بریدههایی از کتاب دروغگویی روی مبل
۴٫۲
(۲۲۷)
ارنست برای بسیاری از بیمارانش، مفهوم افسوس را وارد درمانش کرده بود. او از بیمارانش میخواست افسوسهایشان را برای رفتار گذشتهشان بررسی کرده، از افسوسهای آتی اجتناب کنند. او میگفت: «هدف اینه که جوری زندگی کنین که پنج سال دیگه با افسوس به پنج سال گذشتهی زندگیتون نگاه نکنین.»
امیر
من تجربیات خیلی زیادی دارم که دقیقاً عکس این مطلب رو اثبات میکنه. نمیتونم در مورد منابعم صحبت کنم، ولی مدارکی دارم که نشون میده، روانشناسان از جملهی گولخورترین افراد هستن. یعنی اونا عادت کردن که همه بهشون راست بگن - مردم به اونا پول میدن تا اونا داستان واقعیشونو گوش کنن. به نظر من روانشناسها خیلی زود سرشون کلاه میره - شما احتمالاً اولین روانشناس قربانی نیستین. کی میدونه؟ شاید حتی روش کار اون، کلاهبرداری از روانشناسها بوده.»
نزهت اکبری فر
«یکی از جالبترین یافتهها در تحقیق من این است که بخش قابل توجهی از همسران داغدیده - شاید بیست و پنج درصد از آنها - مثل قبل زندگی را از سر نمیگیرند و یا به سطح پیشین بازنمیگردند، بلکه در عوض دستخوش سطح قابل توجهی از پیشرفت شخصی میشوند.»
نزهت اکبری فر
زیستشناسان دریایی به راحتی میتوانند ماهیهای نر و ماده را شناسایی کنند: آنها صرفاً شنای ماهی ماده را نگاه میکنند و میبینند که این ماهی ماده چگونه الگوهای شنای اکثر ماهیهای نر - البته تقریباً همهی ماهیهای نر - را مختل میکند. این است قدرت زیبایی ماهی یا انسان مؤنث! شگفتآور است!
نزهت اکبری فر
گاهی اوقات سرنوشتْ ما رو به موقعیتهایی میکشونه که توش چیزای درستْ غلطه.
نزهت اکبری فر
داره. برچسبها به حریم آدمها تجاوز میکنن. تو نمیتونی یه برچسب رو درمان کنی. تو باید یه آدم رو، ورای برچسبها درمان کنی.
نزهت اکبری فر
آموزههای اونا فقط به اندازهی یه نسل زنده میمونن
نزهت اکبری فر
“اگر میخواهید به خودتان افتخار کنید، کارهایی انجام دهید که مایهی افتخارتان باشد.”
m.arjmand
افراد متکبر معمولاً احساس میکنن که برای اینکه در سطح دیگران باقی بمونن باید بیش از حد به دست بیارن. بنابراین، به منظر من نباید دنبال خود بزرگبینی و عشق به خودش باشی. در عوض، باید روی تحقیر نفسش تمرکز کنی ...»
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
مشاوره ناکجاآبادی میان درمان و آموزش است. یک مشاور خوب باید از ظواهر فراتر رود و عمیقاً وارد تعارضها و انگیزههای ناخودآگاه شاگرد شود. ولی بدون یک ارتباط درمانی خاص، مرزهایی وجود دارد که مشاور نمیتواند از آنها عبور کند.
ساناز
فکر میکنم بِل واسه این منو دوست داشت که باهاش مثل آدم برخورد میکردم. من طوری باهاش رفتار میکردم که تو الان داری با من رفتار میکنی؛ و میخوام بهت بگم دکتر لَش که از این کارِت سپاسگزارم. من هیچ کدوم از پروندههای اونو نخوندم، کاملاً بدون پیشداوری وارد شدم، میخواستم کاملاً پاک باشم. بِل هیچ وقت برای من حکم یه تشخیص، یه آدم در آستانهی فروپاشی، یه کسی که اختلال تغذیه داشت، یه وسواسی و یا یه جامعهستیز رو نداشت. من با همهی بیمارام اینطوری برخورد میکنم
احسان رضاپور
تقریباً یک جلسهی کامل رو برای جزئیات کارهایی که با درمانگرهای قبلیاش انجام داده بود، صرف کردم. وقتی با یه بیمار سخت رو به رو هستی، این همیشه یه استراتژی خوبه، دکتر لَش. باید بفهمی که قبلیها چطوری با بیمار کار کردن و سعی کنی از اشتباهات اونا اجتناب کنی. این حرف چرند رو که میگه بیمار برای درمان آماده نیست، فراموش کن! این درمانه که برای بیمار آماده نیست. اما باید اونقدر خلاق و شجاع باشی که برای هر بیمار، یه درمان جدید درست کنی.
احسان رضاپور
همین ترس از تنهایی بود که سالها اونو توی این زندگی مشترک مهلک نگه داشت.
شاهین
اون با هر چیزی که اونو با تنهاییش رو به رو نکنه، خوشه.
شاهین
معمولاً درمانگرا وقتی دردی شدید داشته باشن، مثل بقیه میشن: اونا میخوان بهشون توجه بشه، نمیخوان مجبور بشن که خودشون درمانگر خودشون بشن. ولی سماجت کن! ... این راه مؤثریه، این یه تکنیک خوبه. در این حرفه، به این کار میگن “عشق شدید”
Afsaneh Habibi
مارشال درمان مختصر را خوار میشمرد. درمانی که روی تسکین علائم بیماری تمرکز داشت ... با الگوی رضایت مشتری ... همهشان بروند به درک! آنچه برای مارشال و بیشتر تحلیلگران مهم بود، عمق تغییر بود. عمقْ همه چیز بود. همهی روانکاوان میدانستند که هرچه کاوش عمیقتر باشد، درمان هم مؤثرتر است. مارشال صدای باب مککالوم، مشاور روانکاویاش، را میشنید که میگفت: «به عمق برو، به عمق قلمرو قدیمی آگاهی، احساسات اولیه و تخیلات کهنه. تا اولین لایههای حافظه پیش برو؛ فقط اون موقع میتونی اختلالات عصبی رو ریشهکن کنی و معالجهی تحلیلی مؤثری انجام بدی.»
mohadese
انسان باید سالها کار کنه تا بدون وجود ناظر هم بتونه خلاق باشه.
mohadese
ارنست اغلب وقتی بیمارانش شکایت میکردند که بیش از آنکه او به آنها فکر کند، آنها به او فکر میکنند، که او چیزی جز دوستی که یک ساعت آن را کرایه کردهاند نیست، این قاعده را برایشان بازگو میکرد. او در خود جلسهی درمان به آنها پاسخ میداد که به طور کامل در اختیار آنهاست. ولی البته که بیش از آنکه او به آنها فکر کند، آنها به او فکر میکردند. چطور میشود که برعکس این باشد؟ او بیماران بسیاری داشت و آنها فقط یک درمانگر داشتند. درست مانند معلمی که دانشآموزان بسیار دارد یا پدر و مادری که چندین بچه دارند. ارنست اغلب وسوسه میشد که به بیمارانش بگوید، وقتی خودش تحت درمان بوده همین احساس را نسبت به درمانگر خود داشته است؛
Afsaneh Habibi
انتقال متقابل - واکنش احساسی درمانگر به بیمار
Afsaneh Habibi
اگه درونبینی اراده رو به حرکت نندازه، درمانگرا باید یه راه دیگه برای به حرکت انداختن اون پیدا کنن. من نصیحت کردن رو امتحان کردم: از چندین راه مختلف زیر گوشش زمزمه کردم: “میدونی تو باید تلاشت رو بکنی.” منظور این حرف آلن ویلیز رو میفهمیدم که میگفت بعضیها باید پشتشون رو از صندلی ماشین جدا کنن و شونههاشون رو تقریباً بچسبونن به فرمون.»
Afsaneh Habibi
حجم
۶۳۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه
حجم
۶۳۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۴۴ صفحه
قیمت:
۷۴,۰۰۰
۳۷,۰۰۰۵۰%
تومان