بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش | طاقچه
کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش اثر اورهان پاموک

بریده‌هایی از کتاب جودت‌‌بیک‌ و پسرانش

انتشارات:نشر نیماژ
امتیاز:
۱.۷از ۶ رأی
۱٫۷
(۶)
داشت از پنجره به بیرون، به بغاز نگاه می‌کرد. «بله، با علاقه به استانبول فکر نمی‌کردم، اما الان می‌بینم که این‌جا دوستی‌هایی هست، بعضی آدم‌ها، آدم‌های نزدیک، یک بوی آشنا، یک هوای ولرمی هست که تن آدم را احاطه می‌کند!»
rana
«یا مثل همه یک نظرِ کش‌رفته از کس دیگری دارد که به‌نظرم درست است. به‌نظر دمولینس برتریت انگلیسی‌ها را باید در آزاد بودن افراد و مردم آن‌جا جست‌وجو کرد. الان ما این را نداریم. ما همچو آدم آزاد و اهل فکر و عملی هم نداریم! این‌جا همه را برای بردگی، اطاعت، تحلیل رفتن تو جامعه و ترسیدن بار می‌آورند. چیزی که بهش می‌گویند آموزشْ کتک مدرس است و تهدیدهای مزخرف مادر و خاله. دین، ترس، افکار تاریک و چیزهای از بر شده... آخرش غیر از اطاعت چیز دیگری یاد نمی‌گیرند. هیچ‌کس با تلاش خودش و با مقابله با جامعه ترقی نمی‌کند. همه از طریق اطاعت، از طریق حمایت یک کس دیگر و با نوکری ترقی می‌کنند. کسی از طرف خودش فکر نمی‌کند. فکر کند، می‌ترسد... همه فوقش به اختیار خودشان نوکری می‌کنند. به‌نظر دمولینس این آدم‌ها در دولت‌های متمرکز...
rana
همین‌طور که داشت از چیز نامعلومی شکایت می‌کرد غرولندکنان چند کلمه‌ای زیرلب گفت و خود را روی مبل انداخت و تکیه داد، سرش انگار خم شد، بعد متوجه چیزی شد. گفت: «اِاِاِ، کجا نشسته‌ام؟» با احساس گناهی که ابداً به آن عادت نداشت به رفیق نگاه کرد. با نگاهی ابلهانه و گیج و متعجب خندید. بلافاصله، گویا فکر کرد درست نبوده که هنوز یک روز از مرگ پدرش نگذشته خندیده و با لحنی عذرخواهانه گفت: «چه‌قدر خسته شده‌ام! حواسم نبود نشستم رو مبل پدرم!»
rana
عمر فنجانی را که در دست داشت توی سینی گذاشت: «یک چیزی بهت بگویم؟ ولی نترس. من... من می‌خواهم یک ترک عاصی باشم!»
rana
اگر کمی دیر می‌کردم و مانع نمی‌شدم، کار از کار می‌گذشت و از دست می‌رفتید... می‌فهمید یعنی چه؟ هرکدام‌تان یک افسر بیچاره‌ای می‌شدید، ازدست‌رفته و فرنگی‌شده... شما حتی نتوانستید افسر واقعی بشوید... من می‌دانم آدم چه‌طور با خواندن کتاب مسموم می‌شود و از دست می‌رود.»
rana
«چون نوشیدنی آدم را می‌برد آن‌طرف زندگی. کمک می‌کند تا آدم از چیزهای سطحی رد بشود!» با هیجان از جا بلند شد. «آدم می‌تواند ترسناکی زندگی عادی و معمولی را بفهمد!»
rana

حجم

۶۵۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

حجم

۶۵۲٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۷۲۸ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد