بریدههایی از کتاب آکوردی برای صرف شام
۴٫۱
(۵۱)
چقدر خندهدار است
ماهیگیری از آکواریوم
و بعد
ساعتها از دریا حرف زدن
چقدر خندهدار است
حرفهای بعضی از آدمها
در باره بعضی از چیزها.
samarium
گردنم خون جاریست
سگی که به من حمله کرد
از آغوش تو پریده بود
بگذار بروم!
در تو بیگانهایست
که مرا هرگز نخواهد شناخت.
bud
با هم این شعر را شروع کرده بودیم
زیبایی از تو بود و
کلمات از من
sadraa
انگار بلوری از یخ بود
اسمت
از دهانم افتاد و شکست
چقدر سخت است
نگهداری از یادگاریها!
13
مرا ببخش!
فراموشت کردم
نمیتوانستم
به دیواری در دوردستها تکیه کنم!
13
چیزهای زودگذر
میگذرند
زودتر از آنکه فکر کنی میگذرند
عشقها
اضطرابها
هیجانها
باد و بارانهای یک تابستانند.
BookishFateme
بالای سرمان
دو تا قناری در قفس آواز میخوانند
و در آوازهای همدیگر پرواز میکنند...
|ݐ.الف
کاش زبان تو را بلد بودم
کاش میتوانستم
مثل کشتی از حافظهات بگذرم
یا مثل ماهی از خوابت
تا زندگی را به یادت بیاورم
کاش میدانستم
دریایی را که در خودش غرق شده
چگونه میتوان نجات داد؟
آه ای معدن خاموش فیروزه و آفتاب!
دلم برای دزدان دریاییات نیز تنگ خواهد شد!
mina
من خواب دیدهام که بر میگردی
مثل ماه
از پشت آوازهای کولیان
ای مسافر غمگین!
مهتاب
من هنوز تو را دوست دارم
هر روز منتظر میمانم
تا صدای تو
رادیوها را روشن کند
مهتاب
دستهای تو
یادگاریهایی شگفتانگیزند
از سکونت ماه بر خاک
وقتی زندگی تاریک میشود
به دستهای تو فکر میکنم
مهتاب
شب از گیسوان توست
نمیتوانم کبریت بکشم.
مهتاب
عقابی در قفس
آزادی چیدن گل نیست
نچیدن گل است
گل میخواهد زندگی کند!
آزادی
تفسیری از آزادی نیست
خود آزادیست.
آزادی پاک کردن این شعر نیست
نخواندن این شعر است
هی دوست من!
چگونه از آزادی حرف میزنی
وقتی عقابی در قفس داری!
FAtheme
مسافر با ترس چمدانش را میبست
میترسید
کسی بدرقهاش نکند.
FAtheme
هشدار
تاریکی بر چهرهها غلبه میکند
غلبه میکند بر شکلها
و غیر از سفیدی
با تمام رنگها در میآمیزد
هی! مرد مسلح!
در تاریکی شلیک نکن
ممکن است برادرت را بکشی!
FAtheme
کافه
خانهایست از خیابان
و خیابانی از خانه
چقدر خوب است
بیرون و درون را با هم داشتن!
FAtheme
نه میجنگد
نه باج میدهد
واقعاً قابل تحسین است
رفتار این اسکله با آب.
FAtheme
تکههای آویزان بامبو از سردر فروشگاهها
لبۀ سایبانها
بادها را ادامه میدهند...
FAtheme
آفتاب
آفتاب
برای همه یکسان نمیتابد
پدرم به امید دمیدن آفتاب فردا به خواب رفت
اما بیدار نشد
یعنی آفتاب نتوانست
سایۀ مرگ را از چهره او پاک کند
بعدها فقط مزارش را روشن کرد...
FAtheme
مرا ببخش!
فراموشت کردم
نمیتوانستم
به دیواری در دوردستها تکیه کنم!
FAtheme
حجم
۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
حجم
۵۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۱۵ صفحه
قیمت:
۵۷,۵۰۰
تومان