بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کجا می‌ریم بابا؟ | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کجا می‌ریم بابا؟

بریده‌هایی از کتاب کجا می‌ریم بابا؟

انتشارات:نکوراد
امتیاز:
۴.۲از ۷۹ رأی
۴٫۲
(۷۹)
وقتی یک نوزاد را می‌بینیم، با تحسین به او زل می‌زنیم. چه زیبا خلق شده. به دستانش نگاه می‌کنیم. انگشتان کوچکش را می‌شماریم، در هر دست پنج انگشت و در هر پا نیز. شگفت‌زده می‌شویم، نه چهارتا، نه شش‌تا، نه... درست پنج انگشت.
گندم
صاحب فرزند شدن خطری است که باید به جان خرید، اما در قمار ژنتیک همیشه ما برنده نیستیم. با این همه به این خطر کردن‌ها ادامه می‌دهیم. هر ثانیه روی زمین، یک زن کودکی به دنیا می‌آورد... باید به هر قیمت او را پیدا کرد و به او گفت دست نگه دارد.
یلدا
هنوز هم نمی‌فهمم چرا به کسانی که بچه‌هایی زیبا دارند تبریک می‌گویند و جایزه می‌دهند؛ انگار این هنر آن‌هاست. در این صورت چرا کسانی را که بچه‌های معلول دارند، تنبیه نمی‌کنند و برایشان جریمه نمی‌برند؟
maryam
لابد در یک روز سی‌ام فوریه به دنیا آمده‌اند...
هادی محمودی
اگر بچه‌ها به افتخار کردن به پدرشان نیاز دارند، شاید که پدرها نیز برای اطمینان دادن به خود، به تحسین کودکان‌شان نیاز داشته باشند.
هادی محمودی
من برای بچه‌ها، کارتون‌هایی می‌سازم که بچه‌های خودم ندیده‌اند، کتابی نوشته‌ام که آن‌ها نخوانده‌اند. من هم دلم می‌خواست آن‌ها به من افتخار کنند، که به همشاگردی‌های خود بگویند: «بابای من از بابای تو بهتره!»
هادی محمودی
این من نیستم که به ژنتیک فکر می‌کنم، این ژنتیک است که به من فکر کرده است. به دو پسرک گوژپشتم چشم می‌دوزم. امیدوارم تقصیر من نباشد که آن‌ها مثل دیگران نیستند.
هادی محمودی
فکر می‌کنی معلول بودن مضحک است؟ ما چند امتیاز داریم. به مدرسه نمی‌رویم، مشقی نداریم، درس نمی‌خوانیم، امتحان نمی‌دهیم، تنبیه نمی‌شویم؛ در عوض جایزه هم نمی‌گیریم.
هادی محمودی
تنها بال و پر نداشتند... افسوس! در آن صورت می‌توانستند دنیایی را ترک کنند که برای آن‌ها ساخته نشده بود... می‌توانستند با سرعت بیش‌تری اوج بگیرند.
هادی محمودی
به تازگی یک ضربه‌ی شدید عاطفی را از سر گذرانده‌ام. متیو غرق خواندن یک کتاب شده بود. در حالی که به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودم به او نزدیک شدم... کتاب را سروته گرفته بود!...
هادی محمودی
احساس می‌کنم در یک شوخی بزرگ همراه شده‌ام، جدی نیستم و هیچ چیز را هم جدی نمی‌گیرم. به پرت‌وپلاگویی و نوشتن خذعبلات ادامه می‌دهم. راه من به بن‌بست می‌رسد و زندگی‌ام در برابر یک نقطه‌ی کور پایان می‌یابد.
هادی محمودی
نباید تصور کرد مرگ یک کودک معلول کم‌تر تأسف‌برانگیز است. این موضوع به اندازه‌ی مرگ یک کودک طبیعی غم‌انگیز است. وحشتناک است مرگ کسی که هرگز خوشبخت نبوده، آن‌که تنها برای سفر کوچکی روی زمین و زجر کشیدن آمده... از چنین کسی، نگه داشتن خاطره‌ی لبخندی در ذهن دلپذیر نیست.
Moony
در حالی توماس را در آغوش دارم در دریا قدم می‌زنم. او وحشت‌زده به من می‌چسبد. هرگز این حالت وحشت‌زده‌ی او را فراموش نخواهم کرد... یک روز او راهی برای رهایی از این شکنجه و خلاص شدن از آب پیدا کرد. او حالتی غمزده به خود گرفت و برای این‌که با وجود هیاهوی امواج، صدایش شنیده شود با صدایی بسیار بلند جیغ کشید: «پی‌پی!»... من که فکر می‌کردم کار فوری است، او را از آب بیرون آوردم و به دستشویی بردم. به سرعت متوجه شدم موضوع واقعیت نداشته. به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودم. توماس یک ابله نیست... در مغز کوچک فندقی‌اش بارقه‌هایی از نبوغ هم هست... آن‌قدر که قادر است دروغ هم بگوید!
mashver
صاحب فرزند شدن خطری است که باید به جان خرید، اما در قمار ژنتیک همیشه ما برنده نیستیم
mashver
توماس و متیو به چشم‌انداز نگاه نمی‌کنند. برایشان بی‌تفاوت است. ما هرگز نخواهیم توانست با هم به ستایش چیزی بنشینیم. آن‌ها هرگز واتو را نخواهند شناخت، هرگز به موزه نخواهند رفت، از لذت‌های بزرگی که به بشریت کمک می‌کند تا زنده بماند نیز محروم خواهند بود.
Mitra
بچه‌های من هرگز رعشه‌ای را که یک آداجیوی موتسارت به تن می‌اندازد، نیرویی را که خروش های بتهوون و پشت پازدن‌های لیتزت به جان می‌بخشد، لمس نخواهند کرد. واگنر را که انسان را وادار می‌کند از جا بلند شود و لهستان را از آن خود سازد، نخواهند شناخت. حرکات موزون نیرومندساز باخ و اشک‌های گرمی را که آواز جگرسوز شوبرت روان می‌سازد، تجربه نخواهند کرد...
Mitra
نباید تصور کرد مرگ یک کودک معلول کم‌تر تأسف‌برانگیز است. این موضوع به اندازه‌ی مرگ یک کودک طبیعی غم‌انگیز است. وحشتناک است مرگ کسی که هرگز خوشبخت نبوده، آن‌که تنها برای سفر کوچکی روی زمین و زجر کشیدن آمده...
Roya
صاحب فرزند شدن خطری است که باید به جان خرید، اما در قمار ژنتیک همیشه ما برنده نیستیم. با این همه به این خطر کردن‌ها ادامه می‌دهیم. هر ثانیه روی زمین، یک زن کودکی به دنیا می‌آورد... باید به هر قیمت او را پیدا کرد و به او گفت دست نگه دارد.
شیوا رمضانی
بیگناهان دستان‌شان لبریز است، لبریز از نقاشی.
azaad
صاحب فرزند شدن خطری است که باید به جان خرید، اما در قمار ژنتیک همیشه ما برنده نیستیم. با این همه به این خطر کردن‌ها ادامه می‌دهیم.
AS4438

حجم

۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۶۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان