بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نه حوا، نه آدم | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نه حوا، نه آدم

بریده‌هایی از کتاب نه حوا، نه آدم

نویسنده:املی نوتومب
انتشارات:نشر ستاک
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۸۰ رأی
۳٫۶
(۸۰)
بیست‌وسه سالم است و هنوز از آنچه جست‌وجو می‌کنم چیزی نیافته‌ام. به همین دلیل از زندگی لذّت می‌برم. چقدر خوب است در بیست‌وسه سالگی هنوز راه زندگی‌مان را پیدا نکرده باشیم.
fArAnAk
خیلی دوستش داشتم چون هیچ ویژگی بدی نداشت. همین بیگانه بودنش با بدی باعث شده بود گرچه دوستش داشتم امّا عاشقش نباشم.
fArAnAk
هرگز گفته نشده ژاپن چقدر کوهستانی است. دوسوم مساحت این کشور تقریباً به همین دلیل خالی‌ازسکنه‌ست.
fArAnAk
چیزهایی می‌بینید که به خواب و خیال شباهت دارند: مثلاً در میان سرنشینان قطاری که ششم اوت ۱۹۴۵ طول ساحل را به سمت هیروشیما طی می‌کرد کارگرانی بودند که قرار بود صبح سر کار بروند. مسافران با بی‌حالی شهر را از پنجرۀ واگن‌هایشان تماشا می‌کردند. سپس قطار وارد تونل می‌شود و وقتی بیرون می‌آید کارگران متوجه می‌شوند دیگر هیروشیمایی وجود ندارد.
کاربر ۱۱۱۵۶۲۴
ما عاشق کسانی می‌شویم که تاب تحملشان را نداریم، کسانی که برایمان خطری جدّی محسوب می‌شوند.
کاربر ۱۱۱۵۶۲۴
قبلاً راجع به این آزمون‌های وحشتناک در ژاپن چیزهایی شنیده بودم که باعث می‌شوند کودکان معنی برد و باخت را هزاربار زودتر بفهمند. «وقتی پنج سالم بود فهمیدم باهوش نیستم.» «اینطور نیست. در پنج سالگی تو فقط قبول نشدی.» «حس می‌کردم پدرم با خودش می‌گوید: «اشکالی ندارد. هرچه باشد پسرم است.» از همان زمان از او خجالت می‌کشم.» به خودم فشارش دادم، آهسته دلداری‌اش می‌دادم و ثابت می‌کردم باهوش است. مدّت زیادی گریه کرد و بعد خوابش برد. پشت پنجره رفتم و شب شهری را تماشا کردم که هر سال اکثر کودکان پنج ساله‌اش به این باور می‌رسند که زندگی‌شان را باخته‌اند. انگار صدای گریه‌های آهسته‌شان را می‌شنیدم. رینری به خاطر پدرش نجات پیدا کرده بود و خجالت جای درد را گرفته بود. امّا دیگران، کسانی که در آن آزمون‌ها مردود می‌شوند، از همان سال‌های اول زندگی می‌دانند در آینده، در بهترین حالت، مجبورند کارهای سطح پایین انجام بدهند مثل کسانی که در جنگ خوراک توپ به شمار می‌آیند. با این حساب، خودکشی بسیاری از نوجوانان ژاپنی چیز عجیبی نیست.
یلدا
کسی که زمانی برایمان اهمیت داشته تا ابد در زندگی‌مان حضور خواهد داشت.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
پای لاس‌وگاس می‌رسد؟ شهری که به طرز احمقانه‌ای ازدواج در آن از همه‌جای دنیا آسان‌تر است همان‌طور که رینو به شهر طلاق شهرت دارد. من از بال داشتنم برعکس استفاده می‌کردم و به جای رسیدن برای گریختن پر می‌زدم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
رینری سوالش را به شکل منفی پرسیده بود، بند را آب داده بودم. سعی می‌کردم برای جواب دادن به سوالات منفی قواعد دستور زبان ژاپنی را به یاد بیاورم که البته به اندازۀ یادگیری ریتم پاها در رقص تانگو سخت هستند. مغزم از کار افتاده بود و چیزی به خاطر نمی‌آوردم به همین خاطر تصمیم گرفتم درجا امتحان کنم. تُنگ ساکی را بلند کردم و پرسیدم:
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«ریشه کلمۀ نامزدی از تعهّد می‌آید. نامزد کسی است که به دیگری تعهّد می‌دهد. قشنگ است، مگر نه؟ در صورتی که کلمۀ ازدواج به معنی یکنواختی بی‌انتهاست و همان‌طور که از اسمش پیداست فقط یک قرارداد است.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
با خودم گفتم: «از زمان اُئَخ چه راهی آمده‌ایم.» بی‌شک بدون‌شکستن تخم‌مرغ نمی‌شود فرانسه‌زبان درست کرد
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«نه، آدم‌های شجاع نمی‌رن راه بقیه رو/ بلکه یه تنه راه خودشونو می‌رن جلو.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
رینری دستم را گرفت. پرسید: «تعطیلات نوئل برویم مسافرت؟» «برویم.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اگر جانت در خطر است جایت را عوض کن. اگر رنج می‌کشی، حرکت کن. قانونی به جز حرکت کردن وجود ندارد.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«هرگاه برای خواب بستری یافتی، هر قدر هم محقّر باشد، قدردانش باش و از شادی گریه کن!
من زنده ام و غزل فکر میکنم
وای، یک پرتگاه، اسب‌ها می‌توانند از چنین پرتگاهی بپرند؟ مجبورند وگرنه به قعرش سقوط می‌کنند. به آهنگ گوش می‌دهم، از ترس چشمانم از حدقه بیرون زده، اسب‌ها می‌پرند و صحیح‌وسالم به آن سوی پرتگاه می‌رسند و نجات پیدا می‌کنند. آدم بدها نمی‌توانند بپرند چون چیزی برای گریختن ندارند و به همین خاطر شجاعتشان کمتر است. میلِ به چنگ آوردن شدّت کمتری از ترس گرفتار شدن دارد. راپسودی مجار لیست به همین خاطر با نغمۀ پیروزی به پایان می‌رسد.
emty_00
زوج‌ها در محل‌هایی که برای این کار در نظر گرفته شده بود می‌ایستادند و منظرۀ دریاچه را از بین توری‌ها تماشا می‌کردند. بچه‌ها بالا و پایین می‌پریدند و انگار می‌خواستند عاشق‌ها را از عاقبت آن همه عشق آگاه کنند. دیدن این منظره‌ها جذّاب بود.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
ا اینکه یک روز، یکی از اساتید تا چشمش به حالت همیشگی‌ام افتاد با عصبانیت سرم داد زد: «بس است دیگر!» خشکم زد. همه دانشجوها به من خیره شده بودند. بعد از کلاس سراغ استاد رفتم تا از او عذرخواهی کنم و بپرسم چه اشتباهی مرتکب شده‌ام. استاد فریاد کشید: «از سنسی نباید سوال کرد.» «اگر چیزی را متوجه نشدیم چه؟» «مشکل خودتان است.» آن زمان بود که فهمیدم چرا آموزش زبان در ژاپن لنگ می‌زند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
سراسیمه پاکت را باز کردم، شش‌هزار ین داخلش بود. گرفتن مبلغی زیاد به پولی که ارزش کمی دارد شگفت‌انگیز است. یاد «ئُف» افتادم که «اُئَخ» شده بود و به نظرم شش‌هزار ین نمی‌ارزید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
سراسیمه پاکت را باز کردم، شش‌هزار ین داخلش بود. گرفتن مبلغی زیاد به پولی که ارزش کمی دارد شگفت‌انگیز است. یاد «ئُف» افتادم که «اُئَخ» شده بود و به نظرم شش‌هزار ین نمی‌ارزید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم

حجم

۱۳۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۱۳۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۴
۵
صفحه بعد