بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان

بریده‌هایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان

انتشارات:انتشارات پر
امتیاز:
۴.۵از ۱۳۰۳ رأی
۴٫۵
(۱۳۰۳)
اما همین‌که بدانم او واقعاً مرا دوست دارد و در این مدت دروغ نگفته است، مرا آرام می‌کند. هرچند دوست داشتن کسی که نمی‌توانی او را داشته باشی، غمگین و آزاردهنده است. اما کنار گذاشتن این دوستی و فراموش کردن آن، سخت‌تر به نظر می‌رسد.
la lumière
چه کسی گفته بهترین‌ها اشتباه نمی‌کنن؟
la lumière
ـ نه. انسان‌های بزرگ اشتباه نمی‌کنن. ـ خب انسان‌های بزرگ با تجربه‌هاشون بزرگ شدن. برای تجربه پیدا کردن هم باید اشتباه کرد. ـ اگر به همین راحتی با اشتباهات‌مون کنار بیایم که دائم تکرارشون می‌کنیم. ـ درسته. اما مثل نوشتن می‌مونه. اگر به قلم زیادی فشار بیاریم می‌شکنه. اگر هم خوب نگهش نداریم، نمی‌نویسه. ـ می‌خواید بگید باید تعادل رو حفظ کنیم. ـ دقیقاً. ـ خب سؤال اینجاست که تعادل کجاست؟ ـ من به خودم حق اشتباه کردن میدم. از اشتباهاتم درس می‌گیرم و دیگه خودم رو سرزنش نمی‌کنم. تعادل همین‌جاست بانو دایانا.
مجنون۱۲۸
فقط زمان می‌تونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن
هادیجان
شاهزاده می‌گوید: ـ در کتابی خوندم که چشم‌ها دریچهٔ روحن. ـ تعبیر جالبیه. لبخند تلخی بر لب می‌آورد. سرش را آرام به چپ و راست تکان می‌دهد و سپس زمزمه می‌کند: ـ روح زیبایی داری... دایانا.
Yasaman
بید مجنون بسیار آزاد است، آزاد و آشفته. آشفتگی‌اش را هم دوست دارم! بی‌دلیل نیست که نامش را مجنون گذاشته‌اند.
سارا
خودت بگو. من برای داشتنت باید چی کار کنم؟
محمدصالح
استفاده از دین برای کنار زدن دشمنان سیاسی کار درستی نبود. کشور آشوب شد. حالا نه دین مردم سرجای خودش قرار گرفته و نه سیاست کشور درست اجرا میشه.
فانوس
ـ مردان جوان بیشتر جسورن تا شجاع. ـ چه فرقی می‌کنه؟ ـ در شجاعت عقل و فکر هست، اما در جسارت نه. جسور بودن خطرناکه.
* Sara *
فقط زمان می‌تونه نشون بده احساسات ما چقدر واقعی هستن.
Autumn
چقدر این درخت زیباست! چند بید مجنون را در شهر می‌شناسم اما این درخت از همهٔ آن‌هایی که دیده‌ام، بزرگ‌تر و زیباتر است. بید مجنون را دوست دارم. حتی بیش از درخت انار و شکوفه‌های قرمزرنگش. بید مجنون بسیار آزاد است، آزاد و آشفته. آشفتگی‌اش را هم دوست دارم! بی‌دلیل نیست که نامش را مجنون گذاشته‌اند.
دختر دریا
ـ در کتابی خوندم که چشم‌ها دریچهٔ روحن.
دختر دریا
همان چشمان درشت مشکی که با وجود غمی که این‌بار هم در خود دارند، برق می‌زنند. دیگر صدای قلبم را نمی‌شنوم.
Nika
بغض تمام سینه‌ام را پر می‌کند. خود را بیشتر به آغوش پدر می‌سپارم. کسی که مرا این‌طور در آغوش گرفته، پدرم است. پدر من! فرمانده گرشاسپ من! اولین و آخرین مرد زندگی‌ام! مرد همیشهٔ زندگی‌ام! پس من منتظر چه هستم؟ نفس‌هایم تندتر می‌شوند. لب‌هایم بیش از پیش می‌لرزند. کم‌کم صدای هق‌هق گریه‌ام را می‌شنوم. صورتم را پنهان می‌کنم و به آرامی شروع به گریه می‌کنم.
ZR...RB
از همین لحظه دلم برای پوریای شصت‌ساله تنگ می‌شود. دلم حتی برای پوریای بیست‌ویک‌ساله هم تنگ می‌شود! زمانی که ریش‌هایش را دیگر اصلاح نکند و همچون کیقباد به تمام معنا مرد شود. دلم برای لحظه‌ای که فرزندمان را در آغوش می‌گیرد و او را به عنوان یک پدر می‌بینم تنگ می‌شود. در همین یک لحظه دلم برای تک‌تک لحظاتی که می‌توانیم تا ابد در این دنیا در کنار هم داشته باشیم تنگ می‌شود.
Hossein
ـ ای کاش همه سرشون به کار خودشون بود.
^-*شادی مرتضوی*-^
از آن روز ما مهرگان، این افتخار باستانی‌مان را جشن می‌گیریم تا فراموش نکنیم هر ظلم و ستمی پایانی دارد.
^-*شادی مرتضوی*-^
ـ این چند روز به اندازهٔ تمام عمرم نگران همه‌چیز بودم. ـ به اینجا آوردمت که دیگه نگران نباشی.
Asa
ـ دخترانی که میدان جنگ رو ندیدن، نمی‌دونن باید چطور باشن؟ ـ من با دختران دیگه فرق می‌کنم. من رو با کسی مثل دریاسالار آرتمیس مقایسه کنید. یک دختر بود اما به تمام معنا یک مرد بود. ـ تو نمی‌تونی اون طور باشی. ـ چرا؟ ـ کسی که در موردش صحبت می‌کنی استثناست. ـ خب من هم استثنا به حساب میام. ـ نه. تو دقیقاً یک دختری.
Nika
چه کسی گفته بهترین‌ها اشتباه نمی‌کنن؟
Nika

حجم

۴۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

حجم

۴۷۲٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۶۲۸ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰
۵۰%
تومان