- طاقچه
- ادبیات
- طنز
- کتاب گچ پژ
- بریدهها
بریدههایی از کتاب گچ پژ
۳٫۹
(۳۷۱)
هر که هم راهی شفاخانه شد که وااسفاه. اقوام و اقربایش خیمه میزنند پشت اتاق عمل، به مجرد خروج طبیب، از وجود شخصی به نام «امیدی» سؤال میکنند که البته در قاطبۀ موارد، سلسلۀ جلیلۀ اطبا، سری تکان میدهند و میگویند نیست. مگر چه بشود که جناب امیدی حضور به هم برساند و طبیب اعلام کند امیدی هست.
راصیه
خدایا! امریکا و اذناب جهانخوارش، عینهو ماهی تنگ هفتسین، مدام دهانشان را باز و بسته میکنند تا مال این مردم را بیشتر از پیش ببلعند. الساعه لقمۀ ما را در گلوی آنها به چوب پنبه مبدّل بگردان تا روی آب بیایند و بمیرند و هر چقدر تلاش کنند نتوانند زیرآبی بروند.
راصیه
الحبّ لایزیده البرّ و لاینقصه الجفاء
Reza
داشتم فکر میکردم به قول قدیمیها، خوب شد به مگس گفتند مگز؛ اگر میگفتند بگز چه میکرد؟
مهدی ابراهیمی
ملامتیه
هر نوبت، فوتوی سه در چهارت را توی کیف پولم میبینند، با سرکوفت و سرزنش، اعصابم را به سیخ میکشند.
یا تو خوشقیافه نیستی، یا قاطبۀ این شهر کجسلیقهاند.
چشمهایت اما گواهی میدهند دومی به یقین نزدیکتر است.
Hachan
هعی روزگار!
سعیدِ رباب، نبش هزار تختخوابی، لیموناد و کمپوت میفروشد، صدایش میکنند: آقا دکتر.
حسینِ عمّه، پای سینما فلور، بلیت پاره میکند، بهش میگویند: آرتیست.
پسر سِد خانوم، دو بار صحن امامزاده یحیی، مکبّریِ نماز کرده، شده است: آشیخ.
آن وقت به ما که با قرض و قوله، جان کندهایم، کارآفرینی کردهایم، واحد زنبورداری زدهایم، میگویی: پسرۀ پشهباز.
عیبی ندارد پدرجان! پیشانینوشت ما از همان ابتدا شلغم بود.
Hachan
خدا گواه که روا نیست شازده، توی مسافرخانههای سرشور، پنجرۀ رو به حرم را باز کند تخممرغ عسلی و کرهحلوا چاشت کند، ما اینجا، شام و ناهار یک «گالینا بلانکا» را با انگشت شست پهن کنیم روی یک کف دست بربری، به ضرب کانادادِرای سمبه کنیم توی گلو. دلمان هم خوش باشد خوراک برّه میخوریم.
خیالی نیست. دعا فراموشش نشود کفایتمان است.
Reza
به عرفا بگو برای عاشقها دعا کنند. عشق، امتحان فوقالطاقهای است. بگو دعا کنند پلۀ ترقی ما به اعلی علیین باشد نه تختۀ دایومان به اسفلالسافلین.
lily
ریخت و قیافه مثل شعر است شازده. زورچپانی صنایع ادبی و به رخ کشیِ آرایههای لفظی، گند میزند به شعر
Arman
با این نرخهای نجومی مرغ، فریدون هم رفت قاطیِشان.
طاغی
من اما ـ با اینکه «بیزر» م ـ نامهها را با «بینازنین» مینویسم. بلکم گوشهای از دامنۀ تنهایی ما دستت بیاید.
elnaz
کاسبجماعت هم که خودت ملتفتی، وقتی بیکار باشد یا سنگ ترازو را وزن میکند یا موی اسافلش را میکَنَد.
neutrinok
ناظم خوشانصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان ـ علی ـ ببخش.
ملیکا
ناظم خوشانصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان ـ علی ـ ببخش.
شب رو
الفبچه بودم عاشقت شدم. دارم دالبچه میشوم شازده! برگرد.
شب رو
احساس میکنم حروف والیام. نوشته میشوم لکن خوانده نمیشوم.
sh.taa
بُرش کممحلی، تیزتر از شمشیر انتقام است.
sh.taa
قلب هم که میدانی؛ سبزۀ عید نیست که سیزدهم بگذاری روی کاپوت اتول، بزنی به جاده. درِ مسجد است. نه کندنی؛ نه سوزاندنی.
sh.taa
اگر هم فکر کردهای «سیب گاززدۀ» روی گوشی، تأثیری در لهجهات دارد اشتباه میکنی. اصلاً تمام بدبختی اولاد آدم از همین سیب نیمخورده است شازده! از همین جای دندانهای خانبابا (ع)
Dave Raj
ناظم خوشانصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان ـ علی ـ ببخش.
زهرا بِیاد
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۲ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان