بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوست باهوش من | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوست باهوش من

بریده‌هایی از کتاب دوست باهوش من

۴٫۱
(۲۶۸)
را وقتی که با من فرق داشت و از هیجانات من دور بود، ترجیح می‌دادم. کشف شکننده بودنِ او، بی‌قراری و نیازم به برتر بودن را بیش‌تر می‌کرد.
liliyoooom
در آغاز تابستان، احساسی در من به وجود آمده بود که توضیح دادنش واقعاً سخت است. متوجه شدم که او مضطرب، سرآسیمه و پرخاشگر شده است، درست همان‌طوری که همیشه بود و از این بابت خوشحال بودم، این‌گونه او را بهتر به جا می‌آوردم. اما همچنین، ورای عادات قدیمی‌اش، رنجی را احساس می‌کردم که آزارم می‌داد. او رنج می‌کشید و من غم‌هایش را دوست نداشتم.
liliyoooom
وقتی به لذت رها بودن و آزادی فکر می‌کنم، آغاز آن روز را به خاطر می‌آورم،
liliyoooom
زنان شدیدتر و عمیق‌تر از مردان آلوده می‌شدند، زیرا مردان وقتی خشمگین می‌شوند، در پایان آرام می‌شوند ولی زنان، که همیشه آرام و مطیع و فرمانبردار به نظر می‌رسند، وقتی عصبانی می‌شوند، به خشمی می‌رسند که پایانی ندارد.
Elen
اصلاً حس نوستالژیکی نسبت به دوران کودکیمان ندارم: پر از خشونت بود. هر چیزی روی می‌داد، در خانه و بیرون، هر روز، اما به یاد نمی‌آورم که آن زمان، زندگی خود را زندگی بدی بدانیم. زندگی همان‌طور بود، انگار باید آن طور می‌بود، ما با این وظیفه بزرگ می‌شدیم که زندگی دیگران را سخت‌تر کنیم، قبل از این‌که آن‌ها زندگی ما را سخت‌تر کنند.
Elen
. هر چند در ظاهر شکننده بود، هر گونه محدودیتی در حضور او، موضوعیتش را از دست می‌داد. او می‌دانست چگونه بدون هر گونه رنجی بابت نتیجۀ کارش، از محدودیت‌ها عبور کند.
Anahid
ود. هر چند در ظاهر شکننده بود، هر گونه محدودیتی در حضور او، موضوعیتش را از دست می‌داد.
Anahid
اگر عشق از شهرها اخراج شود، طبیعت خوب آن‌ها، به طبیعتی شیطانی بدل می‌شود
نیتا
«زیبایی ذهنی‌ای که چرولو از کودکی داشت، راهی برای بیان و ظهور پیدا نکرد، کرِگو! و همه‌اش در صورت، سینه‌ها، ران‌ها و باسنش نمود پیدا کرد، جاهایی که خیلی زود رنگ می‌بازند، طوری که انگار هیچ‌گاه آن‌ها را نداشته است.»
طلا در مس
نفرت شدیدی به دوناتو ساراتوره احساس کردم و از خود برای لذتی که در تنم باقی مانده بود منزجر بودم. فکر نمی‌کردم چنین حسی پیدا کنم، اما تا آن‌جا که می‌توانستم به خاطر بیاورم تا آن شب هرگز چنین حسی را تجربه نکرده بودم، هیچ چیز در مورد آن نمی‌دانستم، احساس کردن آن شگفت‌زده‌ام کرده بود.
طلا در مس
. لی‌لا ادامه داده بود: «این چیزهاست که منو می‌ترسونه، بیش‌تر از مارچلو، بیش‌تر از هر کسی و احساس می‌کنم که باید راه‌حلی پیدا کنم وگرنه، هر چیزی،‌ یکی بعد از دیگری می‌شکنه. هر چیزی، هر چیزی.»
طلا در مس
فرناندو برایش توضیح داد که خواستگاری مارچلو سولارا نه تنها برای آیندۀ خودش بلکه برای کل خانواده بسیار مهم است. فرناندو به او گفت که هنوز بچه است و مجبور نیست فوراً جواب مثبت بدهد اما افزود که او، در مقام پدر، نصیحتش می‌کند که موافقت کند. یک نامزدی طولانی می‌تواند آرام آرام او را به ازدواج عادت دهد.
طلا در مس
او به رغم همه چیز، از رفتار پدرش ناامید نمی‌شد. او می‌گفت که پدرش سرشار از مهربانی است، می‌گفت وقتی لازم باشد، اجازه می‌دهد که محاسبات مالی خانواده و مغازه را انجام دهد، می‌گفت که خودش شنیده که به یکی از دوستانش گفته، دخترش باهوش‌ترین فرد محله است
طلا در مس
پذیرفتنِ مهارتِ لی‌لا برای ما بچه‌ها پذیرفتن این واقعیت بود که هیچ‌وقت برنده نخواهیم شد و هیچ دلیلی برای رقابت وجود ندارد و معلم‌ها هم مجبور بودند اعتراف کنند که کودکانی معمولی بوده‌اند.
طلا در مس
خون معمولاً فقط زمانی از زخم‌ها می‌آمد که نفرین‌های وحشتناک و فحش‌های زننده و هرزه رد و بدل می‌شد. آن زمان استاندارد همین بود. پدرم، هر چند به نظرم مرد خوبی می‌آمد، زمانی که به نظرش کسی لیاقت بودن روی زمین را نداشت، مدام توهین و تهدید می‌کرد. او به ویژه این کار را با دن‌آکیله می‌کرد. پدرم همیشه چیزی برای متهم کردن او داشت و من، گاهی برای نشنیدن کلمات خشن و زشتی که می‌گفت، دست‌هایم را روی گوش‌هایم می‌گذاشتم. وقتی با مادرم در مورد آکیله حرف می‌زد، او را «پسر عموی تو» خطاب می‌کرد، اما مادرم هرگونه نسبت فامیلی را انکار و با توهین‌های پدرم همراهی می‌کرد
طلا در مس
کودکان معنای دیروز یا پریروز یا حتا فردا را نمی‌دانند، همه چیز «الان» است، خیابان همین است، درِ ورودی همین است، پله‌ها همین است،‌ این مادر است، این پدر است، این روز است و این شب است. کوچک بودم و به واقع، عروسکم بیش از من می‌فهمید.
طلا در مس
مردان وقتی خشمگین می‌شوند، در پایان آرام می‌شوند ولی زنان، که همیشه آرام و مطیع و فرمانبردار به نظر می‌رسند، وقتی عصبانی می‌شوند، به خشمی می‌رسند که پایانی ندارد.
R
«زیبایی ذهنی‌ای که چرولو از کودکی داشت، راهی برای بیان و ظهور پیدا نکرد، کرِگو! و همه‌اش در صورت، سینه‌ها، ران‌ها و باسنش نمود پیدا کرد، جاهایی که خیلی زود رنگ می‌بازند، طوری که انگار هیچ‌گاه آن‌ها را نداشته است.»
دنیای کتاب
هرکاری دلشان بخواهد می‌کنند، بدون این‌که به آنچه مردم می‌گویند، اهمیتی بدهند.
Mahdieh
«زیبایی ذهنی‌ای که چرولو از کودکی داشت، راهی برای بیان و ظهور پیدا نکرد، کرِگو! و همه‌اش در صورت، سینه‌ها، ران‌ها و باسنش نمود پیدا کرد، جاهایی که خیلی زود رنگ می‌بازند، طوری که انگار هیچ‌گاه آن‌ها را نداشته است.»
ناهید

حجم

۳۵۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

حجم

۳۵۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۲۰%
تومان