بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گچ پژ | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گچ پژ

بریده‌هایی از کتاب گچ پژ

نویسنده:محسن رضوانی
امتیاز:
۳.۹از ۳۷۱ رأی
۳٫۹
(۳۷۱)
به عرفا بگو برای عاشق‌ها دعا کنند. عشق، امتحان فوق‌الطاقه‌ای است. بگو دعا کنند پلۀ ترقی ما به اعلی علیین باشد نه تختۀ دایومان به اسفل‌السافلین. به سر و کله‌ات بگو پیدا شوند شازده! کجایی این همه مد
راصیه
قرص کن دلم را رفیق! دل قرص سرمایه است. دل قرص دواست. آسپرینْ بچه و نعناع و اسمارتیزش هم دواست. منتها جوشان نکن. جوشان جوگیر است. جوگیر و افندی پیزی. هر چقدر بخواهی هارت و پورت دارد. باد کله‌اش که بخوابد جوش و خروش از سرش می‌افتد. بعد می‌بینی نصف لیوان هم نیست. خوش ندارم این شب‌ها که پیش تواَم، این با تو شنا کردن‌ها جوگیرم کند. اگر بنا به حل شدن است بدون شالاپ و شولوپ حلّم کن. دلم را قرص کن رفیق! قرص نعناع... قرص کارکن.
راصیه
آقا! یعنی پرنده نباش... پزنده باش.
راصیه
ایضاً قاتل بالفطره‌ای است به نام «بهمن عظیمی» که موسم سرما کل یوم، مسافران زبان‌بستۀ جادۀ هراز دچارش می‌شوند و الفاتحه. طرفه اینکه قوۀ امنیۀ مملکت، حتی یومنا هذا، موفق به دستگیری‌اش نشده و این مردکۀ تخم نابسم‌الله، متصل در گردنه‌های البرز، قربانی می‌گیرد.
راصیه
از این جماعت قربانی، هر که در دم جان دهد به «رحمت ایزدی» می‌پیوندد که البته جای بحث نیست.
راصیه
هر که هم راهی شفاخانه شد که وااسفاه. اقوام و اقربایش خیمه می‌زنند پشت اتاق عمل، به مجرد خروج طبیب، از وجود شخصی به نام «امیدی» سؤال می‌کنند که البته در قاطبۀ موارد، سلسلۀ جلیلۀ اطبا، سری تکان می‌دهند و می‌گویند نیست. مگر چه بشود که جناب امیدی حضور به هم برساند و طبیب اعلام کند امیدی هست.
راصیه
بهادر آرام و قرار ندارد. جنب‌وجوش و تقلایش جوری است که اگر بنا بر جبر جغرافیایی، ایران به دنیا نمی‌آمد و ژاپون رشد می‌کرد، از حرکات و ورجه‌های دست و بال و لنگ و پاچه‌اش، انرژی پاک تحصیل می‌کردند و الکتریسیته می‌گرفتند.
راصیه
خدایا! به این اختلاسگران و دزدان باکلاس که الحمدالله جیبشان ته ندارد و دُم لای تخته هم نمی‌دهند، بیش از پیش مال و ثروت عطا کن. آن‌قدر که با انبر طلا، از بدنشان کرم دربیاورند و زیرشان شب و روز، لگن مرصع بگذارند و کلیه‌هایشان، متصل، قلوه‌سنگ‌هایی از جنس یاقوت بسازد. ما و مسئولین کاری به کارشان نداریم. از قدیم گفته‌اند بُرش کم‌محلی، تیزتر از شمشیر انتقام است. بلکه خودشان پشیمان شدند و بیت‌المال را پس آوردند.
راصیه
بارمعبودا! دل من هیروشیماست. هیروشیمای ۱۹۴۵. به قاعده‌ای ویران و شلم‌شورباست که خر با صاحابش در آن گم می‌شود. خودت به قطب اقتصادی مبدلش بفرما.
راصیه
زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست.
fateme miri
عاشق دمدمی‌مزاج را باید کرد توی چرخ گوشت و فتیله درآورد. عاشقی را که با مهر معشوق، محبتش آمپر بچسباند و با قهر معشوق، فروکش کند باید از ته، حلق‌آویز کرد. الحبّ لایزیده البرّ و لاینقصه الجفاء‌. والّا چه توفیری دارد با آبگرمکن کلنگی حمام ما که دم به دقیقه یا سرد می‌شود یا الو می‌گیرد و یک غسل دو دقیقه‌ای را به قاعدۀ دو ساعت کوفتمان می‌کند! این روضه‌ها را نخواندم که دوسیۀ عاشقی را ببندی. گفتم نعمت و نقمت را کلّهم أجمعین و با هم شکر کنی. بی‌خیال عاشقی نشو. زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده‌های درشت زندگی را خرد می‌کند. خرد و قابل هضم. غیر این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیدۀ نذری با قاشق‌های لاجون پلاستیکی، پیرت درمی‌آید. عشق قاشق استیل است. همیشه همراهت داشته باش.
Zizi
خدایا! به این اختلاسگران و دزدان باکلاس که الحمدالله جیبشان ته ندارد و دُم لای تخته هم نمی‌دهند، بیش از پیش مال و ثروت عطا کن. آن‌قدر که با انبر طلا، از بدنشان کرم دربیاورند و زیرشان شب و روز، لگن مرصع بگذارند و کلیه‌هایشان، متصل، قلوه‌سنگ‌هایی از جنس یاقوت بسازد. ما و مسئولین کاری به کارشان نداریم. از قدیم گفته‌اند بُرش کم‌محلی، تیزتر از شمشیر انتقام است. بلکه خودشان پشیمان شدند و بیت‌المال را پس آوردند.
lily
علی هذا، اینکه شما اسم نورچشمی‌ات را می‌گذاری «بیش‌فعال» و ما در گویش خودمان می‌گوییم «تخم جن»، خیلی مهم نیست. مهم این است که شما عجالتاً توصیه‌های رادیو را برای ازدیاد جمعیت جدی نگیر. آن را برای شما نگفته‌اند. شما محض باقیات الصالحات، یک آبسردکن وقف مسجد محل کنی، ثواب خودت را کرده‌ای. و السلام علی من اتبع الهدی.
Kardar
به شعرا بگو آن قدر در ستایش بهار، آگراندیسمان نکنند شازده!... دیده‌ایم. گل و بلبل و شکوه و شکوفه‌اش سر جمع، به یک غروب خیس و خشدارِ پاییز نمی‌رسد. به یک پیاله باقالی گلپری که با عشقت بخوری. به طبیب‌نماها بگو سپلشک. عشق مرض روانی نیست که برایش دوا بپیچند. خیلی هنر دارند شربت بیماری فرهاد را شیرین کنند. نسخه‌های این‌چنینی را نباید توی دفترچه نوشت. باید رولی منتشر کرد عوض کاغذ مبال استفاده کنیم. به عرفا بگو برای عاشق‌ها دعا کنند. عشق، امتحان فوق‌الطاقه‌ای است. بگو دعا کنند پلۀ ترقی ما به اعلی علیین باشد نه تختۀ دایومان به اسفل‌السافلین. به سر و کله‌ات بگو پیدا شوند شازده! کجایی این همه مدت؟
nh74
پاری وقت‌ها که دو قصه، همزمان پیش‌آمد می‌کنند، دل آدم که هیچ، دل هر جنبنده‌ای شرطی می‌شود.‌ مثلاً همین «کاسکو» های مادرمرده... فقرۀ پیش که به جهت خوردن آن برگه‌های قیسی، شکم‌روی پیدا کردند، عیال جعفرآقا بنکدار منزل ما مشرّف بود؛ با حضرت والده باقلا تمیز می‌کرد. حالا هر بار که به هر بهانه، هیبت تهمینه‌وارش ظاهر می‌شود در آستانۀ در، این زبان‌بسته‌ها اجابت مزاجشان می‌گیرد. شده است علاج یبوست این حیوانکی‌ها. هر نوبه، جای قرص کارکن و گرد مسهّل، مصدّع اوقات اشرف خانم می‌شویم... یا همین اخوی‌زاده؛ بچه‌تر که بود هر وعده چایی شیرین سر می‌کشید قاشقش را برنمی‌داشت. حالا بی‌خود و بی‌جهت چشمش درد می‌گیرد نوبۀ خوردن چای... یا اصلاً همین ما؛ سابق بر این، هر فقره که والده جانمان طاس‌کباب بار می‌گذاشت، از قضا چارشنبه بود و در این جعبۀ جادو، «ارتش سرّی» رژه می‌رفت... از عهد همان سریال دوریالی تا همین حالیه، هر وعده بوی طاس‌کباب، از مطبخ همایونی سرریز می‌شود و پر می‌کند من حیث‌المجموع خانه را، مِن عندی و سرخود، گوش ما ریتم «ارتش سرّی» ضرب می‌گیرد... حکایت شماست شازده! فقرۀ اولی که دیدمتان قلبمان می‌تپید... هنوز هم می‌تپد...
nh74
فقط برادرانه معروض می‌دارم وثوق مطلق و اعتماد بلاحدود به اولاد، عواقب خوشی ندارد. مثل اعتماد به شیر آبی‌رنگ مستراح است. مطلقاً خوش‌بین باشی، ناغافل دودمانت را می‌سوزاند. علی هذا، اینکه شما اسم نورچشمی‌ات را می‌گذاری «بیش‌فعال» و ما در گویش خودمان می‌گوییم «تخم جن»، خیلی مهم نیست. مهم این است که شما عجالتاً توصیه‌های رادیو را برای ازدیاد جمعیت جدی نگیر. آن را برای شما نگفته‌اند. شما محض باقیات الصالحات، یک آبسردکن وقف مسجد محل کنی، ثواب خودت را کرده‌ای. و السلام علی من اتبع الهدی.
nh74
از این شاخه به آن شاخه نشو کریم آقا! یعنی پرنده نباش... پزنده باش. پزنده اگر پزنده باشد، از سیرابی هم هزار و یک رقم مربّا ردیف می‌کند.‌
Rsi Sd
من اما همیشه پای تحویل سال، قفل می‌کنم. سنگین و محبوسم
م. فیروزی
بزک‌دوزک کسی را ستاره نکرده.
م. فیروزی
شما که چشمانت در استعمارگری و انحصارطلبی، روی دشمنان این ممالک محروسه را سفید کرده، شما لطفاً شعار نده.
ملی‌کا

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان