بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاکستر و ققنوس | طاقچه
کتاب خاکستر و ققنوس اثر احسان احمدی خاوه

بریده‌هایی از کتاب خاکستر و ققنوس

امتیاز:
۵.۰از ۲ رأی
۵٫۰
(۲)
قلبش گواهی می‌داد روزهای سختی در پیش است. یادش افتاد محمد گفته بود هر وقت دست و دلت لرزید، این دعا را بخوان. همان‌طور که سرش را به دیوار تکیه داده بود، نگاهش را به آسمان داد و زیر لب زمزمه کرد؛ «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.»
باران
جنگ، اگرچه برای ما اولش فقط یک «وظیفهٔ شرعی و ملی بود؛ اما یک فرهنگ شد. فرهنگی با آدم‌ها، دستور زبان و آداب مخصوص به خودش. آدم‌هایی که جور دیگری حرف می‌زدند، می‌دیدند و رفتار می‌کردند. ارزش‌ها در این فرهنگ جور دیگری بود، اما در بین همهٔ ارزش‌های عجیب این فرهنگ، گم‌نامی و «نیست» شدن، از همه عجیب‌تر بود.
باران
دسته‌گل‌ها دسته‌دسته می‌روند از یادها گریه کن ای آسمان، در مرگِ طوفان‌زادها سخت گم‌نامید، اما ای شقایق‌سیرتان کیسه می‌دوزند با نام شما، شیادها با شما هستم که فردا کاسهٔ سرهایتان خشت می‌گردد برای عافیت‌آبادها غیر تکرار غریبی، هان! چه معنا کرده‌اید غربت خورشید را در آخرین خردادها با تمام خویش نالیدم چو ابری بی‌قرار گفتم ای باران که می‌کوبی به طبلِ بادها هان! بکوب اما به آن عاشق‌ترین عاشق بگو زنده‌ای، ای زنده‌تر از زندگی! در یادها مثل دریا ناله سر کن در شب طوفان و موج هیـچ چیز از ما نمی‌ماند مگر فریادها
دختر دریا

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۲٫۲ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد