بریدههایی از کتاب آکوردی برای صرف شام
۴٫۱
(۵۱)
تو را از یاد بردیم
مثل زخمی که بر تنمان بود و خوب شد
تو را از یاد بردیم
مثل رعدی که از کابوسهایمان گذشت
تو را از یاد بردیم
مثل تمام قصههای بد
و شبهایی که بیماه سپری شدند
جایی
برای نگه داشتن خاطرات بد نداریم
تو را باز از یاد خواهیم برد
بیهوده به خوابهایمان میآیی.
phi.lo.bib.lic
گول نخور ای گنجشک زیبا!
این دانهها را
گربهها اینجا ریختهاند
فرود نیا!
پشت هر دانهای دهانی باز است.
گندم
پنجاه سال است پا برجاست
این اسکله چوبی
امید که همیشه پا برجا باشد
نه میجنگد
نه باج میدهد
واقعاً قابل تحسین است
رفتار این اسکله با آب.
masoudiii
ناممکنها
من دنیای واقعی را دوست دارم
زیستن در ناممکنها
بیهوده و غم انگیزاست
نمیشود از رنگ دریا ماهی گرفت
نمیشود از عکس درختان، میوه چید
برکههای رؤیا
پرندگان را سیراب نمیکنند
مرا ببخش!
فراموشت کردم
نمیتوانستم
به دیواری در دوردستها تکیه کنم!
قاصدک( پارسا)
ضیافت
...
غیر از تو
همۀ مهمانان آمدهاند
و بارش ستاره
بر کلاویههای شب
آکوردیست مناسب برای صرف شام
کاش تو هم بودی
و کمی بعد
که ابرها پیدایشان میشود
تو پشت پیانو مینشستی!
کاربر ۷۹۱۰۷۶۶
هرچه با تو حرف میزنم غمگینتر میشوم ای دریای مرده! تو حرفهای مرا نمیتوانی بشنوی! از زندگی دور شدهای با تمام نشانههایش. وسعتی هستی رازآلود از انعکاس خلاء بر زمینی خشک، خشک از تغییر معنای ابرها و چشمههایی که روانۀ باتلاقها شدهاند.
دیگر با تو حرف نمیزنم چرا که حرف زدن با مردگان بیهوده و رنجآور است. حرف زدن با مردگان، گرم شدن با آتشیست نقاشی شده بر دیوار سنگی. چیدن میوه از شاخهای فلزیست و بستن زخم با پارچهای آلوده به پونز و نمک.
پریا بابازاده
مرز
کاش میدانستم
خوابها تا کجا ادامه مییابند
یا
بیداری از کجا شروع میشود؟!
نمیدانم بودنت را باور کنم
یا نبودنت را؟!
کاش مزرعهای از گل سرخ بود
میان خواب و بیداری.
Sina Mahmoodi
تو به هرکجا که من نمیشناسم میروی
دلم میگیرد
نمی دانم چرا فکر میکنم
جاهای دور و ناآشنا
در قلمرو مرگ واقع شدهاند؟!
نمیگویم به سفر نرو!
برو!
اما به تبریز به اهواز
یا به هرکجا که بتوانی با اتوبوسهای آخر شب برگردی
Atena
صدای تو زنگ آغاز بود
آغاز امید
زنگ آغاز امید بود صدای تو
در گوشهایمان که موج بر میداشتی
به فکر زندگی میافتادیم
به فکر چیدن میوه
شستن اسب
و پاک کردن پنجرههایی که
هرشب به رنگ دیوار در میآمدند
بعد از تو
سکوت ما را خواهد کشت ای پیانوی خاموش!
الف.ژ
چیزی بودی شبیه هوا که از کنار نان میگذشت و
روشن میشد
که از کنار آب میگذشت و به خنکی میرسید
ما باتو زندگی ساده اما خوبی داشتیم.
الف.ژ
وقتی کسی زیاد از رفتن حرف میزند
قبلاً رفته است
فقط میخواهد مطمئن شود
چیزی از او در تو جا نمانده باشد
کمک کن چمدانش را ببندد
چترش را به او پس بده
لبخندش را
آوازهایش را
همینطور سایهاش را
که گاه بیگاه از پشت پنجرهات گذشته بود.
الف.ژ
آزادی چیدن گل نیست
نچیدن گل است
گل میخواهد زندگی کند!
آزادی
تفسیری از آزادی نیست
خود آزادیست.
آزادی پاک کردن این شعر نیست
نخواندن این شعر است
هی دوست من!
چگونه از آزادی حرف میزنی
وقتی عقابی در قفس داری!
F.B
صلح
کبوتران به پرواز در آمده بودند
به وجد آمدیم
در باره صلح شعر گفتیم
اما در آخر
بر سر این که شعر چه کسی زیباست
با هم جنگیدیم
و کبوتران
از ترس به لانههایشان برگشتند.
F.B
هرچه با تو حرف میزنم غمگینتر میشوم ای دریای مرده! تو حرفهای مرا نمیتوانی بشنوی! از زندگی دور شدهای با تمام نشانههایش. وسعتی هستی رازآلود از انعکاس خلاء بر زمینی خشک، خشک از تغییر معنای ابرها و چشمههایی که روانۀ باتلاقها شدهاند.
دیگر با تو حرف نمیزنم چرا که حرف زدن با مردگان بیهوده و رنجآور است. حرف زدن با مردگان، گرم شدن با آتشیست نقاشی شده بر دیوار سنگی. چیدن میوه از شاخهای فلزیست و بستن زخم با پارچهای آلوده به پونز و نمک.
Atena
بیدار شو ای دریای مرده!
مرگ
چیزی جز فراموش کردن زندگی نیست!
Atena
غمانگیزتر از مردن در تنهایی نیست
اندوه مردنت
بعدها
مثل زخم در تن ما دهان باز خواهد کرد
و ما در بارانهای نمک شکنجه خواهیم شد.
Atena
قصهات
خیلی زود به آخر رسید
انگار
تکه یخی بودی بر صخره آتش
یا شعله کبریتی در مسیر باد
بی سروصدا مردی
نه ناقوس کلیسایی نواخته شد
نه اذانی از مسجدی به گوش رسید
و هیچ چیز
Atena
دریایی را که در خودش غرق شده
چگونه میتوان نجات داد؟
Atena
کاش خوابمان میگرفت و
آخر قصه را نمیشنیدیم.
Atena
بعد از تو
سکوت ما را خواهد کشت
khazar
حجم
۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
حجم
۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
قیمت:
۵۷,۵۰۰
تومان