بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سبکی تحمل ‌ناپذیر هستی ( بار هستی ) | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سبکی تحمل ‌ناپذیر هستی ( بار هستی )

بریده‌هایی از کتاب سبکی تحمل ‌ناپذیر هستی ( بار هستی )

انتشارات:نیکو نشر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۰۱ رأی
۳٫۹
(۱۰۱)
مردانی که به دنبال زنان متعدد هستند به دو دسته تقسیم می‌شوند. برخی از آن‌ها به دنبال ذهنیات خودشان و رویای پایدار یک زن در تمامی زنان هستند. دستهٔ دیگر می‌خواهند دنیاهای عینی بی‌پایان زنان را تصاحب کنند.
liliyoooom
ممکن است از او بپرسیم چرا این یک میلیونیوم را در جنسیت جستجو می‌کند و نه جای دیگر. چرا نمی‌تواند این ویژگی را در راه رفتن زنانه، تمایل به آشپزی یا سلیقهٔ هنری آن‌ها بیابد؟ مسلماً این یک میلیونیوم در همهٔ حوزه‌های انسان موجود است؛ ولی این ویژگی در همهٔ حوزه‌ها به‌جز جنسیت عیان است و نیازی به کشف ندارد. زنی ترجیح می‌دهد پس از غذا پنیر بخورد، دیگری از گل‌کلم متنفر است، و هرچند ممکن است هرکدام اصالتشان را از این طریق نشان دهند، چنین اصالت بی‌اهمیتی خودش را نشان می‌دهد و به ما اخطار می‌دهد که کمترین توجهی به آن نداشته باشیم و منتظر نباشیم ارزشی از آن منتقل شود.
liliyoooom
(این‌جا هم احتمالاً تمایل او به جراحی و تمایلش به زنان در کنار هم قرار می‌گیرند. او حتی در مورد معشوقه‌هایش هم نمی‌تواند چاقوی جراحی تخیلی‌اش را کنار بگذارد. از آن‌جایی‌که تمایل دارد عمق آن‌ها را تصرف کند، باید آن‌ها را بشکافد.)
liliyoooom
توماس که ده سال اخیر مطالعات پزشکی‌اش را صرف مطالعات دربارهٔ مغز انسان کرده بود، می‌دانست که هیچ‌چیز سخت‌تر از همین «من» انسانی نیست. شباهت‌های میان هیتلر، استالین، برژنف و سولژنیتسین بیشتر از تفاوت‌هایشان است. اگر بگوییم یک میلیونیوم با هم تفاوت دارند می‌توانیم بگوییم نهصد و نود نه هزار و نهصد و نود و نه میلیونیوم با هم شباهت دارند. توماس نسبت به تمایل به کشف این یک میلیونیوم و تخصیص دادن آن به خودش، نوعی عقدهٔ روانی داشت و آن را محور عقده‌اش می‌دانست. او نسبت به زنان عقده‌ای نبود؛ عقدهٔ آن یک میلیونیومی از آنان را داشت که تخیل‌ناپذیر بود. به دیگر سخن، به این یک میلیونیومی که یک زن را از دیگر همنوعانش متمایز می‌کرد، عقده داشت.
liliyoooom
بنابراین، نه تمایل به لذت (لذت ناشی از ازدیاد) بلکه تمایل به تملک جهان (شکافتن بدن جهان با چاقوی جراحی‌اش) او را به‌سوی زنان می‌فرستاد.
liliyoooom
اگر ما تنها یک زندگی برای زیستن داشته باشیم، احتمالاً اصلاً زندگی نکرده‌ایم.
mghf
ما هیچ‌وقت نمی‌دانیم چه می‌خواهیم؛ چون تنها یک زندگی داریم و نه می‌توانیم آن را با زندگی‌های قبلی‌مان مقایسه کنیم و نه می‌توانیم در زندگی‌های پیش رویمان آن را تکمیل کنیم.
mghf
ما هیچ‌وقت نمی‌دانیم چه می‌خواهیم؛ چون تنها یک زندگی داریم و نه می‌توانیم آن را با زندگی‌های قبلی‌مان مقایسه کنیم و نه می‌توانیم در زندگی‌های پیش رویمان آن را تکمیل کنیم.
Fatima
گاهی ذهنت مشغول چیزی می‌شود؛ ولی نمی‌دانی چرا؛ و تصمیمت با قدرتی زیاد پافشاری می‌کند. هر چه بیشتر بگذرد، تغییر دادن این حالت سخت‌تر می‌شود.
آذیــن؛
ناگهان افسانه‌ای معروف از ضیافت افلاطون را به‌یاد آورد: انسان‌ها تا پیش از آنکه خدا آن‌ها را به دو جنس تقسیم کند، خنثی یا دوجنسی بودند، حالا آن‌ها به دونیمه تقسیم شده‌اند و در دنیا در پی نیمهٔ دیگر خود هستند. عشق یعنی خواستن نیمهٔ گم‌شدهٔ خودمان.
آذیــن؛
توماس با خود اندیشید: وصل کردن رابطهٔ جنسی به عشق عجیب‌ترین فکری است که خالق در سر داشته است.
آذیــن؛
می‌توانستم بفهمم که با آن گونه‌های تورفته و حالت‌های عصبی، چقدر به‌نظرت وحشتناکم. «عذرخواهی کردم و گفتم: “ببخشید! از وقتی تو رفتی لحظه‌ای پلک نزده‌ام.”
آذیــن؛
فرض کنید در نقطه‌ای از فضا سیاره‌ای وجود داشت که مردم دوباره در آن‌جا به دنیا می‌آمدند. آن‌ها کاملاً از زندگی‌ای که در زمین کرده‌اند و هم‌چنین از تجربیاتشان در آن‌جا آگاه‌اند و با کوله‌باری از تجربه به این سیاره رسیده‌اند. و شاید هم سیارهٔ دیگری وجود داشته باشد که انسان‌ها در آن‌جا برای سومین‌بار متولد می‌شوند و تجارب زندگی اول و دومشان را با خود به آن‌جا می‌برند. و شاید سیارات دیگری باشند که انسان در هر کدام بالغ‌تر می‌شود. این نسخهٔ بازگشت جاویدان توماس بود.
آذیــن؛
انسان تنها یک‌بار زندگی می‌کند؛ دلیل اینکه نمی‌توانیم تشخیص دهیم که تصمیمی که گرفته‌ایم درست بوده یا نه این است که در یک موقعیت خاص تنها می‌توانیم یک تصمیم بگیریم؛ ما از زندگی‌های دوم، سوم و چهارم بهره‌مند نیستیم تا در آن‌ها بتوانیم تصمیم‌های مختلف را با هم مقایسه کنیم.
آذیــن؛
استعاره خطرناک است. عشق هم با یک استعاره شروع می‌شود. به دیگر سخن، عشق زمانی آغاز می‌شود که یک زن اولین حرفش را وارد حافظهٔ شاعرانهٔ ما می‌کند.
آذیــن؛
او با خود می‌گفت، مسئله اصلی این نیست که آن‌ها می‌دانستند یا نه؛ مسئلهٔ اصلی این است که آیا یک انسان به‌صرف ندانستنش بی‌گناه است یا نه. آیا نادانی که بر تخت شاهی نشسته است، به‌صرف نادانی‌اش از هر مسئولیتی مبراست؟
آذیــن؛
وقتی می‌خواهیم موقعیتی دراماتیک را در زندگی‌مان بیان کنیم، از اصطلاح «سنگینی» استفاده می‌کنیم. می‌گوییم آن چیز بار سنگینی بر دوشمان است. یا بار را تحمل می‌کنیم و یا زیرآن کمر خم می‌کنیم؛ با آن می‌جنگیم و در این جنگ یا پیروز می‌شویم و یا شکست می‌خوریم.
آذیــن؛
نشستن روی زمین در حضور مهمان‌ها، معرفِ سادگی، غیررسمی بودن، سیاست لیبرال، خودمانی بودن و شیوهٔ زندگی ایرانیان است.
آذیــن؛
از نظر فرانتس عشق امتداد زندگی در جامعه نیست، بلکه آنتی‌تز آن است. یعنی تمایل به اینکه انسان خود را در مسیر لطف شریکش قرار دهد و او نیز باید خودش را تسلیم کند، همان‌طور که اسیر جنگی اسلحه‌اش را تسلیم می‌کند و کسی که از دفاع در برابر موجِ ممکن پیش رو ناتوان است، نمی‌داند که این موج کی فروکش خواهد کرد. به همین دلیل است که می‌توانم بگویم، از نظر فرانتس، عشق یعنی انتظار مداوم از یک موج.
آذیــن؛
معاشقه با یک زن و خوابیدن با یک زن دو احساس متفاوت است؛ البته نه صرفاً متفاوت، بلکه متضاد. عشقْ در تمایل برای نزدیکی (تمایلی که به تعداد بی‌شماری از زنان بسط می‌یابد) احساس نمی‌شود؛ بلکه در تمایل برای خوابی مشترک (میلی محدود به یک زن) است که احساس می‌شود.
آذیــن؛

حجم

۳۴۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۳۴۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۳۱,۵۰۰
۵۰%
تومان