شاخههای بدیل اقتصاد کینزی جدید که بر نواقص بازار مالی، اعتبار و چسبندگیهای واقعی تمرکز مییابند، تفسیر قانعکنندهتری از چرخشهای نزولی عمیق همچون رکود بزرگ [در دهۀ ۱۹۳۰ میلادی] و کسادی بزرگ [از دسامبر ۲۰۰۷ تا اویل دهۀ ۲۰۱۰] ارائه میکنند و تبیین قابل قبولتری از ریشههای چرخشهای نزولی، عمق و مدت آنها عرضه میدارند.
vaf
تفاوت اصلی این نظریهها با ادوار تجاری حقیقی بر سر فرضِ دستمزدها و قیمتهای چسبنده است
vaf
همانطور که پیش از این ذکر شد، هیچ رویداد برونزا یا حتی اخباری دربارۀ رویدادهای برونزای از قبل پیشبینینشدهای که در آینده روی خواهند داد در میان نبود تا بتواند کاهش ناگهانیِ ستادۀ اقتصادی در سال ۲۰۰۸ یا انتقال چشمگیر در «تعادل» اقتصادی را تبیین کند.
vaf
از اینرو همچون نظریههای RBC آنها نیز فرض میکنند که شوکهای وارده بر اقتصاد، برونزا (و کماکان اکثراً شوکهای سمت عرضه) هستند. و فرض انتظارات عقلایی را دنبال میکنند.
vaf
ب. نظریههای کینزی جدید با دستمزدها/قیمتهای چسبنده (نسل دوم الگوهای DSGE)
این نظریهها اکثرِ فروض الگوهای ادوار تجاری حقیقی (RBC) را حفظ میکنند و از اینرو اکثر فروض خدشهدار آن الگوها را نگه میدارند. آنها نشانگر حداقل تغییر لازم در الگوی تعادل رقابتیِ مرسوم برای حفظ بیکاری هستند.
vaf
حتی اگر منشاء شوکها برونزا باشد، میزانی که یک کشور در معرض این شوکهاست، درونزاست
vaf
فرض میکنند که سرچشمۀ اختلالهای اقتصادی برونزا هستند. به عقیدۀ من روشن است که این فرض، صراحتاً اشتباه است: حبابِ اعتبار و مسکن، که در قلبِ بحران سال ۲۰۰۸ قرار داشت، آفریدۀ بازار بود. این حباب، پدیدهای مبتنی بر بازار بود. فرضِ برونزا بودن این حباب معادل با این فرض است که هیچ کاری نمیتوانیم برای پیشگیری از ایجاد حباب یا کوچکسازی اندازۀ آن انجام دهیم.
vaf