بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کآشوب | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کآشوب

بریده‌هایی از کتاب کآشوب

انتشارات:نشر اطراف
امتیاز:
۴.۲از ۱۹۴ رأی
۴٫۲
(۱۹۴)
«حرف‌هایی رو که نه خودت می‌فهمی نه مردم نزن. اراجیف هم نگو.»
peace hug :)
بدون محرم و شب‌های قدر هیچ چیز باارزشی در دنیا ندارم.
عضوی از قبیله لیلی ها
«آماده می‌شوم که فراهم کنی مرا خرج عزای ماه محرم کنی مرا»
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
روضه یعنی تفکر. من اما دلم می‌خواست یکی روضه‌ی واقعی بخواند و بی‌آن‌که به چیزی فکر کنم دلم گریه‌اش بگیرد.
kordelia
ز پله‌ها که پایین می‌آییم بابا می‌فهمد شُل‌شُل راه می‌روم. نمی‌دانم چطوری به او بگویم اما بالاخره حرفم را می‌زنم. «دیگه این‌جا نیا روضه.» مکث می‌کند. ابروهاش را درهم می‌کشد و پلک‌هاش می‌افتند روی دو چشم بی‌نور. «چرا بابا؟» «نیا دیگه.» جلوی داروخانه ایستاده است و با آن همه عجله‌ای که دارد، می‌خواهد دلیل مرا بشنود. «سر لُخت بودند؟» «نه.» «به تو چیزی گفتند؟» «نه.» «پس چی؟» تمام خشمم را در صدایم جمع می‌کنم. «به من چایی ندادند.»
nasim
به نظر پنج‌سالگی‌ام پدر مادرها وقتی در روضه گریه می‌کردند بزرگ و دور می‌شدند. باقی وقت‌ها فقط قدشان از ما بچه‌ها بلندتر بود.
rana
شوری اولین اشک عزادارانه ته گلو تجربه‌ی عجیبی بود.
ترنج
«به جای این‌که وقت بگذارید و آیه و حدیث‌ها را حفظ کنید تا جلوی مردم از رو نخوانید، از رو بخوانید و آن وقت را بگذارید روی اخلاص‌تان کار کنید.»
Parisa
کجا آن مردی پیدا می‌شود که هم مثل من شیفته‌ی این کوچه و این صدا باشد و هم دلش بخواهد پیش هم باشیم، زیراندازمان را همین‌جا پهن کنیم و جلوتر نرویم.
tadai
اولین بار بود که برایم مهم نبود زن‌ها اشکم را ببینند و بگویند «چه دلش پاکه این دختر» و مرا برای پسرهایشان نشان کنند
乙_みG
چیزهایی که اولش هیچ قراری بر سرشان نیست و خیلی معمولی انتخاب شده‌اند ولی آن تداوم هفتگی به مرور تبدیل‌شان می‌کند به سنت
乙_みG
جهانِ بی‌راز، جهانِ بی‌افسون، جهانِ شناخته شده و تسخیر شده شاید جهانِ معقول‌تری باشد اما لزوماً جهان جذاب‌تری نیست.
fatemeh
دیدم که من لابه‌لای این روایت تکراری بافته شده‌ام. ما را نمی‌شد از هم شناخت. یک رج اشک بود، یک رج من بودم. این مصیبت ردِ مرا در زمان نگه داشته بود. یادم بود در هر سن و سالی روی پرده‌های واقعه در چه فکری بودم و از صاحب مصیبت چه خواستم. یادم بود هر سال حاجتم را به کدام شخصیت خون‌آلود قسم داده بودم. یک وقتی با رفیقم قهر بودم، وقتِ روضه از خودم خجالت کشیدم. یک سال با مادر حرفم شده بود، به صاحب روضه قول دادم مهربان باشم. یک سال نمره‌ام بد شده بود، میان روایت فهمیده بودم مهم نیست. یک سال می‌خواستم ترازم در آزمون‌ها بالاتر باشد و خودم از کوچکی نیازم شرمنده شده بودم. در هر گریزی به کربلا تکه‌ای از من جا مانده بود. رد ترس و درد و آرزوهای پنهانم روی خاک این بیابان افتاده بود.
fahime
هر سال محرم برای من از شب علی‌اکبر (ع) شروع می‌شود. شب هشتم. شب علی‌اکبر (ع) جان می‌دهد برای شروع. شب هشتم همان شبی است که چشم‌هام را می‌بندم و با گوش‌هام می‌بینم. این روضه گیرم می‌اندازد. روضه‌ی پسر در کنار پدر.
amir89
 از راه‌های کاهش تناقض میان عقل و دل در دینداری. گفت که ایمان از مقولات چشیدنی است. طعم دارد. حلاوت دارد. گفت برای اباعبدالله که عزا برپا می‌کنید چیزی را می‌چشید.
乙_みG
کربلای هر کسی از یک جایی شروع می‌شود. هر سهمی که از «زخم» به کسی می‌دهند انگار دعوت‌نامه‌ای باشد به مجلس روضه. رنج‌ها غبار از دل و جان آدم‌ها پاک می‌کنند. هر کس رنج بیشتری کشیده باشد به مصیبت کربلا نزدیک‌تر می‌شود. بعضی‌ها را هم روزگار قدم به قدم می‌رساند پشت خیمه‌ی حسین (ع). دوستم می‌گفت این‌هایی که پشت خیمه می‌رسند باسعادت‌های مجلس‌اند. کسی نمی‌داند کجا می‌نشینند. ویژگی خاصی ندارند که قابل شناسایی باشند. احتمالاً از آن بالا بشود به شکل نقطه‌های روشنی توی جمع دیدشان.
ف_حسنپوردکان
راستی طرفای شما زمین متری چنده؟» حاجی مرادی می‌گوید «زمینِ خدا که همه جا یه قیمته. این آدما هستند که ارزش‌گذاری می‌کنند.»
ف_حسنپوردکان
آقا. نیگا کن زنه رو. خجالت نَمی‌کشه سرخاب‌سیفیداب کرده اومده بیرون. پنبه به روت بمالن. اینا محرم و عید حالی‌شون نیست اصن انگار.» به چند زن اشاره می‌کند که کنار خیابان منتظر ایستاده‌اند. چادر روی سرشان بند نمی‌شود و مدام از روی روسری‌های ساتن لیزشان سُر می‌خورد روی شانه‌هایشان.
ف_حسنپوردکان
می‌شود شبِ عاشورا چند ساعت در روضه نشسته باشی و نَمی به چشمت ننشیند و می‌شود در یک روز کاملاً عادی، در اداره، وسط نوشتن یک مقاله، یکهو و بی‌مقدمه دست از تایپ بکشی و های‌های بزنی زیر گریه.
fateme.mahmoudi
پامنبری‌ها را به دو دسته تقسیم کرده‌ام. مصرف‌کننده و فروشنده. اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم درواقع همه‌شان هم مصرف‌کننده‌اند هم فروشنده. ولی من همه‌شان را دوست دارم. اعتیاد در این‌جا نه جرم است، نه بیماری. اعتیاد در کوره‌ها معنای متفاوتی دارد. جزئی از فرهنگ است. از هیچ کدام‌شان نمی‌ترسی. حتی آن مرد سبیل در رفته‌ای که روی صورتش رد چاقو دارد و زیر چشم‌هاش کبود است. فقط دلت می‌خواهد خدا آن‌قدر بهشان پول بدهد که لنگ پول مواد نمانند. همین.
ف_حسنپوردکان

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

حجم

۲۳۶٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۴۸ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۲۰%
تومان