بریدههایی از کتاب کآشوب
۴٫۲
(۱۹۴)
هر تجربهی قدسی، هر آیین دینی، برای دیندار یک «آن» دارد. یک «آن» که زمان متوقف میشود. صداها گنگ و مبهم میشوند و تصویرها مات. رنگها در هم میشوند و جهان از حرکت میایستد. یک آنِ قطع و وصل که از اینجا کنده میشوی، به جایی، چیزی یا کسی دیگر میپیوندی. معلوم نیست چقدر طول بکشد. گاهی چند ثانیه بیشتر نیست. دوباره برمیگردی بین جمعیت. مثل رویا یا دقیقتر مثل شهود.
سپهر
داده بود روی پردهی بزرگ جلوی در خانهاش با خط خوش نوشته بودند «سرزده وارد مشو، میکده حمام نیست» حالی کرده بود به همهی مهمانها که باید با حضور قلب بیایند توی این حیاط.
love.is.books
«بیا که خانهی عباس باوفا اینجاست
دری که بسته نگردد به روی ما اینجاست»
love.is.books
انگار این خاصیت بعضی اسمها است که تنه میزند به تخته پارههای استدلال و آمار و همهچیز را پرت میکند یک طرف و بعد بر کشور غارتزده و لشکر سپرانداختهی وجودت حکمرانی میکند.
love.is.books
«هر سال میترسیم از اشکی که تمام شود، از دلی که راه نیابد، نلرزد، خودش را بین بهشت و دوزخ مخیر نبیند. هر سال برای اشکهای سال بعد نذر میکنیم. نذر جناب حر.»
love.is.books
«مانده تنها حسین سوی او بیامان
سنگ میبارد نیزه میآید»
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
همیشه دلم میخواست خانهای داشته باشم و محرمها سردرش پرچم سیاه بزنیم و در خانه را باز بگذارم و روضه بگیرم.
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
«جنس اعلی میخرم که سالها برات بمونه و هر سال باهاش خونهت رو حسینیه کنی.»
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
توی مجلس تا بیایم ردِّ روضه را بگیرم که مستند است یا نه، روضهخوان رسیده است به «وَ سَیعلَمُ الذینَ ظَلَمُوا». تا بیایم چرتکه بیندازم که نوحه ضعیف است یا قوی، مداح دارد «بِالنَّبی و آلِه» میگوید. تا بیایم مضمون دعاها را بسنجم از نظر معرفتی، بغلدستیام رفته تحت قبه و حاجتش را گرفته و برگشته. و هنوز به جمعبندی نرسیدهام که بشقاب قیمه را میدهند دستم.
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
«خدا کنه با این همه دوندگی پیش ارباب روسیاه نشیم.»
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
چشمهام را محکم بستم تا خواب بیرون نزند.
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
اسم تو هوا را گرم میکند.
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
توی هیأت تازهمادرها رباب دم در ایستاده بود و خوشآمد میگفت. سینهی مادرها زخم بود اما از روی ماه رباب خجالت میکشیدند. در هیأت تازهمادرها هر کس در همان اتاقی که نشسته بود و طفلش را شیر میداد روضه میخواند و اشک میریخت.
خیال خال
همیشه دلم میخواست خانهای داشته باشم و محرمها سردرش پرچم سیاه بزنیم و در خانه را باز بگذارم و روضه بگیرم.
کاربر ۱۹۹۰۴۹۰
«به جای اینکه وقت بگذارید و آیه و حدیثها را حفظ کنید تا جلوی مردم از رو نخوانید، از رو بخوانید و آن وقت را بگذارید روی اخلاصتان کار کنید.»
آبیِ آسمونی
جهانِ بیراز، جهانِ بیافسون، جهانِ شناخته شده و تسخیر شده شاید جهانِ معقولتری باشد اما لزوماً جهان جذابتری نیست. نسبتی هست میان لذت و راز، میان سرخوشی و ندانستن. این حقیقت را اگر زودتر میدانستم، شاید مسیر دیگری میرفتم.
کتابخوار
بابا میگوید «حکومتی که دستش به خون مردم آلوده بشه دووم نمیآره. ایشالا اینا رفتنیاند.»
Sajede
اشک از دلیل هم بهتر شک را میشوید.
kordelia
به نظر پنجسالگیام پدر مادرها وقتی در روضه گریه میکردند بزرگ و دور میشدند. باقی وقتها فقط قدشان از ما بچهها بلندتر بود.
kordelia
نوسان عقربههای قطبنما نشان اختیارشان نیست. کمی که صبر کنی آرام میگیرند.
h.s.y
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۲۳۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
۳۳,۰۰۰۴۰%
تومان