آتش است این بانگِ نای و، نیست، باد
هر که این آتش ندارد، نیست باد
m.gh.t
از خدا جوئیم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب
Yasin Yarahmadi
تو خوشی و خوب و کان ِ هر خوشی
تو چرا خود منت باده کشی؟
plato
ما به دین رستیم زین تنگین قفس
غیر این ره نیست چارۀ این قفس
Aysan
گر به صورت، آدمی انسان بُدی
احمد و بو جهل، خود یکسان بُدی
Aysan
از که بگریزیم؟ از خود، ای محال
از که برتابیم؟ از حق، این وبال
Aysan
جزوها را، رویها سوی ُکل است
بلبلان را عشق، با روی گل است
Aysan
ما چو نائیم و، نوا در ما ز توست
ما چو کوهیم و، صدا در ما ز توست
Aysan
ما که باشیم؟ ای تو ما را جان ِ جان
Aysan
شاه گفتش: پس بگو تدبیر چیست؟
چارۀ آن مکر و آن تزویر چیست؟
Aysan
آتش است این بانگِ نای و، نیست، باد
هر که این آتش ندارد، نیست باد
amir
هر کسی کاو دور ماند از اصل ِ خویش
باز جوید روزگار وصل ِ خویش
amir
گفت: گنجی یافتم آخر به صبر
«Ashkan»
بهر صیدی میشد او بر کوه و دشت
ناگهان در دام ِ عشق او صید گشت
I.F
جمله معشوق است و، عاشق پرده ای
زنده معشوق است و، عاشق مُرده ای
۱.۴۲
چون نباشد عشق را پروای او
او چو مرغی ماند بی پر، وای، او
I.F
تو بمان، ای آنکه چون تو، پاک نیست
helya
بند بگسل، باش آزاد، ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
۱.۲۸
گر بریزی بحر را در کوزه ای
چند ُگنجد؟ قسمت یک روزه ای
۱.۲۹
کوزۀ چشم حریصان پُر نشد
تا صدف قانع نشد، پُر دُرّ نشد
stare.m
جان من سهل است، جان جانم اوست
دردمند و خسته ام، درمانم اوست
Oryx & Crake
چون تو با بد بد کنی پس فرق چیست
فاطمه
آنکه کف را دید، پیکارش کند
وانکه دریا دید، بر دارش کند
Qazal Azady