بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کمیک استریپ‌های شهاب | طاقچه
کتاب کمیک استریپ‌های شهاب اثر علی آرمین

بریده‌هایی از کتاب کمیک استریپ‌های شهاب

نویسنده:علی آرمین
امتیاز:
۴.۷از ۴۹ رأی
۴٫۷
(۴۹)
برای هر کس بیشتر حرف داری، کمتر می‌توانی حرف بزنی.
کامکار
بعضی چیزها را نه اینکه ندانی، می‌دانی؛ ولی باید کسی بیاید و متوجهت کند. باید به تو تذکر دهد تا یادت بیاید.
کامکار
نمی‌دانم چه حکمتی داشت که جلوی جمع، استرس پیدا می‌کردم و زبانم می‌گرفت؛ عرق می‌کردم و صورتم سرخ می‌شد. بعد هم با شرمندگی می‌نشستم و تا چند روز به آن فکر می‌کردم و از نگاه کردن به روی بچه‌ها خجالت می‌کشیدم. یکبار همان اوایل طلبگی، پیش استاد نجفی، استاد اخلاقمان رفتم و جریان را برایش گفتم. پیرمردی که شاگرد علامه طباطبایی و علامه حسن‌زاده بوده و خیلی نازنین است. وقتی پیشش رفتم، قدری دلداری‌ام داد. بعد که تشکر کردم و داشتم می‌رفتم، صدایم زد. همان طور که لبخندی بر لب داشت و دستش به ریش سفیدش بود، گفت: - ناراحت نباش جوان، الخیرُ فی ما وقع. این جمله‌اش را هیچ وقت فراموش نکردم. فکر کردن به آن، قدری آرامم می‌کرد؛
سپیده
هر انسانی چاله‌ها و کمبودهایی دارد: کمبودهای مادی یا معنوی. به پر کردن این جای خالی‌ها و رفع این کمبودها، غفر گفته می‌شود؛ لذا، استغفار، یعنی این‌که ما از خدا بخواهیم تا جاخالی‌هایمان را پر کند و نواقصمان را جبران کند. کی بهتر از خدایی که غنی است و همه چیز دارد و جواد است و بیش از همه اهل بخشش است؟!
مقدامة
خدایی که می‌تواند تمام بیچارگی‌های یک انسان را چاره کند و تمام نداری‌هایش را جبران کند و تمام خلأها را پر کند. آن قدر گریه کردم که صورتم خیس شد و صدای هق هقم در اتاق پیچید.
هدے جــاݩ
الآن تو داری با کلام خودت آزمایش می‌شی؛ با حکمتی که می‌خواستی به مردم بگی تا بهش عمل کنند. شهاب، یادت هست که چقدر قشنگ این حکمت را تفسیر می‌کردی و معنای استغفار را برام بازگو می‌کردی؟ یادت هست که می‌گفتی معنی استغفار اینه که از خدا بخواهیم تا خلأها و کمبودهامان را جبران کند و خدا تواناست. مگر مشکلی که تو داری یک خلأ نیست؟ پس چرا ناامید شدی؟ چرا امیدوارانه بلند نمی‌شی و فکری براش نمی‌کنی تا خدا هم کمکت کند؟ آنجا بود که پی بردم سجاد چقدر سخنران خوبی است و قبل از آن، چقدر دوست خوبی است. واقعاً عیب من را به من هدیه کرده بود. البته خیلی بهش رو ندادم. رویم را با اخم برگرداندم
ز.م
۲ دوران کودکی‌ام را با لیلا گذراندم. هر روز ماشین خاور پلاستیکی‌ام را دست می‌گرفتم و به خانه‌شان می‌رفتم. از زیر درخت زیتون، آن را پر از خاک و سنگریزه می‌کردم و پیش بوتۀ گُل یاس خالی می‌کردم؛ درست درِ کارخانۀ شکلات‌سازی لیلا. آن وقت او گرۀ روسری زردِ گل نارنجی‌اش را سفت می‌کرد و با ظرافت دخترانه‌اش یک شکلات به راننده می‌داد و یکی خودش می‌خورد. اگر یک شکلات بیشتر نداشت، همان را با هم نصفش می‌کردیم.
سپیده
- به نظرت کسی که نتونه سخنرانی کنه، نمی‌تونه مبلغ دین باشد؟ همان طور که نگاهم به زمین بود، گفتم: - چی بگیم استاد؟ نفس عمیقی کشید و گفت: - ببین آقا شهاب، مردم توی زمان غیبت تشنه‌اند. علوم اهل بیت، آب گواراییه که فعلاً سقاییش به عهدۀ ما روحانی‌ها است. قبول داری آقاشهاب؟ - بله استاد. - می‌دانی سقایی را باید از کی یاد بگیریم؟
ز.م
از استاد نجفی، معنی استغفار را شنیده بودم و حالا که این حکمت را می‌دیدم، احساس وجدی به من دست می‌داد. استاد گفته بود که هر انسانی چاله‌ها و کمبودهایی دارد: کمبودهای مادی یا معنوی. به پر کردن این جای خالی‌ها و رفع این کمبودها، غفر گفته می‌شود؛ لذا، استغفار، یعنی این‌که ما از خدا بخواهیم تا جاخالی‌هایمان را پر کند و نواقصمان را جبران کند. کی بهتر از خدایی که غنی است و همه چیز دارد و جواد است و بیش از همه اهل بخشش است؟!
هدے جــاݩ
«شهید، یعنی شاهد. شهید، یعنی کسی که چیزهایی که برای ما غیب است را می‌بیند.»
zar

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

صفحه قبل
۱
۲
...
۵صفحه بعد