بریدههایی از کتاب کودتا
۳٫۲
(۳۲)
مصدق در اکتبر ۱۹۵۱ [مهر ۱۳۳۰] برای شرکت در جلسۀ شورای امنیت سازمان ملل به نیویورک رفت. بریتانیا نیز موضوع مناقشۀ نفتی با ایران را به دادگاه بینالمللی لاهه کشانید. این دادگاه در پنجم ژوئیه [۱۴ تیر] با صدور حکم موقت دستور داد شرایط تا اخذ تصمیم نهایی به همین شکل باقی بماند. بعدها بریتانیا با ارائۀ راه حلی به شورای امنیت گام دیگری برداشت که چنانچه مورد موافقت قرار میگرفت ایران مجبور میشد اقداماتی را به نفع انگلستان برای اجرای همین حکم موقت انجام دهد. مصدق که سخنور بسیار قابلی بود مطابق معمول با یک سخنرانی آتشین که البته با اشک و آه نیز همراه بود علیه اقدامات انگلیس همه را متأثر کرد و صلاحیت دادگاه را برای رسیدگی به این پرونده نپذیرفت و عملاً دادگاه بینالمللی لاهه را بدون هیچ خط مشی یا راه حلی تنها به حال خود رها کرد.
علی شیری
سخنرانیام را با این عبارتها به پایان بردم:
«آقایان! ما در این عملیات موفق بودیم چون تحلیل ما از شرایط ایران بسیار دقیق بود. باور داشتیم، و بعدها ثابت شد درست میاندیشیدیم، مردم و نیروهای مسلح با شاه هستند. کافی بود به مردم نشان دهیم حق انتخاب دارند و مصدق به آنها فشار میآورد بین نظام پادشاهی یا یک چهرۀ انقلابی که توسط شوروی حمایت میشود یکی را انتخاب کنند. آنها فقط یک گزینه برای انتخاب داشتند و زمانی که مصدق به آنها فشار میآورد گزینۀ دوم را انتخاب کنند، با کمک ناچیز ما، ارتش و مردم با رضایت کامل به حمایت از پادشاه برخاستند. الان نمیتوانید احساسات مردم ایران را درک کنید باید در تهران میدیدید آنها با جان و دل از شاه حمایت میکردند. اگر تحلیلهای ما و برآورد ما از اوضاع ایران غلط از آب درمیآمد شکست میخوردیم. اگر ما، سازمان سیا، بخواهیم دوباره چنین کارهایی انجام دهیم باید صد در صد مطمئن شویم مردم و نیروهای مسلح با ما هستند. در غیر این صورت بهتر است کار را به نیروهای دریایی و سربازها محول کنیم.»
Sajede Aghababaei
برنامۀ ضد مصدقی ما نیز بسیار بیسر و صدا و مخفی پیگیری میشد. چنانچه برای اجرای برنامۀ خودمان سراغ روزنامهها، سازمانها یا افراد میرفتیم و آنها را علناً تشویق میکردیم تا به جبهۀ ضد مصدق بپیوندند و اگر آنها آنقدر احمق بودند که این کار را انجام بدهند بلافاصله همهچیز لو میرفت و آنها نیز از دور خارج میشدند.
Mohammad Saeednejad
الان نمیتوانید احساسات مردم ایران را درک کنید باید در تهران میدیدید آنها با جان و دل از شاه حمایت میکردند. اگر تحلیلهای ما و برآورد ما از اوضاع ایران غلط از آب درمیآمد شکست میخوردیم. اگر ما، سازمان سیا، بخواهیم دوباره چنین کارهایی انجام دهیم باید صد در صد مطمئن شویم مردم و نیروهای مسلح با ما هستند. در غیر این صورت بهتر است کار را به نیروهای دریایی و سربازها محول کنیم
امیر
با کمی تعلل گفتم: «خوب، اعلیحضرت! آیا حضرتعالی در بارۀ مصدق، ریاحی و دیگران که علیه شما توطئهچینی کردند تصمیم خاصی گرفتهاید؟»
اعلیحضرت خیلی قاطعانه پاسخ داد: «خیلی به این موضوع فکر کردم. میدانید که مصدق قبل از ورود من به ایران خودش را تسلیم کرد. اگر دادگاه به پیشنهاد من توجه کند...»
مکثی کرد و لبانش را جمع کرد و ادامه داد: «او به سه سال حبس در ولایت خودش، احمدآباد، محکوم خواهد شد و بعد از آن هم آزاد خواهد بود اما اجازه خروج از احمد آباد را نخواهد داشت...»
البته بعدها مصدق در سال ۱۳۳۹ قبل از فوتش برای انجام معالجات پزشکی به تهران آمد. شاه ادامه داد: «ریاحی هم به سه سال حبس محکوم خواهد شد و بعد از آن آزاد خواهد بود هر کاری میخواهد بکند، البته نه از این کارها که با ما مخالفت کند.»
امیر
واقعاً تحت تأثیر قرار گرفته بودم. خیالم راحت شد وقتی مشاهده کردم اعلیحضرت نه تنها دوراندیش است بلکه بر اهمیت تصمیمات مشترک اذعان و تأکید دارد و نمیخواهد یکطرفه اقدام کند. در هیچیک از این دیدارها وی برای کسب امتیاز برای خانوادۀ سلطنتی چک و چانه نمیزد و مرا حافظ منافع آمریکا و انگلستان میدید و همانگونه با من رفتار میکرد. یک مسئله برای من از اهمیت فوقالعادهای برخوردار بود و باید از قبل با شاه در بارۀ آن به توافق میرسیدیم.
امیر
مصدق که در سالهای بعد قویتر شد و خود را فراتر از قدرتهای حزبی و روابط تشکیلاتی میدانست، به نوعی دچار یک خودبزرگبینی سیاسی بود و با حمایتهای شاه توانست نفت ایران را ملی کند. سپس بریتانیاییها را از ایران اخراج کرد. او که با این اقدامات اعتماد به نفس بسیاری پیدا کرده بود به تدریج به حزب توده و حامیان روسیاش رو آورد و با آنها ائتلافی نانوشته پیدا کرد و علیه شاه برخاست. اما نمیدانست با این کار نه تنها دشمنی آشتیناپذیر بریتانیا را به جان میخرد بلکه رئیسجمهور آیزنهاور که تازه قدرت را در دست گرفته بود و وزیر خارجۀ آمریکا و رئیس سازمان سیا را که از این اقدامات مصدق احساس خطر میکردند به جرگۀ مخالفان سوق میدهد.
امیر
حسین علاء نمایندۀ ایران در شورای امنیت که از حمایت شاه برخوردار بود از دستور قوام مبنی بر بازپسگیری شکایت علیه شوروی سر باز زد. در عوض در اول فروردین ۱۳۲۵ با ارائۀ یک سخنرانی جانانه در دفاع از شکایت ایران یکی از درخشانترین و برجستهترین دفاعیات در تاریخ شورای امنیت را رقم زد.
امیر
همینکه اشرف پهلوی قصد ترک جلسه را داشت استالین لب به سخن میگشاید و با زهرخندی بر لب به اشرف پهلوی میگوید هیچ فکر نمیکرده است یک ایرانی چنین جسارتی داشته باشد. وقتی آجودان ویژه را برای همراهی اشرف فرامیخواند به او میگوید: «به این زن ریزه و نازکاندام نگاه کن. او یک وطنپرست واقعی است.»
امیر
آخرین جایی که بازدید کردم یک کارخانۀ تریاک بود. مقامات ایران در صدد ریشه کن کردن مصرف تریاک بودند اما برای معتادان به تریاک کارتهای سهمیه تهیه کرده بودند که روی آن عکس یک جمجمه حک شده بود و یک جمله به زبان ساده که میگفت مصرف تریاک کار بدی است یا چیزی شبیه به این.
امیر
قاهره شبیه یک سربازخانۀ قدیمی بود و بر اثر جنگهای بسیار درهم برهم بود و جده هنوز در میان دیوارهای بلند خود محصور بود. از این نظر تهران به شهرهای مدرن امروزی بیشتر شبیه بود و این همان خواستۀ شاه قبلی، رضاه شاه، بود تا تهران را به شهری مدرن تبدیل کند. او دیوارهای دور شهر را خراب کرد و با برداشتن هر آنچه اضافه بود خیابانها را گسترش داد. در دوران پیشین به خاطر امنیت دور شهرها دیوارهای بزرگی میکشیدند و شهر دروازه داشت.
امیر
آنها تصمیم داشتند تانکها را در شهر قزوین و هواپیما را در شهر مشهد نگهداری نمایند و تا پایان دورۀ آموزش، که البته مدت آن نیز مشخص نبوده است، تحت فرماندهی ژنرالهای روس مستقر در مسکو باشد. این بدان میماند که مستشاران آمریکایی که الان در حال خدمت در ایران و تقویت ارتش شاهنشاهی هستند بگویند ارتش ایران باید تحت فرماندهی آمریکا باشد والا ما از کمک به ایران معذوریم، البته من هدایا را نه تنها از این رفیق قدیمی بلکه از هیچ کشوری با این شرایط نمیپذیرفتم و در نهایت از پذیرش آنها ضمن سپاسگزاری خودداری میکردم
امیر
شاه ملاقاتش را با هر یک از سران چنین توصیف میکند:
استالین بسیار مؤدب و مبادی آداب بود و به نظر میرسید قصد دارد خاطرۀ خوشی از خود در ذهن من به جای بگذارد و تا آنجا پیشرفت که به من هدیهای شامل یک هنگ تانک تی_۳۴ و یک هواپیمای جنگنده پیشنهاد داد. در آن ایام ما به شدت از نظر جنگافزار در مضیقه بودیم و این پیشنهاد بسیار اغواکننده بود. چند هفته بعد معلوم شد آن هدیه شرایط سختی نیز داشته است و همراه آن هدیه قرار بوده است افسران و مستشاران نظامی روسیه نیز به ایران بیایند و فقط روسها هستند که باید در بارۀ محل نگهداری هواپیماها و تانکها تصمیم بگیرند.
امیر
به غیر از دفتر سیا در تهران و تعداد محدودی از افسران ارشد که با دفتر سازمان در تهران در تماس بودند هیچیک از افراد و کارمندان سفارت نباید از این عملیات مطلع میشدند.
علی شیری
اطمینان داریم این دو قادرند بازار تهران را به نفع شاه به میدان بیاورند و این اقدام کافی است تا به مردم و ارتش برای حمایت از شاه چراغ سبز نشان داده شود.
علی شیری
به یقین میدانیم شاه به شدت خواستار سرنگونی مصدق است.
علی شیری
من و آلن به خوبی میدانستیم که جمع حاضر به شدت طرفدار اسرائیل و منافع آن است. از این رو یکی از نکاتی که من و آلن، با هم و جدا جدا، بارها روی آن تأکید کردیم این واقعیت بود که ایران یک کشور عربی نیست و روابط بسیار حسنه، البته غیررسمی، با اسرائیل داشته است. این روابط زمانی که اسرائیل در راهاندازی سازمان اطلاعات و امنیت کشور ایران به کمک ایران و آمریکا شتافت به اوج خود رسید.
علی شیری
بریتانیا که نتوانسته بود محمد مصدق را از ملی شدن صنعت نفت منصرف کند طرح اولیۀ آژاکس را پایهریزی کرد. مهمترین انگیزۀ بریتانیا جبران شکستشان در ملی شدن صنعت نفت ایران بود.
علی شیری
حجم
۲۰۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
حجم
۲۰۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۵۳ صفحه
قیمت:
۱۲۶,۵۰۰
تومان