بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صد غزل عاشقانه | طاقچه
تصویر جلد کتاب صد غزل عاشقانه

بریده‌هایی از کتاب صد غزل عاشقانه

نویسنده:پابلو نرودا
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۳ رأی
۳٫۱
(۱۳)
اما وقتی مرگ در می‌کوبد تنها نگاه توست در آن لحظه‌های تهی، تنها روشنان توست تا نیست شدن، تنها عشق توست برای انسداد سایه‌ها.
sobhanesi
و من در کنار تو زنده‌ام
مسیح
مرا مجال ستایش موی تو نیست. باید تار به تار مدح‌اش گویم
mahsa
گرسنه نگاه تو، صدای تو، موی توام، به خیابان می‌شوم گرسنه، خاموش، مرا نانی نیست، آواره‌ام به سحرگاهان،
رزا
مرا مجال ستایش موی تو نیست. باید تار به تار مدح‌اش گویم: دیگر عشاق را شوق زیستن است با چشمانی، مرا شوق آرایش گیسوان تو.
رزا
شاید نبودن، همان بودن است بی‌که تو باشی
pejman
و بی‌تو دگر من نیستم جز رؤیایت
مسیح
تو را می‌پرستم هم از آن‌گونه که ناشناخته را پرستند، نهان، میان روح و سایه
مسیح
مرا مجال ستایش موی تو نیست. باید تار به تار مدح‌اش گویم
مسیح
تو زمزمه قلب شکسته‌ام را حس کردی و اینجا از تیرگی‌ها برخاستم به سینه تو، بی‌دیدن، بی‌دانستن راه بردم به برج گندم، روییدم برای زیستن به میان دستانت، برخاستم از دریا به جانب شادکامی تو.
pejman
هنگام مرگ دستانت را بر چشمانم خواهم: نور و گندم دستان عاشق‌ات
مسیح
من گیسوی تو از آن خویش خواستم. و از میان هر آنچه که از آن وطن بود تنها قلبِ وحشی تو را برگزیدم
مسیح
دیگر هیچ کس، ای عشق، به رؤیای من نخواهد خفت. خواهی رفت، خواهیم رفت باهم بر آب‌های زمان. دیگر هیچ کس با سایه من همسفر نخواهد شد، تنهاتر، همیشه جاودان، همیشه آفتاب، همیشه ماه.
pejman
می‌پرستم پاره خاکی را که تویی، چون از مزرع سبز فلک دیگر ستاره‌ای از آن من نیست. تو هر دم ضرباهنگ تکثر عالم هستی را تکرار می‌کنی.
pejman
سرگردان سوی مرگی تنها خواهیم شتافت تا زیستن جاودانه یکی بوس
مسیح
ندانم کیست زنده یا مُرده، کیست خفته یا بیدار، اما این قلب توست که گشاید بر سینه‌ام ارمغانِ سحر
مسیح
اینک از آنِ منی، رؤیای من با رؤیای تو آرمیده
مسیح
تو را می‌پرستم، بوسه بر کام تو شادمانی. هیمه آوریم. آتش به کوهستان برافروزیم
مسیح
ای که پلک‌هایت به جانب نیستی پَر می‌کشد: رفیق نیمه‌راه مباش. چون در این لحظه چنان دور خواهی شد که باید پُرسان همه خاک پشت سر گذارم از برای دانش اینکه تو باز خواهی گشت یا به مرگم خواهی سپرد
مسیح
به یاد خواهی آورد شاخه‌ای که با خود آوردی، شاخه‌ای تاریک و آبی خاموش، شاخه‌ای همچو سنگی کف‌آلود. و آن‌گاه مثل همیشه و هرگز: بدین‌جا باز می‌گردیم، جایی که هیچ انتظار ما کشد و باز می‌یابیم هر آن‌چه به انتظار نشسته.
poet_omid

حجم

۱۰۲٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۱۰۲٫۹ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد