بریدههایی از کتاب نه حوا، نه آدم
۳٫۶
(۸۰)
ما عاشق کسانی میشویم که تاب تحملشان را نداریم، کسانی که برایمان خطری جدّی محسوب میشوند.
Elena
زندگی در حقیقت یک بازی است و کسانی که فقط برخی سرگرمیها را بازی میدانند کاملاً در اشتباهند
علاقه بند
به جز زمانی که یکی از طرفین گناهی نابخشودنی مرتکب شود دلیل جدایی را نمیفهمم. این که به کسی بگوییم همهچیز تمام شده زَنَنده و اشتباه است. هیچچیز هیچوقت تمام نمیشود. حتّی زمانی که دیگر به کسی فکر نمیکنیم، مگر میتوانیم حضورش را در خودمان انکار کنیم؟ کسی که زمانی برایمان اهمیت داشته تا ابد در زندگیمان حضور خواهد داشت.
نازنین بنایی
«هرگاه برای خواب بستری یافتی، هر قدر هم محقّر باشد، قدردانش باش و از شادی گریه کن!»
مریم
رفتن به فوجی رویای من بود. طبق رسم ژاپن هر ژاپنی باید حداقل یکبار در عمرش به قلّۀ فوجی صعود کند وگرنه لایق داشتن چنین ملیت بلندآوازهای نیست. برای من که از صمیم قلب آرزو میکردم ژاپنی بشوم، بالا رفتن از این کوه ترفندی هوشمندانه برای به دست آوردن این هویت به حساب میآمد. با فتح قلّه، آنجا سرزمین من میشد.
آیدا
«مارگاریت دوراس است دیگر. به این خاطر جذّابیت دارد که مسائل را بدون آنکه الزاماً درک کنیم، حسشان میکنیم.»
«من که چیزی حس نکردم.»
«چرا. حس کردی که عصبی شدی.»
«مگر ارادی بود؟»
«دوراس دنبال همین است. ویژگی خوبی است. هر وقت کتابی از دوراس را تمام میکنیم، دچار یأس میشویم. انگار به جستوجوی چیزی رفتهایم، امّا در نهایت دست خالی ماندهایم. وقتی از پشت شیشهای کدر اشیا را نگاه میکنیم، خیلی از آنها را حدس میزنیم. انگار گرسنه از پشت میز غذا بلند میشویم.»
آیدا
بدست آوردن زمان مهمترین کار در زندگیست.
fArAnAk
زندگی پر از امتحانهای سرسختیست که به سنگ شباهت دارند، با اینحال راهکارهایی ما را به جویبار تبدیل میکنند تا بتوانیم از آنها عبور کنیم.
fArAnAk
هیچ عذابی نیست که با دل به دنیا زدن التیام پیدا نکند.
fArAnAk
«چرا هموطنان تو دسته جمعی بیشتر به خارج از کشورشان سفر میکنند و کمتر داخل کشور خودشان؟»
«آنها دوست دارند مردمی را ببینند که با خودشان تفاوت داشته باشند و همزمان مطمئن شوند بهشان شباهت دارند.»
«دلیل آنهمه عکاسی کردنشان چیست؟»
«نمیدانم. از اینکه آنهمه عکس یکجور میگیرند کُفری میشوم. شاید به این خاطر است که به خودشان ثابت کنند خواب ندیدهاند.»
یلدا
پایان داستان با درخواست ازدواج تیرهوتار میشد. چرا برای لذّت بردن همیشه باید چیزی را از دست داد؟ چرا بهای شادی با از دست رفتن خوشیهای اولیه پرداخت میشود؟
من زنده ام و غزل فکر میکنم
عشق که بیاید دیگر قاعده و قانونی باقی نمیماند.
maedeh
شوپنهاور عشق را حیلهای غریزی برای تولید مثل میداند، از اینکه این نظر چقدر مرا میترساند حرفی نمیزنم. من در عشق حیلهای غریزی برای نکُشتن طرف مقابل میبینم: وقتی به کشتن یک نفرِ خاص احساس نیاز میکنم طی فرآیندی اسرارآمیز پایبند آن شخص میشوم، نمیدانم این پایبندی واکنش دفاعیست یا توهم بیگناه بودن یا ترس از زندان رفتن؟ به همین خاطر است که تا جایی که میدانم هنوز دستم به خون کسی آلوده نشده.
Judy
از دست دادن جنبۀ شوخی در هنگام عشق مشهور است.
Judy
گاهی اوقات فرار کردن به خاطر عشق است.
Parinaz
از سه تا هجده سالگی، ژاپنیها مثل جنزدهها درس میخوانند. از بیستوپنج سالگی تا زمان بازنشستگی مثل دیوانهها کار میکنند. خوب میدانند از هجده تا بیستوپنج سالگی فرصتی است برای لذّت بردن. حتّی کسانی که در آزمون وحشتناک ورود به یازده دانشگاه برتر موفق شدهاند، میتوانند در این چند سال نفس راحتی بکشند.
زیبا صدایم کن
علاوه بر یازده دانشگاه مشهور، ژاپن هزار موسسۀ آموزشی دارد که ورود به آنها آسان است و «دانشگاههای ایستگاهی» نام دارند چون برای هرکدام یک ایستگاه مترو وجود دارد، البته چنین چیزی در سرزمین راهآهن عجیب نیست.
زیبا صدایم کن
ژاپنیها ابداعکنندۀ این شغل شگفتانگیزند: مجلسآرایی کردن. آنها متوجه شدهاند صحبت کردن در مراسم شام چقدر دردسرساز است. در قرون وسطی، در ضیافتهای سلطنتی همه سکوت میکردند و چنین کاری خوب شمرده میشد. در قرن نوزدهم، آشنایی با آدابورسوم غربی باعث شد مردمان عالیرتبه سر میزِ غذا میل به صحبت کردن پیدا کنند. امّا خیلی زود این کار را خستهکننده دانستند و مدّتی به گیشاها واگذارش کردند.
زیبا صدایم کن
افسوس، برای احقاق شایستگیام جز حرفهایم هیچ سند دیگری ندارم که بیشک محکمهپسند نیستند.
زیبا صدایم کن
هرکس برای برخی کارها قلعهای از توجیهات دارد که نمیشود توضیحشان داد.
زیبا صدایم کن
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۳۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان