بریدههایی از کتاب چه کسی پنیر مرا جابهجا کرد؟
۴٫۳
(۵۵)
پنیر، استعاره از آن چیزی است که شما میخواهید در زندگی داشته باشید. چه این خواستهٔ شما شغل خوب، رابطهٔ عاشقانه، پول، دارایی و ثروت یا سلامتی باشد
داریوش
کار را انجام بدهیم.»
هیم گفت: «من برای این کار خیلی پیر شدهام؛ حالا هم میترسم و علاقهای ندارم گم بشوم و خودم را با این کار مسخره کنم. تو چنین قصدی داری؟»
زینب دهقانی
چراکه دویدن در میان هزارتو، اغلب با خطا و شک و تردید همراه است، اما او میدانست که این وضعیت تنها اندکی طول میکشد.
گاهی اوقات هاو
زینب دهقانی
او فهمید سریعترین روش برای تغییر، خندیدن به اشتباههای خودمان است؛ چون در پی آن میتوانیم به مسیر خود ادامه دهیم.
parsa
آنچه شما از آن میترسید، هرگز به آن بدی که فکر میکنید، نیست. ترسی که به آن اجازه میدهید ذهنتان را تصرف کند، به مراتب بدتر از موقعیتی است که واقعاً وجود دارد.
کاربر ۱۹۵۹۹۵۳
مایکل گفت: «متأسفانه هیمها مثل لنگرهایی بودند که سرعت ما را کم میکردند. آنها در مسیر تغییر، یا خیلی راحت بودند و یا میترسیدند.
بعضی از آنها زمانی تغییر کردند که بینش عقلانی نسبت به تغییر، به آنها نشان داده شد و فهمیدند که تغییر چطور میتواند به نفعشان باشد.
هیمهای ما به ما گفتند که دوست دارند جایی کار کنند که امن باشد. بنابراین، تغییر برای آنها باید معنیدار باشد و احساس امنیت آنها را زیاد کند.
بهار
این نتیجه رسید که باورهای جدید، سبب بروز رفتارهای جدید در او شدهاند
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
انجام هر کار جدیدی به او حس جوانی می بخشد.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
همین که هاو آمادهٔ ترک آنجا شد، به سبب اینکه بالاخره توانسته بود به خودش بخندد، رها شود و حرکت کند، احساس سرزندگی کرد.
کولر
پنیر، استعاره از آن چیزی است که شما میخواهید در زندگی داشته باشید. چه این خواستهٔ شما شغل خوب، رابطهٔ عاشقانه، پول، دارایی و ثروت یا سلامتی باشد یا این که سلامتی و آرامش روحی و ذهنی باشد.
تنها در شب
هاو دوباره همانطور که قبلاً متوجه شده بود، به این نتیجه رسید که آنچه شما از آن میترسید، هرگز به آن بدی که فکر میکنید، نیست. ترسی که به آن اجازه میدهید ذهنتان را تصرف کند، به مراتب بدتر از موقعیتی است که واقعاً وجود دارد.
UNKNOWN.........
«دیرتر شروع کردن بهتر از هرگز شروع نکردن است.»
UNKNOWN.........
او فهمید سریعترین روش برای تغییر، خندیدن به اشتباههای خودمان است؛ چون در پی آن میتوانیم به مسیر خود ادامه دهیم.
زینب دهقانی
چون در پی آن میتوانیم به مسیر خود ادامه دهیم.
زینب دهقانی
هاو به راهرویی رسید که برایش جدید بود. از پیچی گذشت و به پنیر جدید در ایستگاه N رسید!
وقتی وارد ایستگاه پنیر شد، از آنچه دید، شگفتزده شد. همهجا پر از تودههای بزرگ پنیر بود و این، بزرگترین اندوختهٔ پنیری بود که تا آن هنگام میدید. از آنجا که برخی از پنیرها برایش جدید بودند، همهٔ آنها را تشخیص نداد. شگفتزده بود و نمیدانست آیا این تودههای پنیر واقعی است یا در رویا و خیال به سر میبرد تا اینکه دوستان قدیمی خود، اسنیف و اسکاری، را دید.
زینب دهقانی
هاو دیگر گذشته را رها کرده بود و داشت خود را با موقعیت جدید سازگار میکرد.
او با سرعت و نیرویی بیشتر، به مسیر خود در میان هزارتو ادامه داد و هنگامیکه به نظر میرسید تا ابد در هزارتو باقی خواهد ماند، جستوجو و سفر او ـ یا حداقل بخشی از آن ـ به سرعت و با شادمانی به پایان رسید.
زینب دهقانی
زمانیکه داخل راهروی تاریک شد، هاو لبخندی بر لب داشت. او تا به حال متوجه نشده بود که چه چیزی روح او را تغذیه میکند، اما داشت به آن میرسید. او تصمیم گرفت به مسیر ادامه بدهد و به چیزهایی که در مسیر وجود داشت، اعتماد کند؛ حتی اگر واقعاً نمیدانست چه چیزی در انتظارش است.
با اینکه برایش جای تعجب داشت، اما حس میکرد بیشتر و بیشتر از خودش خوشش میآید. او از خودش پرسید: «چرا اینقدر احساس خوبی دارم؟ من که هیچ پنیری ندارم و اصلاً نمیدانم کجا میروم!»
زینب دهقانی
هاو به مسیر تاریک پیش روی خود نگاه کرد. او به خوبی از ترس خود آگاه بود: چه چیزی در طول مسیر وجود دارد؟ آیا خالی از هر چیزی است؟ یا حتی بدتر، چه خطرهایی در کمین او هستند؟
زینب دهقانی
هاو میدانست که گاهی اوقات برخی ترسها میتوانند سودمند باشند. وقتی شما ترسیدهاید، اگر کاری انجام ندهید، اوضاع بدتر میشود. این ترس میتواند شما را وادار به عکسالعمل کند، اما اصلاً خوب نیست که ترس زیاد، مانع اقدام شما بشود.
زینب دهقانی
او میدانست که شاید در هزارتو هیچ پنیری نیابد و یا اینکه شاید پنیری باشد و او آن را پیدا نکند. چنین باورهای ترسناکی داشت از حرکت او جلوگیری و او را نابود میکرد.
زینب دهقانی
حجم
۲۲۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۲۲۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۱۲,۵۰۰
۶,۲۵۰۵۰%
تومان