بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیلی | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیلی

بریده‌هایی از کتاب بیلی

۲٫۹
(۴۱)
گر من به تو بگویم که اگر روزی فهمیدیم که دیگر هیچ‌کدام عاشق دیگری نیستیم، هرکدام یک معشوقه پیدا می‌کنیم تا روزی که موهای تو خاکستری و موهای من سفید شود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بازیچه دو آدم به‌دردنخور و پولداری شده است که در طول روز قربان صدقه‌ات می‌روند اما حتی زمانی که می‌خواهند از روی تو رد شوند حاضر نیستند گل کفش‌هایشان را پاک کنند- خودش را می‌کشد.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
داستان تمام‌شده بود. به نظر او تأثیرگذار بود، به نظر من آزاردهنده. او گفت فوق‌العاده بود، من گفتم احمقانه. او گفت درس بزرگی در آن نهفته بود. من اصرار داشتم که وقت تلف کردن بود.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
غیرممکن است بتوانم به‌درستی تشریح کنم، اما به نظر می‌رسید که این‌گونه انتقامم را از دنیا و مردمی که در واقعیت برای آن‌همه مدت من را نادیده گرفته بودند، گرفتم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
زیباترین بخش این صحنه، در انتها رخ می‌دهد، زمانی که پاردیکان واقعاً ناراحت می‌شود و برای کمیل توضیح می‌دهد که بله، تمام مردها رذل هستند و بله، تمام زن‌ها هرزه هستند، اما اتفاقی که بین یک آدم رذل و یک هرزه که عاشق هم هستند، می‌افتد، زیباترین اتفاق دنیاست.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هنوز چند هفته دیگر باقی‌مانده بود که یکدیگر را نادیده بگیریم، قبل از اینکه برای همیشه از شر سایه یکدیگر راحت شویم. اما حقیقت این بود که: نیمه دوم بازی هنوز باقی‌مانده بود...
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
زمانی که از دور به او نگاه می‌کردم، مرا به یاد شازده کوچولو می‌انداخت، مخصوصاً به این دلیل که از همان شال‌گردن‌های زرد داشت.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ما آنقدر در نادیده گرفتن هم موفق بودیم که چیزی نمانده بود که برای همیشه یکدیگر را از دست بدهیم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اما من تمام سعی‌ام را می‌کنم تا همه‌چیز را زیبا جلو دهم تا آنقدر بد به نظر نیاید... پس، شکستش بده. فقط شکستش بده.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
ستاره کوچک می‌دانم، چیزی که می‌گویم درست مثل مزخرفات کلیشه‌ای است؛ پسر مریض‌احوال و عجیب غریب به همراه کوزتِ زاغه‌نشین، اعتراف می‌کنم که هیچ باریک‌بینی ندارد؛ اما دوست دارید که به‌جای آن، چه چیزی بگویم؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
چون او عاشق دخترها نبود، فقط آن‌ها را دوست داشت، چون او زیبا نقاشی می‌کشید اما در ورزش ضعیف بود، چون او ضعیف بود و تقریباً به هر چیز و همه‌چیز آلرژی داشت، چون همیشه تنها بود و در دنیای خودش غرق می‌شد و چون صبر می‌کرد تا آخرین نفر در صف کافه‌تریا باشد تا از سروصدا و هجوم افراد به سمت نرده‌ها دوری کند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
همه ما در این دنیا موضوعات احمقانه‌ای داریم که باید با آن‌ها سروکله بزنیم. من آنقدر زجر کشیدم که به یک هیولای ازخودراضی تبدیل شدم و همین تکبر بهترین چیزی است که می‌توانم به بیلی کوچک از بزرگراه A۶ ارائه دهم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
درواقع آنقدر از آن روزها فاصله گرفتم که دیگر احساس می‌کنم، شخصی که در آن خاطرات است، خودِ من نیست...
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
شاید معمای دوران کودکی بقیه، موش‌های کوچک یا گوزن‌های بابانوئل بود، اما برای من بزرگ‌ترین معما همان بطری‌های لعنتی روغن بود. آن‌ها از کجا می‌آمدند؟ از کجا؟ معمای خیلی...
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
در جست‌وجوی ستاره‌مان، تمام ستاره‌ها را تماشا می‌کردم. چون مطمئناً ما هم ستاره‌ای داشتیم. متأسفانه شاید هرکدام یک ستاره نداشتیم اما حداقل یک ستاره مشترک که داشتیم، مگر نه؟
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
آسمان‌ها هم مثل اقیانوس‌ها جزر و مد دارند یا این نمایش فقط برای من بود؟ یک هدیه سخاوتمندانه از سوی راه شیری فقط برای من؟ یا نکند یک دسته پری از آسمان آمده بودند تا پودرهای طلایی‌شان را روی سر من بریزند تا فردا توان مبارزه داشته باشم؟ این پری‌ها از همه‌جا آمده بودند و به نظر می‌رسید شب را گرم‌تر کرده بودند.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
هیچ‌چیز نمی‌تواند در مقابل زیبایی دوام بیاورد...به‌ویژه حماقت بشری..
ماراتن
بله، می‌خواستیم راه خودمان را برویم که چیزی را گفت که تازه به خاطر آورده بود: «بیلی می‌گویم که...یک روز باید به خانه‌ی من بیایی چون یک نامه برایت دارم...شاید هم دو تا...» من گفتم: «نامه؟ از طرف کی؟» او از من فاصله گرفته بود و با صدای بلند گفت: «از طرف پردیکـان!» و من بازهم گریه می‌کنم. اما این بار حق‌دارم، مگر نه؟ بله. این بار حق‌دارم. چون این بار اشکِ شوق است، بانو...
ماراتن
تمام مردها دروغ‌گو هستند؛ هوس‌باز، وراج، فریبکار، ریاکار؛ مغرور یا بزدل؛ آدم‌های پست‌فطرتِ شهوت باز و حقیر؛ تمام زنان خائن، بی‌ارزش، دروغ‌گو، بی‌ملاحظه و منحرف هستند؛ و تمام دنیا مثل یک فاضلاب بزرگ است که هرچقدر دست‌وپا بزنی بازهم از روی تپه‌های کثیفش لیز می‌خوری و به‌جای اولت بازمی‌گردی؛ اما در دنیا چیزی برجسته و مقدس وجود دارد، آن‌هم یکی شدن دو موجود ناقص و بسیار بد است... ما همیشه با عشق فریب می‌خوریم، زخمی می‌شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می‌شود، اما بازهم عشق می‌ورزیم؛ و زمانی که با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، به گذشته نگاه می‌کنیم و به خودمان می‌گوییم: من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم. من زندگی کردم و بنده‌ی غرور و ملامت نبودم.
ماراتن
ما همیشه با عشق فریب می‌خوریم، زخمی می‌شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می‌شود، اما بازهم عشق می‌ورزیم؛ و زمانی که با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کنیم، به گذشته نگاه می‌کنیم و به خودمان می‌گوییم: من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم. من زندگی کردم و بنده‌ی غرور و ملامت نبودم.
میم ___ لام

حجم

۱۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۱ صفحه

حجم

۱۲۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۱ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان