بریدههایی از کتاب عاشق آزادی
۳٫۴
(۲۱)
آزادی یا عشق
به آزادی بیش از عشق به دلدارم، عشق میورزم.
سینهی یار همچون قفس است،
و جدایی برای من درِ این قفس را میگشاید.
آزادی و عشق یکدیگر را ملاقات نمیکنند،
و از غالب و مغلوب بودن، گزیری نیست.
آزادی آخرین کلمهای است که
همواره در دل دارم.
آزادی من، خط قرمز من است
imaanbaashtimonfared
گاهی زنی خستهام،
که سگان خشمگین قبیله، زمانی طولانی تعقیبش میکنند
و او همچون دوندگان المپیک، قهرمانانه میتازد و ادامه میدهد.
من اما همواره بر این پای میفشارم
که برضدّ حرکت امواج شنا کنم،
و گواهی دهم برخلاف باد،
و همواره بدانم که واژهی «نَه» را چگونه بنویسم،
با خطی روشن و با دستی استوار و نستوه،
زیرا من زنی هستم که عشق به آزادی و صداقت
و عشقی عظیم به اندازهی حجم زخمم
مرا رویینتن کرده است.
عاطفه
ماهی رنگین را دشمنی است به نام اختاپوس
موش دشمنی به نام گربه دارد،
حاکم را دشمنی به نام غرور است،
جغد دشمنی دارد نامش انسان،
دشمن خواب، نامش کابوس است،
اینها همه گاهی بر دشمن خود چیره میشوند،
مگر عشق که دشمنی شکستناپذیر دارد.
دشمنی که همواره پیروز میشود، نامش زمان.
هیچچیز بر عشق چیره نمیشود مگر زمان...
هیچچیز بر عشق غلبه نمیکند، مگر آزادی دلدار
عاطفه
ای دوست!
برای آنکه بهراستی زندگی کنی،
از یاد مبر که خواهی مُرد!
عاطفه
جنگی که ما نمیخواهیم میان ما باشد
دهان مردم را با میخهای آهنین آکندهاند،
آنان را جرئت آن نیست که به اندازهی کلمهای
دهان به سخن بگشایند،
تا از کینهی خود به کوبندگان این میخها، بگویند.
آنان به یاد نمیآورند که چگونه این میخها را باید از خود دور کنند
تا بر جلادان خویش
با بانگی تندرآسا
نفرین سر دهند.
عاطفه
شبِ انسانها مرا به وحشت میافکند،
آنان دانش را دوست دارند و به آن عشق میورزند،
درحالیکه دانشمندان را دوست نمیدارند.
به انسانیت عشق میورزند، اما مردم را دوست نمیدارند.
برای زن نغمهسرایی میکنند، اما زنان را کراهتانگیز میدانند.
چیزی را آشکار میکنند و در شبی عجیبوغریب،
نقیض آن را انجام میدهند،
و بعد از آن از جغدها میپرسند:
چرا آنها به بیخوابی مبتلا شدهاند؟
عاطفه
انسان میتواند کسی را از یاد ببرد که به او کلمهای آموخت
و او را بردهی خود کرد،
او میتواند استادانی را از یاد ببرد که به او آموختهاند:
زبان فرانسه، زبان هیروگلیف، انگلیسی، روسی و کرهای و... را
اما هرگز نمیتواند کسی را از یاد ببرد،
که به او الفبای عشق و زبان شادی و درد را آموخته است.
پس من چگونهات از یاد ببرم؟
عاطفه
آنان که قلبهاشان از الماس خالص است...
آنان که دردها و غمها
قرنها آنان را در دل سکوت
ذوب کرده و گداخته است،
ناخنهای شیشهای کینهتوزِ حسد را
یارای خراشیدن آنان نیست
در کنار پرتوِ بخششِ آنان درهم خواهد شکست...
عاطفه
شهر زادگاهم،
بر دیوار دلش تصویر مرا آویخته است،
و زیر عکسم این جمله را نوشته است:
«زنی گمشده تا ابد،
خواهشمندیم هر که صاحب این عکس را مییابد،
با هیچکس تماس نگیرد!»
mahii
دهان مردم را با میخهای آهنین آکندهاند،
آنان را جرئت آن نیست که به اندازهی کلمهای
دهان به سخن بگشایند،
تا از کینهی خود به کوبندگان این میخها، بگویند.
آنان به یاد نمیآورند که چگونه این میخها را باید از خود دور کنند
تا بر جلادان خویش
با بانگی تندرآسا
نفرین سر دهند.
پریسا
حجم
۱۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۱۱۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان