بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فیض بوک | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فیض بوک

بریده‌هایی از کتاب فیض بوک

نویسنده:ناصر فیض
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۹ رأی
۳٫۸
(۳۹)
«به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید» تخصّص دارد او حتماً در این جنس از مسائل‌ها
محمدرضا نقوی
«الا یا ایها السّاقی! ادرکأساً و ناولها» از آن می‌ها که قطعاً می‌برد رنگ غم از دل‌ها از آن می‌ها که شرعاً هم ندارد هیچ اشکالی! به ضرس قاطع و فتوای توضیح المسائل‌ها نه از آن می که آدم گاه می‌بیند، زبانم لال ظروف خالی‌اش افتاده بر شن‌های ساحل‌ها از آن می‌ها که از دل می‌برد هول خماری را و در حال من و تو می‌کند ایجاد حوِّل‌ها
محمدرضا نقوی
گنج هم بی‌رنج و بی‌زحمت نمی‌آید به دست تا به گنجی می‌رسیدی، مار پیدا می‌شده
محمدرضا نقوی
گنج هم بی‌رنج و بی‌زحمت نمی‌آید به دست تا به گنجی می‌رسیدی، مار پیدا می‌شده
محمدرضا نقوی
من از اهالی بالای شهر تهرانم چقدر فاصله دارد از انقلاب این‌جا!
محمدرضا نقوی
می‌خواستم از شوش بگویم دو سه بیتی گفتند صلاح است که از کن بنویسم گفتند که از نان گران بگذرم امّا بد نیست ز ارزانی ارزن بنویسم موضوع زیاد است چرا من نتوانم از بستنی کاله و میهن بنویسم!؟ چون گردن ما ربط ندارد به کلُفتی دربارۀ باریکی گردن بنویسم
محمدرضا نقوی
خط تهران به مَشَد سوار شدی با بغلی‌ت گپ بزن تا گرمسار و دیگه تا مشد نزن
محمدرضا نقوی
از بالا تا پایین اد کردی همه فرندارو بالا غیرتاً دیگه دست به کلید اَد نزن!
محمدرضا نقوی
در مترو و در داخل ون، بین زن و مرد انگار جدا نیست، اگر چند جدا هست
محمدرضا نقوی
هر بار به عذری نرسید از تو پیامی! «تی پاکس» چه‌کاره‌ست، اگر باد صبا هست؟
محمدرضا نقوی
از حیث ادای صدقه هیچ غمی نیست از بس‌که سر راه تو انواع گدا هست
محمدرضا نقوی
«در خانۀ ما رونق اگر نیست، صفا هست» اما کسی از بنده نپرسیده چرا هست!
محمدرضا نقوی
حرف بزن، فحش بده، هرچه دلت خواست بگو! مشت و لگد عزیز من! کار سخن نمی‌کند
محمدرضا نقوی
هی می‌گن چیزی نگین، دشمنا وقتی بدونن... خُب بدونن! مثلاً چی پیش میاد!؟ ها؟ چی می‌شه؟
محمدرضا نقوی
جایی که یک شبه تیرآهن بشه شمش طلا خیلی آسونه بفهمی که مطلّا چی می‌شه
محمدرضا نقوی
دنیامون آخرت یزید و شمر و خولیه این‌جا وضع‌مون درامه، بریم اون‌جا چی می‌شه!
محمدرضا نقوی
تازه قیمتا پایینه! بره بالا چی می‌شه!؟ شب می‌خوابی، نمی‌دونی صبح فردا چی می‌شه دهِ برج‌مون تفاوت نداره با تهِ برج! سرش این‌جوری باشه، تهِ معمّا چی می‌شه دخل و خرج ما یه جور حکایت این مَثَله یه قاشق ماستو بریزی توی دریا چی می‌شه؟
محمدرضا نقوی
بچّه رو وقتی می‌بوسید، اگه آروم نبوسید صورتش خیس می‌شه، بهتر که بگم ماچی می‌شه
محمدرضا نقوی
امّا بعضیا فقط کرن، کر مصلحتی! چیزایی رو می‌شنون که واسه‌شون ثمر داره
محمدرضا نقوی
روزی سه ساعت در این شهر، مجبورم آواره باشم چون دفتر طنز، مترو تا شهر زیبا ندارد گفتم به «تهرانِ امروز» ماهانه‌ام را بیفزا خندید و گفت ای برادر! باشد... ولی جا ندارد!
محمدرضا نقوی

حجم

۹۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۹۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰
۵۰%
تومان