموزشی اساس پیشرفت و توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. هر کشوری که دارای سیستم آموزشی، تحقیقاتی، مستبد، حقیر و فقیر باشد نباید انتظار توسعه در هیچ زمینهای داشته باشد. معلم که فقیر و حقیر شد کل مملکت فقیر و حقیر است. حالا هر چه سیاستمدارها میخواهند داد و فریاد بزنند "آهای توسعه یافتیم". همه به آنها میخندند. معلم که حقیر شد آزادی میرود و استبداد میآید. معلم هم اگر زیادهروی کرد و وظایف معلمیخود را درست انجام نداد. وارث انبیاء نیست، وارث شیطان است.
پ. و.
من یک معلم هستم. تا این تاریخ که مطالب را مینویسم ۳۷ سال است تدریس میکنم. با بیاحترامیبه معلم و به محصل و دانشجو مخالفم. معلمیکه برای اولین دفعه وارد کلاس میشود اولین بچهای را که جلو دستش میرسد میزند و میگوید بدانید من اینطور آدم میزنم اصلاً معلم نیست. سروکار این آدم با علم و دانشآموز و دانشجو نیست. کسی که سر کلاس شاگردانش را تحقیر میکند، معلم نیست. معلم باید مشوق باشد و سعی کند شاگردش از خودش، هم از نظر علمیو هم از نظر اخلاقی، بهتر باشد. معلمیکه شاگردش ازخودش بهتر نباشد، معلم بدبختی است. معلم موفقی نیست. باید بگویم بیچاره آن استادی که شاگردانش از خودش بهتر نشوند.
پ. و.
عاقلی در زمان فتحعلیشاه گفته است باید در این مملکت مکتب اعتراض ایجاد کرد. عدهای به آن مرد عصر قاجاری تاختهاند و هنوز هم میتازند. چون اگر مکتب یا مذهب اعتراض پایش باز شود اوضاع آرام به هم میخورد. جامعه دچار تحول و دگرگونی میشود. معلوم است آنها که بر خر مراد سوارند دوست ندارند کسی اعتراض کند. ما بچههای سالهای ۵۰-۱۳۴۰ اعتراضهایمان را گذاشته بودیم تا یکجا منفجر شویم. در ممالکی که فرهنگ اعتراض نیست، اعتراضها فشرده میشود و مثل دیگ بخار بدون منفذ تحت فشار قرار میگیرند. بعد این دیگ بخار میترکد. این ترکیدن اسمش انقلاب است. آنها که فکر میکنند اگر جلوی اعتراضهای مردم را بگیرند برخر مراد سوار خواهند بود، باید بدانند که هر ۲۵ تا ۴۰ سال اعتراضهای مردم منفجر میشود. آن وقت هیچکس جلودار آنها نیست.
پ. و.
برای پیشرفت و توسعه، باید واقعیتها را گفت.
پ. و.
یک آدم تندرو مرا ۱۵ سال از درک مباحث علمی عقب انداخت. چند تا آقازاده اینطوری مانع عقب افتادگی میلیونها بچه این مملکت میشوند؟ خدا میداند!
پ. و.
این گونه زنان قهرمان ملی هستند. شما انصاف بدهید، اصلاً قویترین مرد جهان نظر بدهد، آیا بلند کردن بار زندگی توسط یک زن جوان بیوه با ۶ بچه قد و نیمقد ساکن یک خانه بیآب و بیبرق مشکلتر است، یا بلند کردن وزنه ۲۵۰ کیلوئی؟! به سرانجام رساندن ۶ بچه یتیم، با مزد کارگری کارخانهی اقبال (روزی ۳۵ ریال در سال ۱۳۳۸) مشکلتر است؟ یا بلند کردن وزنه ۲۵۰ کیلویی؟!
پ. و.
وقتی میبینم که بعضی از کارخانه دارانِ یزدی اهلِ قلم مینویسند که در یزد هر کس کار و تلاش کرده است وضعش خوب شده، نمیدانم باید چه بگویم و چه بنویسم! چند صد هزار کارگر در چندین نسل در این شهر با سختی، کار و تلاش کردند و مزد بخور و نمیر گرفتند تا بعضیها در لندن، نیویورک و پاریس خانه بخرند. هیچ ثروتی نیست که پشت آن ظلم و فقری نباشد.
پ. و.
فکر میکنم هیچکس بیشتر از معلم خوب نمیتواند در سرنوشت آدمها مؤثر باشد.
پ. و.
دعوا با سراجان به من آموخت که در محلههای سنتی رگ و ریشه، قومیت و وابستگی فامیلی از هر چیز مهمتر است. رضا سیاه چون دید، کسی با بچه اقوامش دعوا میکند، تمام ضوابط بزرگتری و کوچکتری را زیر پا گذاشت و مرا کتک زد. حاجی مندلی پاپلی، که هر روز عصر دم مغازهی رضا سیاه مینشست و رفیق هم بودند، به خاطر قوم و خویشی، رفاقت را زیر پا گذاشت و رضا سیاه را کتک زد. یعنی اول قوم و خویشی، بعد رفاقت!
پ. و.
امثال من توی این عمر کوتاه چیزهایی دیدهایم که سه هزار سال قبل از ما و هزار سال بعد از ما نخواهند دید. گذر از سنت به مدرنیته، یعنی همین. گذر از قضا و قدر و تعصب جاهلانه به عقل و منطق یعنی همین.
پ. و.
وقتی آدم پا به دریا بگذارد و خیس نشود معجزه کرده است. وقتی آدم مجبور باشد در میان صدها آدم خوشگذران، الواط و نزولخوار کار کند ولی سالم بماند و به دیگران کمک کند که سالم بمانند کاری کرده است کارستان. حاج حسین میرجلیلی و سید حسن داستانی از این سنخ بودند.
پ. و.
این اسم فراشاه و خراشاه هم از اسمهای خیلی قدیمی است. آبادی بالاتر از تفت و سر راه شیراز است. بعد از انقلاب به خاطر آن که کلمه شاه در آن بود اسم چند هزار سالۀ این آبادی را عوض کردند. به نظر من این کارها جز هدر دادن وقت و نیرو و بیهویتی فرهنگی نتیجه دیگری ندارد. آخر هر شاهی که منظور پادشاه نیست! اگر اینطور است اسم شاهرگ، شاهتوت، شاهراه را هم عوض کنند. امیدوارم روزی مردم و شورای اسلامیآنجا نام آبادیشان را به همان نام سابق برگردانند.
پ. و.
اگر میدانستیم محصولی که به دست ما میرسد چند نفر و با چه زحمتی آن را به ما رساندهاند کمتر اسراف میکردیم.
پ. و.
باید به جوانهای امروزی یادآوری کرد که رواج استفاده از وسایل جدید، کار راحتی نبوده و نیست. مردم در مقابل هر پدیده جدید حتی ساک و چمدان، حتی زنگ در خانه مقاومت به خرج میدادند. وقتی زنگ خانهها برقی شد عدهای میگفتند بیناموسی رواج پیدا میکند. آخر وقتی با کوبه در میزدند، کوبهی زن و مرد جدا بود و معلوم میشد که پشت در خانه، زن است یا مرد، از داخل خانه زن یا مرد در را باز میکرد.
پ. و.
تریاکیها سالهای سال جنگلهای بادام کویری را نابود کردند. ذغال بادام، ذغال خوب بدون جرقه و مناسب برای تریاکیهاست. گرز گرانی که بسیاری از رستم صولتان را از پا درآورد، جنگلهای بادام کویری را هم نابود کرد را دست کم نگیرید. زورش از زور استعمار انگلیس بیشتر است. اصلاً خودش یکی از عمدهترین ابزار کار استعمارگران بوده است.
پ. و.
واقعاً این زنها چه موجودات نازنینی هستند. چقدر باید بار اشتباهات ما مردها را به دوش بکشند. حق زنها در همه عالم ضایع شده است.
پ. و.
گذر از سنت به مدرنیته کار سادهای نبود. متاسفأنه در بسیاری از موارد در مملکت ما به سادگی نمیتوان ارزشها و باورهای اشتباه مورد قبول مردم را دگرگون کرد. برای عبور از این دالانِ تحولِ تاریخی ارزشها، مردم متوسل به تقلب، زورگویی، پول و پارتی میشدند، میشوند و خواهند شد.
گذر از خر و شترسواری به فرهنگ ماشین سواری و رعایت نوبت، کار سادهای نبود. فقط مسئله راحتی و خرابی جادهها نبود. مسئله عزتنفس و غرور، شخصیت و جایگاه طبقات اجتماعی آدمها مطرح بود.
پ. و.
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
حجم
۹۵۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۶۳۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان