بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ مهرگان
۴٫۵
(۱۳۰۳)
همهٔ شما تو این سالها تلاش کردید از من چیزی بسازید که نیستم.
salari
تو کتابها خوندم وطن ما جایی نیست که در اون به دنیا اومدیم. جاییه که قلبمون به اون تعلق داره. قلب من هم اینجاست.
☆...○●arty🎓☆
زمانی که آدمها بزرگ میشن و کارهای مهمی انجام میدن، حرفهای زیادی پشت سرشون زده میشه.
sss
وطن ما جایی نیست که در اون به دنیا اومدیم. جاییه که قلبمون به اون تعلق داره.
lucifer
تمام افکار انسانها در چشمهاست. مهربانی، صداقت، دوستی، غم... همه رو در چشمها میشه دید. میگفت چشمها نمیتونن رازهای دل انسان رو نگه دارن.
مریم
تلاش میکنم به چیزهای دیگری که دوستشان دارم فکر کنم. به پدر، مادر، سیمین، مهینبانو، دیبا یا حتی به شمشیر و شکوفههای انار. به درختان انگور و آن باغ و شاهزاده و... سرم را تکان میدهم. میخواهم بر افکارم تسلط پیدا کنم اما تنها همان جمله در ذهنم تکرار میشود:
ـ چقدر زیبا شدی.
~ɢʟᴀꜱꜱ ꜰᴀɢɴᴇʀ
فقط شما نیستید که احساس تنهایی میکنید. همهٔ آدمها تنهان. دوستان و اطرافیانمون فقط باعث میشن این تنهایی رو برای مدت کوتاهی فراموش کنیم.
goli
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
افشین یدالهی
Mary gholami
ـ ما باید یاد بگیریم بدون اعتماد کردن به آدمها، اونها رو دوست داشته باشیم. فقط وقتی بین مردم باشیم، میتونیم معنای زندگی رو بفهمیم.
💚 مـامـانِ آرمــان 💛
همهٔ آدمها تنهان. دوستان و اطرافیانمون فقط باعث میشن این تنهایی رو برای مدت کوتاهی فراموش کنیم.
Zahra sadat
شاهزاده پوریا مکث میکند. به سمتش میچرخم. صورتم درست روبهرویش قرار میگیرد.
porya
ـ در کتابی خوندم که چشمها دریچهٔ روحن.
ـ تعبیر جالبیه.
لبخند تلخی بر لب میآورد. سرش را آرام به چپ و راست تکان میدهد و سپس زمزمه میکند:
ـ روح زیبایی داری... دایانا.
😊Fatemeh
یک آن شد این عاشق شدن
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا
از عمق چشمانم ربود
افشین یدالهی
زینب امینی
ـ پس عاشق شدی؟!
ـ عاشق چیه؟ همهچیز خیلی سادهست. اون هم حرف مهمی نزد. فقط
بیاختیار ساکت میشوم. کمی فکر میکنم. به چهرهٔ دیبا نگاه میکنم. لبانم را میگزم و با نگرانی میپرسم:
ـ عاشق شدن چطوریه؟
Sheida
گردنبند آب و آتش از دست پوریا رها میشود و با صدای شکستن روی زمین میافتد. بیاختیار عقب میروم. سرم را پایین میاندازم و به آن نگاه میکنم. سنگ سرخ نیمهٔ آتش سالم است اما سنگ آبی نیمهٔ آب ترک خورده و شکسته است. نفسهایم به شماره میافتند. بغض گلویم را میفشارد. به سختی سرم را بلند میکنم. به پوریا خیره میشوم. حیرتزده به من نگاه میکند
maryam
بازتاب تمام افکار انسانها در چشمهاست. مهربانی، صداقت، دوستی، غم... همه رو در چشمها میشه دید. میگفت چشمها نمیتونن رازهای دل انسان رو نگه دارن.
M
لبخندی که تنها حس غم را در قلبم زنده میکند. غمی که اینبار در اشک جاری نمیشود. بر زبان هم نمیآید. تنها سینهام را سنگین میکند.
bookworm
زمانی که آدمها بزرگ میشن و کارهای مهمی انجام میدن، حرفهای زیادی پشت سرشون زده میشه.
zaraakra
همهٔ آدمها تنهان. دوستان و اطرافیانمون فقط باعث میشن این تنهایی رو برای مدت کوتاهی فراموش کنیم.
عشق یعنی کتاب
اجازه نمیدهم اشکهایم سرازیر شوند. نفس عمیقی میکشم و سعی میکنم ذهنم را با افکار خوشایند پر کنم. افکاری که آرامش بخش باشند.
#Mohad3h#
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
حجم
۴۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان