بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کآشوب | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کآشوب

بریده‌هایی از کتاب کآشوب

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۱۹۴ رأی
۴٫۲
(۱۹۴)
رسیدیم به دری که قد و قواره‌ی بلندش و سردر «انا فتحنا لک فتحاً مبینا» ش می‌گفت من قدمت دارم و شاید باطن.
چڪاوڪ
اسم‌های رمز را کشف کردم. همان اسم‌هایی که بی هیچ حرف اضافه و پسوند و پیشوندی می‌توانند دست دل آدم‌ها را بگیرند و ببرند سر یک اتفاق تازه. این اسم‌ها مثل قراری نانوشته تا گفته می‌شوند پاره‌ای آتش می‌افتد به جگرها.
چڪاوڪ
«بی‌سعادت‌ها کجای مجلس نشسته‌اند؟» این را هیچ روضه‌خوانی نمی‌گفت اما من توی روضه‌ها همان‌جایی می‌نشستم که آن‌ها می‌نشینند و جای این‌که دلم را بدهم به صدای خش‌دار روضه‌خوان رابطه‌ی میان آدم‌ها و کلمه‌ها را رصد می‌کردم. رصد می‌کردم که چه کلمه‌هایی دل چه جنس آدم‌هایی را می‌برند. کدام کلمه به گریه‌ها اوج می‌دهد؟ اعجاز از کلمات است یا از دل آدم‌ها؟ اشک را چطور قسمت کرده‌اند؟
چڪاوڪ
مست و مدهوش شش‌گوشه‌ام گوشه‌ای غرق چاووشم حَرمت آن‌قَدَر زیباست که بهشت شد فراموشم
چڪاوڪ
هر سال می‌ترسیم از اشکی که تمام شود، از دلی که راه نیابد، نلرزد، خودش را بین بهشت و دوزخ مخیر نبیند. هر سال برای اشک‌های سال بعد نذر می‌کنیم. نذر جناب حر.
چڪاوڪ
جهانِ بی‌راز، جهانِ بی‌افسون، جهانِ شناخته شده و تسخیر شده شاید جهانِ معقول‌تری باشد اما لزوماً جهان جذاب‌تری نیست. نسبتی هست میان لذت و راز، میان سرخوشی و ندانستن.
چڪاوڪ
از این مقتل به آن مقتل. از این روایت به آن روایت. کدامش معقول است؟ کدامش صحیح‌السند است؟ کدامش راویان ثقه دارد؟ کدام ضعیف است؟ کدام تحریف است؟ اصلاً مقتل‌نویس کیست؟ استادش که بوده؟ سلسله‌ی راویانش چه کسانی‌اند؟ منابعش چه بوده؟ با چه عینکی به عاشورا نگریسته؟ فقیه بوده یا صوفی؟ اصولی بوده یا اخباری؟ اشعری بوده یا معتزلی؟ واعظ بوده یا محدث؟ به فرموده‌ی سلطان نوشته یا به حکم دل؟ زمانه‌اش چه بوده؟ نسبت شیعه و سنی چه بوده؟ رابطه‌ی شیعه و حکومت چه بوده؟ فهم غالب از عاشورا چه بوده؟ بعد ذره‌بین بگذارم روی تک‌تک روضه‌ها، تک‌تک خرده‌روایت‌ها، خرده‌واقعه‌ها.
چڪاوڪ
می‌دانی مؤمن وقتی ابزار کارش شک باشد یعنی چه؟ می‌دانی حفظ باور چقدر دشوار است وقتی سر و کار آدم با خط‌کش و ترازو و ذره‌بین باشد؟ وقتی تو یک مستشرق مسیحی یا آکادمیسینِ دین‌پژوه نیستی، بلکه یک شیعه هستی، یک شیعه‌ی شیعه‌پژوه. وقتی هم پژوهشگری و هم سوژه‌ی پژوهشِ خودت. به قول خواجه «صعب کاری، بوالعجب روزی، پریشان عالمی» ست.
چڪاوڪ
مثل زن‌های همسایه وقتِ روضه چادر می‌کشیدم روی صورتم. انگار چادر به صورت کشیدن مرحله‌ای باشد که به آن مشرّف شده باشم.
رمیصاء
چه کار کرده‌ام که دعوت‌نامه‌ام سوخته؟
مهدی فیروزان
هر سال می‌نشستیم فکر می‌کردیم برای بچه‌ها چه برنامه‌ای بریزیم. می‌شد یکی از اتاق‌های بالا را خالی کنم که بروند آن‌جا هر آتشی می‌خواهند بسوزانند ولی شیما می‌گفت «اگه جداشون کنیم کجا دیگه یاد بگیرند هیأت رفتن رو؟» می‌گذاشتیم‌شان به امان خدا. می‌دانستند که باید ساکت باشند.
mim
سخنران آن سال از خوب جایی شروع کرد. از راه‌های کاهش تناقض میان عقل و دل در دینداری. گفت که ایمان از مقولات چشیدنی است. طعم دارد. حلاوت دارد. گفت برای اباعبدالله که عزا برپا می‌کنید چیزی را می‌چشید.
mim
سخت یا راحتش را نمی‌دانم اما بیست و شش سالم بود که دیدم دوست دارم با آن هم‌دانشکده‌ای که اسمش حسین است و ادعای عاشقی‌اش می‌شود بروم روضه و وقتی برای خواندن خطبه‌ی عقد گفتم به جز حاج‌آقا مجتبی کسی را قبول ندارم، دیدم حاج‌آقا مجتبی را نمی‌شناسد. حاج‌آقاهای دیگری را می‌شناخت. بهش‌حق دادم. آقامجتبی نمی‌گذاشت رسانه‌ای شود. یا می‌شناختیش یا نمی‌شناختی. این‌طوری نبود که جایی تبلیغ و فیلم و عکس ببینی و بروی سمتش. اما حسین آقامرتضی را هم نمی‌شناخت. شیفته‌ی صدای سماواتی هم نبود. اصلاً نمی‌دانست مسجد شهدا کجاست.
sadeghi
آن سال آقا گفت برای اولین بار قرار است قرشمارها هم دسته بدهند ولی خیلی از بازاری‌ها و هیأتی‌ها گفته‌اند توی خیابان راه‌شان نمی‌دهیم. توی دلم گفتم «مگر قرشمارهای بچه‌کُشِ فلزخرابِ کلیه‌فروش هم امام حسین می‌شناسند؟»
sadeghi
می‌دانم که هر کس در این خیمه آنِ خودش را دارد، آنِ اختصاصی خودش را. می‌شود شبِ عاشورا چند ساعت در روضه نشسته باشی و نَمی به چشمت ننشیند و می‌شود در یک روز کاملاً عادی، در اداره، وسط نوشتن یک مقاله، یکهو و بی‌مقدمه دست از تایپ بکشی و های‌های بزنی زیر گریه. حالا دارم همزیستی مسالمت‌آمیزِ منِ پژوهشگرِ شکاکِ پرسشگر و منِ باورمندِ طالبِ یقین را تمرین می‌کنم. مرز تعریف کرده‌ام برای هر کدام‌شان. یک‌وقت‌هایی حتی ممکن است به آن منِ اولی اجازه ندهم همراهم بیاید. مثل وقتی رفتم پیاده‌روی اربعین، بدون دفترچه و رکوردر و دوربین. یک‌وقت‌هایی هم دمِ کفش‌کن می‌ایستم، سنگ‌هایم را با منِ اولی وا می‌کَنم. زل می‌زنم توی چشمش و صریح می‌گویم که امشب فقط آمده‌ام روضه
sadeghi
محرم برای اغلب مردم، محرمِ تقویمی است. سالی یک بار در گردش ماه‌ها و روزها می‌آید و می‌رود. محرمِ من ولی تمام نمی‌شود. اول و آخرش معلوم نیست. همیشگی است. هر روزه است. حالا سال‌هاست مطالعه‌ی محرم، عاشورا، امام حسین، روضه، مداحی و عزاداری نه بخشی از علایق و رفتار دینی که کار و شغل و حرفه‌ی من شده است. بعضی‌های دیگر هم هستند که محرم‌شان تقویمی نیست. که کل یوم برایشان عاشوراست واقعاً. مثل روضه‌خوان‌ها، مثل مداح‌ها، مثل منبری‌ها، مثل نوحه‌سراها
sadeghi
«ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی خفته در خاک خراسان تو غریب‌الغربایی اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند جان به قربان تو شاها که حج فقرایی» یادم می‌آید بابا همین شعرها را در حرم امام رضا (ع) هم برایمان خوانده. یک گوشه‌ی صحن اسماعیل طلا می‌نشستیم و بابا با خودش زمزمه می‌کرد. مادر می‌گفت «خب بلندتر بخون حسین‌آقا. مردم دوست دارند.»
sadeghi
«هر سال می‌ترسیم از اشکی که تمام شود، از دلی که راه نیابد، نلرزد، خودش را بین بهشت و دوزخ مخیر نبیند. هر سال برای اشک‌های سال بعد نذر می‌کنیم. نذر جناب حر.»
hiba
گفته صد بار بخوان «الهی کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجایی منک و انت انت.» دوستش دارم. به حال من شبیه است. زود حفظ می‌شوم. خاله می‌گوید کسی که دعا را نقل کرده گفته صد بار بخوان و اگر حاجتت را نگرفتی نفرین کن. ته دلم می‌دانم که حاجتم برآورده نمی‌شود
LiLy !
«ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی خفته در خاک خراسان تو غریب‌الغربایی اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند جان به قربان تو شاها که حج فقرایی»
hiba

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان