بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه در آینه | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه در آینه

بریده‌هایی از کتاب ماه در آینه

امتیاز:
۴.۸از ۱۲ رأی
۴٫۸
(۱۲)
یاد چهره و کلام مهربان حضرت، لحظه‌ای از خاطرش دور نمی‌شد
F313
محمد به خاطر حافظه شگفت انگیزی که در حفظ و بیان احادیث داشت و هر حدیث را بدون ذره ای کم و کاست بیان می کرد به «صدوق» شهرت یافته بود. و در هر مجلسی که حضور می یافت حیرت همگان را بر می انگیخت و مکرر می گفت: عجیب نیست که من به دعای صاحب الامر علیه السلام، متولد شده ام و به این امتیاز مباهات می کنم و آن را بزرگترین افتخار خودم می دانم...
F313
شهر ری از جمعیت موج می زد. خبر به تمام شهر رسیده بود و علما و بزرگان و مردم از گوشه و کنار به سوی سردابه محل دفن شیخ صدوق می آمدند تا آنچه را که شنیده بودند به چشم خویش ببینند. سردابه مدفن صدوق خراب شده بود و آنها که برای تعمیر آمده بودند بدن او را سالم دیده بودند. و علما و فقها را به شهادت و گواهی طلبیده بودند. شیخ صدوق که در سال ۳۸۱ هجری بعد از طی عمری پر برکت و تالیف سیصد جلد کتاب که همه نشانه گویای اثر دعای امام عصر، علیه السلام، بود، به خاک سپرده شده بود و حالا بعد از صدها سال از خاکسپاریش، بدن او را کاملا سالم یافته بودند.
F313
شیخ به حضرت، سلام کرد. آن حضرت، جواب دادند و فرمودند: - «چرا درباره غیبت کتاب تالیف نمی کنی تا اندوه دلت را بر طرف کند؟» صدوق گفت: یابن رسول الله، درباره غیبت چیزهایی تالیف کرده ام. حضرت فرمودند: آنها به این روشنی که من دستور می دهم مطلوب نیستند. اکنون کتابی مستقلا درباره غیبت تالیف کن و غیبتهایی را که پیامبران داشته اند در آن درج نما. حضرت بعد از فرمودن این جملات از شیخ صدوق دور شدند. و شیخ هراسان از خواب بیدار شد. چشم که گشود همه آنچه در خواب دیده بود بروشنی در ذهنش نقش بست. از جا برخاست وضو گرفت و تا طلوع فجر اشک ریخت و برای انجام فرمان امام دعا کرد و چون صبح شد نوشتن کتابی را که امام فرموده بود شروع کرد و کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» حاصل آن شب پر برکت و آن رؤیای صادقانه شیخ صدوق بود.
F313
من نمی‌خواهم با انتظار بمیرم ... من باید او را ببینم ... ـ دیدن تو کافی نیست. دعا کن بیاید تا همه او را ببینند.
مرتضی ش.
«ما از رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم که اگر جز این بود دشواری‌ها و مصیبت‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان شما را ریشه‌کن می‌کردند. تقوای خدا را پیشه کنید و ما را یاری دهید تا از فتنه‌ای که به شما روی آورده شما را نجات دهیم.»
مرتضی ش.
تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می‌گذرد، کاملا مطلع هستیم و هیچ چیز از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری می‌کردند، ولی اکثر شما مرتکب آن شدید نیز با خبریم. با همه این گناهان، ما هرگز در رسیدگی به امور شما کوتاهی نکرده و شما را فراموش نمی‌کنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی، شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند...»
F313
«کاش آرامش دل تو را من داشتم.»
مرتضی ش.
خدایا!‌ این شیعیان ما از ما هستند و از زیادی گل ما خلق شده‌اند و به آب ولایت ما عجین شده‌اند. به خاطر لطفی که به ما داری گناهانشان را به روی آن‌ها نیاور و آن‌ها را ببخش
مرتضی ش.
خدایا! اگر اعمال آن‌ها ناچیز و سبک وزن است از اعمال خوب ما بردار و بر روی اعمال آن‌ها بگذار و میزان اعمال آن‌ها را سنگین کن.
مرتضی ش.
خدایا! آن‌ها را در مقابل دشمنان ما به‌خاطر گناهانی که کرده‌اند در روز قیامت تقاص مکن. خدایا کارهای آن‌ها را در قیامت به عهدۀ ما بگذار،‌ همان‌طور که امور آن‌ها را در دنیا به عهدۀ ما گذاشته‌ای.
مرتضی ش.
خدایا! شیعیان ما از ما هستند و از بقیۀ طینت ما خلق شده‌اند. آن‌ها گناهان زیادی را به اتّکای بر محبّت ما کرده‌اند. اگر گناهان آن‌ها گناهانی است که در ارتباط با توست از آن‌ها درگذر که ما را راضی کرده‌ای و آن‌چه از گناهان آن‌ها در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بین آن‌ها را اصلاح کن.
مرتضی ش.
خلیفه دست‌هایش را به هم کوبید و گفت: کاش می‌فهمیدم چه رازی بین این شیعیان است. این ابن‌طاووس‌ها نسبتشان به که می‌رسد؟ وزیر سر به زیر و آهسته گفت: با سیزده واسطه از طرف پدرش موسی بن جعفر بن طاووس به حسن به علی بن ابی‌طالب می‌رسد و از طرف مادر به حسین بن علی بن ابی‌طالب. خلیفه خشمگین از وزیر دور شد و گفت: این ابوتراب چه نسلی از خودش باقی گذاشته؟...
مرتضی ش.
می‌گویند یکی از اجدادش محمّد بن اسحاق بسیار نیکو صورت بوده، برای همین او را طاووس می‌نامیدند و فرزندانش هم به ابن‌طاووس شهرت یافته‌اند.
مرتضی ش.
سید گفت: سید مرتضی و سید رضی در روزگار آل‌بویه زندگی می‌کردند که ملوکی شیعه بودند و در برابر خلفایی قرار داشتند که مخالف اعتقاد آنان بودند. به این جهت ورود آن‌ها در حکومت با خشنودی و رضای پروردگارشان همراه بود.
مرتضی ش.
اسحاق بین آن‌ها پزشک مسیحی بغداد بود. با دیدن پای اسماعیل با شگفتی گفت: به خدا قسم این معجزۀ حضرت مسیح است. سید زیر لب گفت: مسیح هم فدای مولای ما می‌شود و نمازش را به او اقتدا می‌کند...
مرتضی ش.
امّا آن‌چه بیش از یاد آن بیماری و شفا دل او را آتش می‌زد، یاد چشمانی بود که دیده بود و صدایی که شنیده بود ...
مرتضی ش.
تا زمانی که حکومت در دنیا در اختیار ستمگران در نقطه‌ای دور و پنهان از دیده‌ها به سر می‌بریم، ولی از تمام حوادث و ماجراهایی که بر شما می‌گذرد، کاملا مطلع هستیم و هیچ چیز از اخبار شما بر ما پوشیده نیست. از خطاها و گناهانی که بندگان صالح خداوند از آنها دوری می‌کردند، ولی اکثر شما مرتکب آن شدید نیز با خبریم. با همه این گناهان، ما هرگز در رسیدگی به امور شما کوتاهی نکرده و شما را فراموش نمی‌کنیم و اگر عنایات و توجهات ما نبود، مصائب و حوادث زندگی، شما را در بر می‌گرفت و دشمنان شما را از بین می‌بردند...»
معصومه علی نژاد

حجم

۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۹

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

حجم

۶۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۹

تعداد صفحه‌ها

۹۶ صفحه

قیمت:
۵,۵۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد