بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جستارهایی در باب عشق | صفحه ۱۶ | طاقچه
کتاب جستارهایی در باب عشق اثر آلن دوباتن

بریده‌هایی از کتاب جستارهایی در باب عشق

نویسنده:آلن دوباتن
انتشارات:انتشارات جامی
امتیاز:
۳.۵از ۱۶۰ رأی
۳٫۵
(۱۶۰)
«همهٔ انسان‌ها در ابتدا موجودات یا هرمافرودیت (نرـ ماده‌هایی) بوده‌اند، با دو پشت و دو تهیگاه، چهار دست و چهار پا، و دو صورت در جهت عکس یکدیگر. این موجودات نر ـ ماده چنان قدرتمند و از خودراضی بودند که زئوس مجبور شد آنها را از وسط دو نیم کند، یک نیمه مذکر و نیمهٔ دیگر مؤنث ـ از آن روز به بعد هر مرد و زنی سردرگم در حسرت وصل دوباره به نیمهٔ جدا شده خود است.»
shakila
چطور ممکن بود آرزو داشته باشم که کلوئه مرا دوست بدارد، اما وقتی در دلش جای گرفتم، از دستش برنجم؟ ۱۶ ـ شاید علتش آن باشد که ریشه و بنیان چنین عشقی در میل به گریز از خودمان و ضعف‌هایمان در وابستگی و پیوند با زیبارویان و شرافتمندان نهفته است.
mohxmad
مارکس یک بار به شوخی گفته بود: عضویت در باشگاهی که قبول کند فردی چون او عضوش باشد شایستگی عضویت وی را ندارد.
mohxmad
آدم باید وارد رابطه‌ای مناسب با توقعات خودش بشود، یعنی، همانقدر پیش بره که طرف مقابلش پیش می‌ره. در واقع یک رابطه متعادل ـ یعنی این‌طور نباشه که یه طرف، دیگری رو فقط برای این بخواد که با او سرگرم بشه، اما دیگری به عنوان یک عشق واقعی به طرف مقابلش نگاه کنه. به نظر من هر چه زجر و ناراحتی است از همین جا سرچشمه می‌گیره.»
mohxmad
هیچ چشمی نمی‌تواند «من» را کاملا در خود جای دهد. همیشه بخشی از ما حذف می‌شود، خواه این عضو مرگ‌آور باشد یا نباشد.
Najme br
هیچ چشمی نمی‌تواند «من» را کاملا در خود جای دهد. همیشه بخشی از ما حذف می‌شود، خواه این عضو مرگ‌آور باشد یا نباشد.
Najme br
پندارها به خودی خود زیان‌بار و آسیب‌زا نیستند، آن‌ها فقط زمانی مشکل‌ساز می‌شوند که ما در باور به آنها تنها باشیم، و زمانی که نتوانیم محیطی بیافرینیم، تا بتوانیم در آن دوام بیاوریم وضع همینطور خواهد بود.
Najme br
ما با این امید عاشق می‌شویم که چیزهایی که در خود سراغ داریم را در فرد دیگر نبینیم، یعنی بزدلی‌ها، ضعف اراده، تنبلی، نابکاری‌ها، سازشکاری و بلاهت‌ها. فرد برگزیده را در دایره‌ای از عشق قرار می‌دهیم و تصمیم می‌گیریم هر چه درون آن جای دارد عاری از عیب و خطاست
afagh merati
وقتی دو نفر نتوانند اختلافاتشان را به شوخی تبدیل کنند، نشانهٔ این است که: آنها دیگر همدیگر را دوست ندارند (یا دست کم از میل به کوشش و تلاشی که نود درصد عشق را تشکیل می‌دهد دست کشیده‌اند). شوخی دیوارهای رنجش ناشی از اختلاف بین آرمان‌های ما و واقعیت را با پوششی نرم می‌پوشاند. در پشت هر شوخی هشداری بود دال بر وجود اختلاف و حتی یأس و نومیدی، اما اختلافی بود که چاشنی انفجارش خنثی شده بود ـ پس می‌شد بدون وقوع هیچ کشتاری از آن چشم پوشید.
سودا
از این روی، در مورد تعریف کامل عشق در بزرگسالی هرگز نباید با نگاه اول عاشق شویم. باید تا زمانی که با چشمان باز عمق و ماهیت آب را به طور کامل بررسی نکرده‌ایم از شیرجه رفتن در آن بپرهیزیم. فقط وقتی که دیدگاه‌ها در مورد نقش والدین، سیاست، هنر، دانش، و علائق غذایی تبادل نظر شد، دو نفر باید در مورد آماده بودن برای عاشق شدن به همدیگر تصمیم بگیرند. دربارهٔ تعریف کامل عشق در بزرگسالی فقط زمانی که طرف مقابلمان را به راستی آزمودیم، عشق سزاوار است شانس بالیدن بیابد.
سودا
می‌توان بلوغ را این طور تعریف کرد: «قابلیت و توانایی آنکه به افراد، آنچه را که سزاوارش هستند، وقتی استحقاقش را دارند، بدهیم و هیجاناتی که (به خودمان تعلق دارند) و باید کنترل شوند را با هیجاناتی که باید بی‌درنگ ابراز شوند، جدا سازیم، و این‌طور نباشد که صبر کنیم و بر سر بی‌گناهان از راه رسیده دق‌دلیمان را خالی کنیم.»
لیلا یزدی
یک ضرب‌المثل عربی می‌گوید: «روح به سرعت شتر پشتِ سر آدمی حرکت می‌کند» در حالی که بیشتر ما مو به مو براساسِ ساعت و تقویم مندرج در برنامه‌ها و دفاتر خاطرات پیش می‌رویم، روح‌مان، یعنی جایگاه قلب‌مان، در حالی که حسرت گذشته را می‌خورد، زیر بار سنگین خاطرات پشت سرمان عقب می‌ماند.
Bahar
بعضی چیزها نه برای شنیده شدن، بلکه چون گفتن‌شان مهم است گفته می‌شوند.
Bahar
آزادی اندیشه، شجاع بودن در برابر دیوهای درون‌مان به ما جسارت می‌بخشد. اما ذهن وحشت‌زده نمی‌تواند این سو و آن سو برود. من در اسارتِ بدگمانی و هراسم باقی ماندم، آسیب‌پذیر مثل شیشه.
Bahar
من ترجیح می‌دهم که مرا به خاطر سیرتم ستایش کنند نه صورتم، اما اگر بخواهید از ظاهرم تعریف کنید، پس در آن صورت ترجیح می‌دهم در مورد لبخندم (توسط عضلاتم ایجاد و کنترل می‌شود) اظهار نظر نمایید، تا در مورد بینی‌ام که جزء بافت ثابتی از بدن من است. ما می‌خواهیم دوستمان بدارند، حتی اگر هیچ چیز برایمان باقی نماند، جز «من»، این «من» اسرارآمیز در سُست‌ترین و آسیب‌پذیرترین حالتش.
Bahar
تنها تفاوت بین پایان عشق و پایان زندگی این است که دست کم در مورد مرگ خیالمان راحت است که پس از مردن دیگر هیچ چیزی را حس نخواهیم کرد، امّا چنین آسایشی در مورد عشق وجود ندارد. چون یک عاشق می‌داند که پایان یک رابطه ضرورتآ پایان یک عشق نیست، با قطعیت تمام پایان زندگی هم نخواهد بود.
Bahar
احساس می‌کردم مثل یک گل قاصدک هستم که صدها هاگ در هوا می‌پراکند بی‌آنکه خبر داشته باشد کدام یک به مقصد می‌رسد.
Bahar
اما عشق در نهایت امر، همانند پروانهٔ رنگارنگ نادری است که زیاد مشاهده می‌شود، ولی قطعآ هیچگاه به درستی شناسایی نمی‌شود.
Bahar
کمی بعد کلوئه را دیدم که با حالتی رنجور و کمی مضطرب از آن طرف سالن به سوی من می‌آید، بعدآ فهمیدم که حس و حال همیشگی او این جوری است. چهره‌اش همیشه طوری بود که گویی می‌خواهد شروع به گریه کند. در چشمانش ترسی موج می‌زد که انگار خبر خیلی بدی به او داده بودند. چیزی درون او بود که آدم می‌خواست به او دلداری و قوت قلب بدهد ـ یا تکیه‌گاهش بشود.
Bahar
روشفوکو می‌گوید: «برخی افراد اگر از عشق چیزی نشنوند، هرگز عاشق نمی‌شوند.»
حسین

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۴۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان