بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کجا می‌ریم بابا؟ | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کجا می‌ریم بابا؟

بریده‌هایی از کتاب کجا می‌ریم بابا؟

انتشارات:نکوراد
امتیاز:
۴.۲از ۷۹ رأی
۴٫۲
(۷۹)
هر ثانیه روی زمین، یک زن کودکی به دنیا می‌آورد... باید به هر قیمت او را پیدا کرد و به او گفت دست نگه دارد.
AS4438
بود. وقتی توماس رشد کرد و معلولیتش به سرعت آشکار شد، دیگر هرگز هدیه‌ای از جانب پدرخوانده‌اش دریافت نکرد. اگر او یک کودک عادی بود، بی‌تردید قلمی زیبا به همراه یک پرطلایی می‌گرفت و بعد یک راکت تنیس، یک دوربین عکاسی... اما از آن‌جا که مثل بقیه نبود، دیگر هیچ حقی نداشت. نباید از دست پدرخوانده‌اش دلگیر بود، این طبیعی است. او هم با خود گفته: «طبیعت به او هدیه‌ای نداده، دلیلی ندارد من هدیه بدهم.»
Asma Abedini
به آن‌ها نگاه کنید. اگر می‌لنگند، اگر قامتشان خمیده، تقصیر من نیست. گناه آن به گردن شانس است. آیا ممکن است «ژنتیک» واژه‌ای علمی - تخصصی برای بیانِ نبودن شانس باشد؟
sosoke
وقتی انسان بچه‌ی معلول دارد، باید علاوه بر همه چیز رنج شنیدن حرف‌های ابلهانه‌ی بسیاری را نیز به جان بخرد. برخی وجود دارند که فکر می‌کنند حتما گناهی مرتکب شده‌ایم و این کیفر آن گناه است.
آیدا
«کجا می‌ریم بابا؟» در اتوبان خلاف جهت حرکت می‌کنیم. به آلاسکا می‌رویم. می‌رویم تا خرس‌ها را نوازش کنیم، تا خود را به دندان‌های آن‌ها بسپاریم. به سمت قارچ‌ها می‌رویم. می‌رویم تا قارچ سمی بچینیم و یک املت خوشمزه درست کنیم. به استخر می‌رویم، می‌رویم تا از سکوی بزرگ به داخل حوضی شیرجه بزنیم که در آن آبی نیست. به دریا می‌رویم. به کوهستان مون سن میشل می‌رویم. می‌رویم تا در میان شن‌های روان گردش کنیم. می‌رویم تا در شن گیر بیفتیم. به دل جهنم می‌رویم. توماس با خونسردی تمام ادامه می‌دهد: «کجا می‌ریم بابا؟»
maryam
. آن‌ها بامحبتند. آن‌ها مثل معصومان، هیچ کجا بدی مشاهده نمی‌کنند. آنان به پیش از گناه آدم و حوا تعلق دارند؛ به زمانی که همه خوب بودند، طبیعت خوش‌طینت بود، همه قارچ‌ها خوراکی بودند و زمانی که می‌شد ببرها را بی هیچ خطری نوازش کرد. وقتی بچه‌هایم به باغ‌وحش می‌روند، می‌خواهند ببرها را هم ببوسند. وقتی دم گربه را می‌کشند، با تعجب می‌بینم حیوان آن‌ها را چنگ نمی‌اندازد.
هادی محمودی
یک تصادف تنها یک بار رخ می‌دهد. در اصل یک تصادف تکراری ندارد؛ ولی گویا بدبختی بر سر کسانی می‌آید که انتظار آن را ندارند، کسانی که به آن فکر نمی‌کنند.
هادی محمودی
آن‌ها بامحبتند. آن‌ها مثل معصومان، هیچ کجا بدی مشاهده نمی‌کنند. آنان به پیش از گناه آدم و حوا تعلق دارند؛ به زمانی که همه خوب بودند، طبیعت خوش‌طینت بود، همه قارچ‌ها خوراکی بودند و زمانی که می‌شد ببرها را بی هیچ خطری نوازش کرد.
nabisamavati
یک کودک غیرطبیعی را چطور می‌توان تشخیص داد؟ او به یک تصویر بد شکل و مبهم از یک کودک می‌ماند. انگار که او را از پشت یک لیوان کدر نگاه کنیم. لیوان کدری در کار نیست. این لیوانی است که هرگز تمیز نخواهد شد.
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
من پدر خوبی نبودم. اغلب نمی‌توانستم شما را تحمل کنم، دوست داشتن شما کار مشکلی بود. تحمل‌تان را صبری فرشته‌وار می‌بایست و من یک فرشته نیستم. نوشتم تا به شما بگویم متأسفم از این‌که نتوانستیم با هم خوشبخت باشیم و نیز شاید برای این‌که از شما به خاطر از دست دادن‌تان عذرخواهی کنم. بخت با ما یار نبود، نه با شما و نه با ما. این دست سرنوشت بود، واقعه‌ای ناگوار. شکایت کافیست. دیگران وقتی از کودکان معلول حرف می‌زنند، حالتی جوگیر به خود می‌گیرند؛ انگار از یک فاجعه حرف می‌زنند. یک بار هم که شده می‌خواهم با لبخند از شما بگویم. شما بارها مرا خندانده‌اید و این خنده همیشه بی‌اختیار نبوده. به لطف شما بود که من نسبت به والدین کودکان عادی، امتیازاتی داشتم. نگرانی‌های زیادی وجود داشت که من نداشتم: تحصیل و هدایت حرفه‌ای شما. ما مجبور نبودیم بین شاخه‌های علمی و ادبی تردید به خرج دهیم. لازم نبود به خاطر آینده‌ی شما نگران باشیم، از همان آغاز به سرعت دریافتیم آینده‌ی شما چیست: هیچ...
کاربر ۱۲۶۰۰۹۱
اگر بچه‌ها به افتخار کردن به پدرشان نیاز دارند، شاید که پدرها نیز برای اطمینان دادن به خود، به تحسین کودکان‌شان نیاز داشته باشند.
منصوره
آیا ممکن است «ژنتیک» واژه‌ای علمی - تخصصی برای بیانِ نبودن شانس باشد؟
منصوره
صاحب فرزند شدن خطری است که باید به جان خرید، اما در قمار ژنتیک همیشه ما برنده نیستیم. با این همه به این خطر کردن‌ها ادامه می‌دهیم. هر ثانیه روی زمین، یک زن کودکی به دنیا می‌آورد... باید به هر قیمت او را پیدا کرد و به او گفت دست نگه دارد.
منصوره
من هم می‌توانستم مثل آن‌ها رفتار کنم. من دو مایه‌ی جلب ترحم دارم. کافی است روپوش‌های نخ‌نمای آبی پررنگ‌شان را به تن‌شان بکشم. می‌توانستم روی زمین به همراه آن‌ها روی کارتنی بنشینم و حالتی درمانده به خود بگیرم. می‌توانستم با حالتی جالب توجه یک ساز به دست بگیرم و آن وقت متیو هم با آهنگ روی توپش خواهد زد. من که همیشه خواسته‌ام کمدین باشم، می‌توانم همین‌طور که توماس با سروصدای خود «لولولو...» صدای زوزه‌ی گرگ درمی‌آورد، قصه‌ی «مرگ گرگ» وینی را روایت کنم. شاید که احساس تعهد، مردم را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. در این صورت چند سکه‌ای به ما خواهند داد تا برای شادی روح پدربزرگ‌شان شکممان را سیر کنیم.
elyas
به زمانی فکر می‌کنم که می‌خواستند بچه‌های معلول را عقیم کنند. جامعه‌ی محترم مطمئن باشد کودکان من زیاد نخواهند شد. من نوه‌ای نخواهم داشت. من با دستی کودکانه که در دست پیر من وول می‌خورد، به گردش نخواهم رفت. هیچ کس از من نخواهد پرسید خورشید پس از غروب به کجا می‌رود. هیچ کس مرا «پدربزرگ» صدا نخواهد کرد، جز جوانکان ابلهی که در اتومبیل پشت سرم نشسته‌اند، آن‌هم به این دلیل که تند نمی‌رانم. دودمان ما همین‌جا متوقف می‌شود. ما همین‌جا می‌مانیم...
Roya
انحنای ستون فقرات او افزایش یافته، به زودی به مشکلات تنفسی نیز دچار خواهد شد. در این صورت باید برای جراحی ستون فقرات او اقدام کرد... جراحی انجام شد. او حالا صاف صاف شده. سه روز بعد، او همان‌طور صاف می‌میرد... سرانجام، عمل جراحی‌ای که می‌بایست امکان دیدن آسمان را برایش به همراه می‌آورد، با موفقیت انجام شد.
Roya
امسال چند تن از دوستان، به عنوان کارت تبریک، عکسی از خود برایم فرستاده‌اند. کودکان‌شان نیز دور و برشان نشسته‌اند. همه خوشبختند. تمام اعضای خانواده می‌خندند. برای ما گرفتن چنین عکسی بسیار سخت است.
Roya
گاهی افکار مضحک و عجیبی به سرم می‌زند؛ مثلا؛ این‌که دو شیشه نوشیدنی بخرم و خودم تنها همه را سر بکشم. با خود می‌گویم اگر به شدت با یک ماشین تصادف کنم شاید بهتر باشد، به خصوص برای همسرم. زندگی با من رفته رفته ناممکن می‌شود. بچه‌ها هم که بزرگ‌تر می‌شوند و کم‌کم نگهداری‌شان مشکل‌تر. در این هنگام چشمانم را می‌بندم و با چشمان بسته تا جایی که می‌توانم گاز می‌دهم...
Roya
درست است. آن‌ها بامحبتند. آن‌ها مثل معصومان، هیچ کجا بدی مشاهده نمی‌کنند. آنان به پیش از گناه آدم و حوا تعلق دارند؛ به زمانی که همه خوب بودند، طبیعت خوش‌طینت بود، همه قارچ‌ها خوراکی بودند و زمانی که می‌شد ببرها را بی هیچ خطری نوازش کرد.
Roya
طبیعت با من خوب تا نکرد. حتی یک کانال تلویزیونی هم از ترس کله‌پا کردن قهرمان خود و درآوردن اشک ملت جرأت نمی‌کند چنین وضعیتی را در قالب یک فیلم بگنجاند، چون از این واهمه دارد که زیاده‌روی کند و مردم او را جدی نگیرند و در نهایت به سوژه‌ی خنده تبدیل شود.
سین میم

حجم

۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان