بریدههایی از کتاب پلهای مدیسن کانتی
نویسنده:رابرت جیمز والر
مترجم:زهره زاهدی
انتشارات:انتشارات کتابسرای نیک
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۰از ۱۴۰ رأی
۴٫۰
(۱۴۰)
انجام کارهای پیچیده آسان است. کار واقعی در سادگی است.
هانی
زار میزد و میگفت. دامن دامن اشک میریخت. از آن اشکها که پیرمردها را به گریه میاندازد. از آن اشکها که ساکسیفون را به صدا درمیآورد.
هانی
وقتی از آن زن حرف میزد، یک شاعر به تمام معنی بود. باید آن زن موجود خارقالعادهای بوده باشد، یک بانوی واقعی
هانی
تسمهٔ دوربین را دور مچ دست چپش پیچاند. هر وقت دور و بر آب عکس میگرفت، همین کار را میکرد. دوربینهای زیادی را دیده بود که در اثر لغزش سهپایه توی آب افتاده بودند.
هانی
در واقع انسان به قیمت از دست دادن مفید بودنش، عمر طولانیتری میکند. کافی است یک بانک اسپرم داشته باشیم تا ضامن تداوم نسل باشد و همین هم در راه است.
زهرا۵۸
همهٔ مردها مثل هم نیستند. بعضیها با جهانی که از راه میرسد مشکلی ندارند. اما بعضی، شاید عدهٔ کمی از ما مشکل دارند. این را میتوانی در کامپیوترها و آدمآهنیها و چیزهای دیگری که پیشبینی میشود ببینی. در دنیای قدیم کارهایی بود که ما میتوانستیم انجام دهیم، برای انجام آنها طراحی شده بودیم، کارهایی که کس دیگری، یا هیچ ماشینی نمیتوانست انجام دهد. ما سریع میدویم، فرز و پرقدرتیم، مهاجم و خشنیم. ما شجاعت داریم. میتوانیم نیزه را تا مسافتی طولانی پرت کنیم و در جنگ تن به تن شرکت کنیم.
سرانجام کامپیوترها و آدمآهنیها همه چیز را اداره خواهند کرد. انسانها آن ماشینها را هدایت خواهند کرد اما این کار هیچ نیازی به شجاعت، یا قدرت، یا خصوصیاتی از این دست ندارد.
زهرا۵۸
مشکل امرار معاش از طریق هنر هم این است. آدم با بازار طرف است و بازار، بازار بزرگ هم طوری طراحی شده که ذائقهٔ مردم عادی را ارضا کند. ارقام فروش را آنها تأمین میکنند.
زهرا۵۸
در جوانی فکر میکرد: «کلمات علاوه بر معنی، احساس مادی هم دارند». کلمات دیگری را هم مانند: «دور»، «دود هیزم»، «بزرگراه»، «کهن»، «گذرگاه»، «غریبه» و «هند» به خاطر آهنگ تلفظشان، مزهشان و نحوهٔ فراخوانیشان را در ذهن، دوست داشت. از کلمات مورد علاقهاش فهرست تهیه میکرد و به دیوار اتاقش میچسباند.
سپس این کلمات را به صورت عبارت درمیآورد و به دیوار میچسباند:
بسیار نزدیک آتش
من با غریبهها از مشرق آمدهام
فریاد مدام آنها که نجاتم خواهند داد و آنها که مرا خواهند فروخت
زهرا۵۸
به دود سیگار که از دهانش بیرون میآمد و روی دریاچه محو میشد نگاه کرد و با خود گفت: «کاش زنی را کنارم داشتم. آدم وقتی پیر میشود این فکرها به سرش میزند». اما او دیگر فهمیده بود با این همه سفر، به کسی که در خانه منتظر است، سخت خواهد گذشت.
زهرا۵۸
من زندهام اما قلبم را دفن کردهام.
Parinaz
اقلیدس همیشه هم درست نمیگفت. او معتقد بود که دو خط موازی در تداوم ابری، تا بینهایت با هم موازی خواهند بود. اما یک نحوهٔ غیراقلیدسی هم ممکن است. اینکه دو خط سرانجام به هم برسند. نقطه محو، تجسم تلاقی، وصل.
yasinds
. ما مثل دو سنگ آسمانی در برخورد با یکدیگر درخشیدیم و گذشتیم.
برای خدا، یا کهکشان، یا هر چیز دیگری که آدمها به عنوان نشانهٔ دستگاه عظیم تعادل و نظم میشناسند، زمان زمینی ارزشی ندارد. برای کهکشان چهار روز، با چهار بیلیون سال نوری فرقی نمیکند.
yasinds
من زندهام اما قلبم را دفن کردهام. این بهترین توصیفی است که میتوانم بکنم
Fatemeh a.m.
استدلال من این است که هورمونهای مردانه علت نهایی گرفتاری روی این سیاره است. همین باعث غلبه بر قبیلهٔ دیگر یا جنگجوی دیگر شد. البته موشک ساختن علت دیگری دارد. داشتن قدرت برای تخریب طبیعت، جوری که مشغول آن هستیم هم، به کلی علت دیگری دارد. راشل کارسون حق دارد. جان میر و آلدو لئوپولد هم همینطور.
امیر
قابل پیشبینی بودن یک چیز بود، ترس از تغییر چیز دیگر. و ریچارد از تغییر، هر نوع تغییری در زناشوییشان، میترسید. به طور کلی دلش نمیخواست حرف تغییر را بزند. خصوصاً مایل نبود دربارهٔ روابط جنسی حرف بزند. حرف زدن در این باره با خط فکری او مغایرت داشت. اما او تنها نبود و تقصیری هم نداشت. در آن نقطهٔ تاریخی و جغرافیایی حتی میان زن و شوهرها هم روابط صمیمانه و هیجانانگیز وجود نداشت.
امیر
رابرت، در درون تو موجودی است. من نه آن قدر خوبم که بتوانم بیرونش بکشم و نه آن قدر قوی هستم که به او برسم. گاهی احساس میکنم تو مدتهای مدید، بیش از یک زندگی، اینجا بودهای و جاهایی زندگی کردهای که ما خوابش را هم نمیبینیم. با آن که با من مهربان هستی، مرا میترسانی. وقتی با تو هستم اگر جلوی خودم را نگیرم، احساس میکنم بعید نیست عقلم را از دست بدهم و دیگر به دست نیاورم
امیر
در جهانی که وفاداری به تعهدات فردی به هر شکل آن، مفهوم خود را از دست داده و عشق به ابزار لذت و تنوعطلبی بدل شده،
samin
اعتقادی به مدپرستی نداشت. مردم لباسهای سالم و تمیز خود را دور میانداختند، یا شتابزده آنها را طبق نظر مدسازان اروپایی تغییر شکل میدادند. این کار به نظرش احمقانه بود و عکسبرداری از مدلهای لباس را حقیر احساس میکرد. کارش را ترک کرد و با خود گفت: «تو از جنس همان چیزی هستی که به وجود میآوری».
Amir Hossein Karimi Dana
اگر دوباره هنگامی که «شبپرههای سفید به پرواز درمیآیند» دلت شام دیگری میخواهد، امشب بعد از تمام شدن کارت، بیا.
سارا
ما دیگر دو موجود جدا از هم نیستیم. ما تبدیل به موجود سومی شدهایم که متشکل از هر دوی ماست. دیگر هیچ یک از ما مستقل از آن موجود وجود نداریم. و آن موجود را رها کردیم تا سرگردان بماند.
Hossein shiravand
حجم
۱۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۱۵۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰۵۰%
تومان