بریدههایی از کتاب من زلاتان هستم
۴٫۶
(۱۵۳)
پدری نداشتم به محل تمرین بیاید و پاچهخواری همه را بکند و بگوید با من خوب برخورد کنند. عمراً! خودم باید مراقب خودم میبودم و ترجیح میدادم رابطه بدی با مربی داشته باشم و به خاطر بازی خوبم بازی کنم تا اینکه از رابطه برای بازیکردن در تیم استفاده کنم.
دلم نمیخواهد لای زرورق باشم. این حالم را بد میکند. دلم میخواهد فوتبال بازی کنم، فقط همین.
Reza
از همهی اشتباهات هم میگذرم، همانطور که از کارهای درستم میگذرم.
Autumn
همهی چیزی که یاد گرفتهام این است؛ حرفهای دیگران اهمیتی ندارد!
hooman
بعد او پرسید «او برای هدیه نامزدی چه کادویی گرفت؟»
ـ «منظورت چیه که کادو چی گرفت، اون زلاتان را گرفته!»
Rshkia
اصلیترین چیزی که به خاطر میآورم، لئو بینهاکر است. به جلو خم شد و گفت «اگه مرا یک بار اذیت کنی، دوبار پدرت را درمیآرم.»
Autumn
اگرتوی دنیا بهترین بشی، چیزهای دیگه هم میگیری. اما اگر دنبال پول باشی به آن ها نمیرسی، گرفتی؟
Reza
خانواده آنیلی که صاحب باشگاه هستند توی VIP نشسته بودند و مرا چک میکردند که این طرف ارزش پول رو داره؟
ــسیّدحجّتـــ
از آن مدل آدمها نیستم که راه بروند و راضی باشند که وای خدا! من زلاتان هستم!
23Sphr
اون مینوشه چون میخواد بدبختیهاشو فراموش کنه!
ــسیّدحجّتـــ
همان ابتدا فهمیدم آدم جالبی است و ربطی به مربیهای معمولی سوئدی ندارد. حاضر بود قانون را دور بزند و این جور آدمها بهتریناند. میدانید به قانونمدارها اعتقادی ندارم. این جوری پیشرفت میکنید.
Reza
توی خانه از مکالمات متمدن سبک سوئدی خبری نبود. چیزی مثل: عزیزم، میشه لطفاً اون کره را بدی به من؟ بیشتر این جوری بود: شیرو بده من لعنتی! همیشه درها کوبیده میشد و مادر گریه میکرد. خیلی گریه میکرد. واقعاً عاشق مادرم هستم.
Reza
«الآن وقتشه با بزرگها بازی کنی.»
ـ «بله؟!»
ـ به تیم اول خوش اومدی پسر!
راستش را بخواهید حتی توی یک میلیون سال هم نمیتوانم حسم را در آن لحظه توصیف کنم. مثل این بود که ده متر رفتم هوا
Autumn
یک فلسفه داشتم: کارها را به روش خودم انجام میدهم. برایم اصلاً مهم نیست مردم چی فکر میکنند.
Parinaz
«بهتر شو، بهتر شو به اینی که هستی راضی نباش!»
hasti
گفت: «زلاتان.»
- بله؟
- رویاها میتوانند به حقیقت بپیوندند و تو را خوشحال کنند.
- آره.
- اما رویاها میتوانند به حقیقت بپیوندند و تو را نابود هم کنند.
Reza
با وجود اینکه هرگز مواد مصرف نکردم ولی همیشه باید یک چیزی پیدا کنم که به آن معتاد بشوم
amir7u
اگر بیش از حد سعی کنید، ممکن است همه چیز قفل شود، همهی مهاجمها این را میدانند. نباید زیاد فکر کنید.
Nazanin
جنگ بدترین اتفاق ممکن است.
ــسیّدحجّتـــ
همیشه دوست داشتم با اعتماد به نفس رفتار کنم. از وقتی کوچک بودم این طور بود، هرگز نباید ضعف نشان میدادید.
Autumn
به جلو خم شد و گفت «اگه مرا یک بار اذیت کنی، دوبار پدرت را درمیآرم.»
amir7u
حجم
۹۶۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
حجم
۹۶۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
قیمت:
۹۵,۰۰۰
۷۶,۰۰۰۲۰%
تومان