بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم) | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)

بریده‌هایی از کتاب شازده حمام (جلد اول و دوم)

امتیاز:
۴.۷از ۱۴۱ رأی
۴٫۷
(۱۴۱)
اخلاق پهلوانی، اخلاق زورخانه یعنی این. یعنی به زنی درمانده یاری برسانی، بدون آن که خود را به او بنمایی.
پ. و.
آقا سید حسن داستانی رحمت الله علیه به ما گفت: من سید کم‌سواد به این نتیجه رسیده‌ام که بچه فقیرهای این شهر و همه شهرهای دنیا فقط از راه درس خواندن به جایی می‌رسند. لذا من تا جان در بدن دارم جلوی همه آن‌هایی را که می‌گویند، بچه فقیرها نباید درس بخوانند و باید کارگر و پادو و نوکر پول‌دارها باشند، می‌ایستم.
پ. و.
آدم‌های سربه‌زیر گوش به‌حرف‌کن موجب عقب ماندگی اجتماع هستند.
پ. و.
زندگی فقیرانه خود را اداره می‌کردند. با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌داشتند. بچه‌هایشان را نزد ملا و مدرسه می‌فرستادند و هرگز در هیچ‌جا حرفی درباره نداری نمی‌زدند. این‌ها توسط سرمایه‌داران استثمار و تحقیر می‌شدند، ولی به راه خراب نمی‌افتادند. این شیرزنان و شیرمردان فقیر، فرهنگ سه هزار ساله یزد را ساخته‌اند. بچه‌های این‌ها باسواد، دانشمند، تاجر و کارخانه‌دار می‌شدند. زیربنای فرهنگ یزد قنات و قناعت است، حالا قناتش خشک شده و قناعت‌اش با سوبسیدهای دولتی و زمین بازی و دلالی از بین رفته است. آیا این فرهنگ که قرن‌ها پایدار بوده است باز هم پایدار خواهد ماند؟ انشاالله که بماند. بویش می‌آید که ظرف ۵۰-۴۰ سال یک فرهنگ سه هزار ساله زیر شن‌ها دفن شود!
پ. و.
فقیر بودند ولی گدا نبودند. آن‌ها فقیر بودند ولی عزمی راسخ در زندگی کردن آبرومندانه داشتند. آن‌ها فقیر بودند ولی با صفا، صادق و بزرگوار بودند. این که می‌گویند یزدی‌ها قانع هستند یکی از معانی‌اش همین است. البته قناعت و آبروداری یکی از عمده ویژگی‌های اکثریت مردم ایران است.
پ. و.
راستی چرا فقرا با صفاترند؟ آیا ویژگی پول است که انسان را از انسانیت جدا می‌کند؟ آیا به همین دلیل نیست که درویش‌ها به فقر افتخار می‌کنند.
پ. و.
من به خواست خدا حریف هر کار سختی شدم فقط حریف حسودها نشدم.
پ. و.
بالاخره مجالس عزا هم مثل مجالس عروسی تبدیل به محل پز دادن و تشخّص‌های دروغین اجتماعی شده است. مرده‌ها هم باید جایگاه طبقاتی، اجتماعی خود را حفظ کنند. اعیان در صحن امامان، امام زادگان، آرامگاه‌های اختصاصی و فقرا در قطعات انتهایی گورستان‌های عمومی‌دفن می‌شوند. این آدم‌های مفلوک، دستگاه عدالت خداوندی را به بازیچه گرفته‌اند. برای این که به یکدیگر پز اجتماعی دهند، مثل ریگ پول خرج مراسم مرده‌ها می‌کنند.
پ. و.
این زنان از جنس آهن و پولاد و هم از جنس فرشتگان هستند. در این کشور زنان در طول تاریخ نقشی بسیار اساسی و سازنده در همه امور اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مدیریتی داشته‌اند. مهم‌ترین نقش آن‌ها تربیت آدم بوده است. توجه کنید نگفتم تربیت فرزند، بلکه تربیت آدم. حق آن‌ها توسط مردان، یعنی همین بچه‌های خودشان ضایع شده است. حتی بعضی از بچه‌های آن‌ها با استدلال‌های غلط مادران خود را نصف حساب می‌کنند. حق آن است که ما مردان بیش از پیش حق زن‌ها را پاس بداریم.
پ. و.
زندگی این شیر زنان عمق فرهنگ این مرز و بوم را نشان می‌دهد. فرهنگی که در روستاهای دور افتاده کویری‌اش این چنین زنانی وجود دارند. زنانی که سرنوشت را تغییر می‌دهند. تقدیر را این زن‌ها رقم می‌زنند. روستاهایی که در دریای شن‌های کویر چون لکه‌های خس و خاشاک بیش نیستند. در آن‌جا طبیعت خشن و نامساعد است. اما در همین طبیعت خشن و نامساعد فرهنگی نهفته است که انسان را نه تنها بر آن طبیعت مسلط می‌کند. بلکه بر قهر روزگار هم مسلط می‌کند این شیرزنان قهرمانان ملی ما هستند. فرهنگ سنتی این مملکت چنان مستحکم است که در دورترین آبادی‌هایش زنانی را در خود جای داده که در کار، تلاش، ابتکار عمل، آبروداری و تربیت فرزند سرآمد زنان روزگارند. در این آب و خاک کمتر زنی بعد از مرگ شوهرش، زندگی و بچه‌هایش را رها می‌کند.
پ. و.
عده‌ای هم عرقِ قاچاق درست می‌کردند و می‌فروختند. که بیشتر یهودی‌ها بودند. بعضی از مسلمان‌ها هم در خانه‌های خودشان برای خود عرق درست می‌کردند. در همین دارالمؤمنین یزد آدم‌هایی بودند که اول وقت نمازشان را می‌خواندند و بعد عرقشان را می‌خوردند. البته من از سال ۱۳۴۶ دیگر در یزد نبوده‌ام. شاید این هم ترکیبی از اسلام و یهودی و زرتشتی‌گری باشد. نماز مسلمانی و شراب زرتشتی و عرق یهودی، در شهری که مسلمان، یهودی و زرتشتی قرن‌ها دیوار به دیوار هم زندگی می‌کردند. این ترکیب آداب و رسوم هم ممکن شده بود. البته هزاران نفر آدم مؤمن یزدی هم می‌شناسم که در تمام عمرشان عرق و شراب را ندیدند چه برسد به این که بخورند.
پ. و.
سیستم آموزشی اساس پیشرفت و توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور است. هر کشوری که دارای سیستم آموزشی، تحقیقاتی، مستبد، حقیر و فقیر باشد نباید انتظار توسعه در هیچ زمین‌های داشته باشد. معلم که فقیر و حقیر شد کل مملکت فقیر و حقیر است. حالا هر چه سیاستمدارها می‌خواهند داد و فریاد بزنند "آهای توسعه یافتیم". همه به آن‌ها می‌خندند. معلم که حقیر شد آزادی می‌رود و استبداد می‌آید. معلم هم اگر زیاده‌روی کرد و وظایف معلمی‌خود را درست انجام نداد. وارث انبیاء نیست، وارث شیطان است.
پ. و.
من یک معلم هستم. تا این تاریخ که مطالب را می‌نویسم ۳۷ سال است تدریس می‌کنم. با بی‌احترامی‌به معلم و به محصل و دانشجو مخالفم. معلمی‌که برای اولین دفعه وارد کلاس می‌شود اولین بچه‌ای را که جلو دستش می‌رسد می‌زند و می‌گوید بدانید من این‌طور آدم می‌زنم اصلاً معلم نیست. سروکار این آدم با علم و دانش‌آموز و دانشجو نیست. کسی که سر کلاس شاگردانش را تحقیر می‌کند، معلم نیست. معلم باید مشوق باشد و سعی کند شاگردش از خودش، هم از نظر علمی‌و هم از نظر اخلاقی، بهتر باشد. معلمی‌که شاگردش ازخودش بهتر نباشد، معلم بدبختی است. معلم موفقی نیست. باید بگویم بیچاره آن استادی که شاگردانش از خودش بهتر نشوند.
پ. و.
عاقلی در زمان فتحعلیشاه گفته است باید در این مملکت مکتب اعتراض ایجاد کرد. عده‌ای به آن مرد عصر قاجاری تاخته‌اند و هنوز هم می‌تازند. چون اگر مکتب یا مذهب اعتراض پایش باز شود اوضاع آرام به هم می‌خورد. جامعه دچار تحول و دگرگونی می‌شود. معلوم است آن‌ها که بر خر مراد سوارند دوست ندارند کسی اعتراض کند. ما بچه‌های سال‌های ۵۰-۱۳۴۰ اعتراض‌هایمان را گذاشته بودیم تا یکجا منفجر شویم. در ممالکی که فرهنگ اعتراض نیست، اعتراض‌ها فشرده می‌شود و مثل دیگ بخار بدون منفذ تحت فشار قرار می‌گیرند. بعد این دیگ بخار می‌ترکد. این ترکیدن اسمش انقلاب است. آن‌ها که فکر می‌کنند اگر جلوی اعتراض‌های مردم را بگیرند برخر مراد سوار خواهند بود، باید بدانند که هر ۲۵ تا ۴۰ سال اعتراض‌های مردم منفجر می‌شود. آن وقت هیچ‌کس جلودار آن‌ها نیست.
پ. و.
برای پیشرفت و توسعه، باید واقعیت‌ها را گفت.
پ. و.
یک آدم تندرو مرا ۱۵ سال از درک مباحث علمی عقب انداخت. چند تا آقازاده این‌طوری مانع عقب افتادگی میلیون‌ها بچه این مملکت می‌شوند؟ خدا می‌داند!
پ. و.
این گونه زنان قهرمان ملی هستند. شما انصاف بدهید، اصلاً قوی‌ترین مرد جهان نظر بدهد، آیا بلند کردن بار زندگی توسط یک زن جوان بیوه با ۶ بچه قد و نیم‌قد ساکن یک خانه بی‌آب و بی‌برق مشکل‌تر است، یا بلند کردن وزنه ۲۵۰ کیلوئی؟! به سرانجام رساندن ۶ بچه یتیم، با مزد کارگری کارخانه‌ی اقبال (روزی ۳۵ ریال در سال ۱۳۳۸) مشکل‌تر است؟ یا بلند کردن وزنه ۲۵۰ کیلویی؟!
پ. و.
وقتی می‌بینم که بعضی از کارخانه دارانِ یزدی اهلِ قلم می‌نویسند که در یزد هر کس کار و تلاش کرده است وضعش خوب شده، نمی‌دانم باید چه بگویم و چه بنویسم! چند صد هزار کارگر در چندین نسل در این شهر با سختی، کار و تلاش کردند و مزد بخور و نمیر گرفتند تا بعضی‌ها در لندن، نیویورک و پاریس خانه بخرند. هیچ ثروتی نیست که پشت آن ظلم و فقری نباشد.
پ. و.
فکر می‌کنم هیچ‌کس بیشتر از معلم خوب نمی‌تواند در سرنوشت آدم‌ها مؤثر باشد.
پ. و.
دعوا با سراجان به من آموخت که در محله‌های سنتی رگ و ریشه، قومیت و وابستگی فامیلی از هر چیز مهم‌تر است. رضا سیاه چون دید، کسی با بچه اقوامش دعوا می‌کند، تمام ضوابط بزرگ‌تری و کوچک‌تری را زیر پا گذاشت و مرا کتک زد. حاجی مندلی پاپلی، که هر روز عصر دم مغازه‌ی رضا سیاه می‌نشست و رفیق هم بودند، به خاطر قوم و خویشی، رفاقت را زیر پا گذاشت و رضا سیاه را کتک زد. یعنی اول قوم و خویشی، بعد رفاقت!
پ. و.

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

حجم

۹۵۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۶۳۴ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان