بریدههایی از کتاب عشق نامرئی
نویسنده:اریک ایمانوئل اشمیت
مترجم:آسیه عزیزی، پروانه عزیزی
انتشارات:انتشارات نگاه
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۰ رأی
۴٫۰
(۱۰)
همه از خودشان این سؤال را میپرسیدند «عاشق کدام یک شدن راحتتر است، یک آدم یا یک سگ؟ و کدامشان در برگرداندن عشق ما بهترند؟»
رعنا
ادراکی عمیقتر از هوشیاریم با بیتفاوت کردنم مرا از رنج کشیدن محافظت میکرد.
فریبا
با وجود تمام تلاشهای من، صحبتهای ما هیچوقت به مسائل شخصی کشیده نشد.
نتیجهگیری کردم «او از خودش محافظت میکرد.»
فریبا
جوناس گفت: «نباید بلند این را بگویم ولی من عاشق بلایای طبیعی هستم.»
«دیوانهای؟»
«عاشق قدرت طبیعت، اینکه ما را تحقیر میکند، که قدرتش را به رخمان میکشد، که ما را سرِ جایمان مینشاند.»
nargess
بیباکی و ترس بسیار به هم نزدیکاند، دو روی یک سکهٔ احساسند.
nargess
قهرمان کسی است که در تمام زندگیاش سعی میکند انسان باشد، گاهی در تقابل با دیگران گاهی در تقابل با خودش.
بانيشا
وقتی آن سگ به من نشان داد که چقدر از دیدنم خوشحال است، دوباره یک انسان شدم. بله، به محض اینکه او مرا نگاه کرد، با همان علاقه و اشتیاقی که نگهبانها را، انسانیتم را به من برگرداند. به چشم او من هم به اندازهٔ نازیها آدم بودم.
بانيشا
قهرمان کسی است که در تمام زندگیاش سعی میکند انسان باشد، گاهی در تقابل با دیگران گاهی در تقابل با خودش.
Mary gholami
«بر شاخساران درخت غار
دو کبوتر عریان دیدم
یکی دیگری بود و هر دو هیچ نبودند.
Mary gholami
ما، همه دو زندگی را زندگی میکنیم ـ یکی واقعی، یکی خیالی.
و این دو زندگی مثل دوقلوهای به هم چسبیدهاند، بیشتر از آنچه فکرش را کنیم به هم زنجیر شدهاند، چون آن دنیای موازی اغلب واقعیت را دوباره شکل میدهد و حتی موجب تغییر آن میشود.
پویا پانا
مثل تمام وقتهایی که اینجا میآمد، متوجه گذشت بعدازظهر نشده بود! آیا برای این نبود که به روزهای کودکی برمیگشت، روزگاری که به نظر میرسید تا ابد ادامه دارد، مثل بازتاب جاودانگی؟
پویا پانا
اشتباهاتش بسیار بزرگ بودند و محاسنش در عمق
پویا پانا
جزو آن دسته مردان جوگندمی بود که بیشتر پیشانی را به نمایش میگذارند تا صورت، آدمهای بدون اسکلتی که جسم ندارند فقط حجمی لباسشان را باد کرده است
پویا پانا
صبح با احساسی متفاوت بیدار شدم، با انزجاری که در روزهای آتی به بارقهای دیگر تبدیل شد: امید.
پویا پانا
قهرمان کسی است که در تمام زندگیاش سعی میکند انسان باشد، گاهی در تقابل با دیگران گاهی در تقابل با خودش
Baseer Koushan
صبحها وقتی از رختخواب بیرون میآمد، به حیاط ساختمان میدوید، سرش را بالا میگرفت و با فریاد رو به آسمان میگفت "خدایا، حالا تو میتوانی بروی بخوابی، اشکالی ندارد، من بیدارم، مواظب همه چیز هستم."
Baseer Koushan
تنها گلهٔ من است: او همه کار برایم کرد جز اینکه بگوید که بوده
رعنا
مرد و حیوان، بیحرکت، زیبا، اشرافی، در پردهای از سکوت و یکی شده با نور سفیدی که از خلال پردهها فیلتر میشد
رعنا
چند ساعت بعد، بعضیها از این وفور نعمت مردند چون بدنشان دیگر نتوانسته بود هضم این همه غذا را تاب بیاورد. چه کسی اهمیت میداد؟ حداقل آنها با شکمهای سیر مرده بودند.
فریبا
.. بیباکی و ترس بسیار به هم نزدیکاند، دو روی یک سکهٔ احساسند.
فریبا
حجم
۱۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۵۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان