بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوست باهوش من | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوست باهوش من

بریده‌هایی از کتاب دوست باهوش من

۴٫۱
(۲۶۸)
وقتی هنوز بچه‌ای و دنیا را زیاد تجربه نکرده‌ای، خیلی سخت است که در دل فاجعه، آن را بفهمی و درک کنی، شاید حتا نیاز به آن را احساس نکرده باشی. بزرگسالانی که منتظر فردایند، در زمان حالی حرکت می‌کنند که همان دیروز یا پریروز یا حداکثر یک هفتۀ گذشته است. آن‌ها نمی‌خواهند در مورد بقیه‌اش فکر کنند. کودکان معنای دیروز یا پریروز یا حتا فردا را نمی‌دانند، همه چیز «الان» است، خیابان همین است، درِ ورودی همین است، پله‌ها همین است،‌ این مادر است، این پدر است، این روز است و این شب است
یونس بیک محمدی
هدف لی‌لا چیز متفاوتی بود: او می‌خواست ناپدید شود. می‌خواست هر سلول بدنش گم و گور شود و هیچ چیزی از او پیدا نشود و از آن‌جا که او را خوب می‌شناسم یا حداقل فکر می‌کنم می‌شناسم، خوشحالم که راهی برای غیب شدن پیدا کرده است که حتا یک تار مو هم، هیچ‌جایی در دنیا از او وجود نداشته باشد.
khoshnoodi
«تو از امتحان سربلند بیرون آمدی و آزادی؛ کسانی چون تو هرگز مورد نفرت من قرار نمی‌گیرند. از بین همۀ ارواح سرکش، آن‌که حیله‌گر و دلقک است، کم‌ترین مشکل را خلق می‌کند. طبیعت فعال آدمی به آرامی ضعیف می‌شود و به پایین ترین سطح می‌رسد؛ با همۀ وجود به تنبلی گرایش دارد. از آن رو، با کمال میل، همراهی به او می‌دهم که کار می‌کند، به هیجان می‌آید و اگر لازم باشد، چون شیطان می‌آفریند.»
Emma
اما چیزی از ناراحتی و افسردگی‌ام کم نشد. تقلا می‌کردم خود را از آشفتگی ذهنم، از تنشی دردآور خلاص کنم، نمی‌توانستم. متوجه شدم که چاپ آن چند خط نوشته و اسمم در مجله را علامتی از این پنداشته بودم که واقعاً مقصدی داشتم،‌ این‌که سختکوشی در مدرسه، به حتم مرا به بالا رهنمون می‌کند، به جایی که خانم اولیویرو حق داشت مرا به سمت آن هل بدهد و لی‌لا را نادیده بگیرد.
minoonaz
شانزده‌ساله بودیم. با نینو ساراتوره، آلفونسو و ماریسا دور یک میز نشسته بودیم و من تلاش کردم لبخند بزنم. با بی‌تفاوتیِ ساختگی گفتم: «مهم نیست، دفعه بعد چاپ می‌کنن.» لی‌لا در سمت دیگر سالن بود __ او عروس بود، ملکۀ جشن __ و استفانو در گوشش زمزمه می‌کرد و او لبخند می‌زد. ناهار طولانی و خسته‌کنندۀ عروسی تمام شد
minoonaz
وقتی با هم دوست شدیم، لی‌لا خیلی در مورد چیزهای مبهمی‌که، قبل از ما، روی داده بود، صحبت می‌کرد و این طور عصبی بودن خود را به من هم منتقل می‌کرد.
minoonaz

حجم

۳۵۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

حجم

۳۵۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۶
۷
صفحه بعد