بریدههایی از کتاب شهر خرس
۴٫۱
(۱۶۵)
ورزش مردان پیچیدهای تربیت میکند: آنقدر مغرور که اشتباهاتشان را نمیپذیرند و در عین حال آنقدر فروتن که تیمشان را در اولویت اول قرار میدهند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«استعداد مثل دو تا بالونه که بفرستی هوا. اینکه کدوم تندتر بالا میره مهم نیست. مهم اینه که نخ کدومشون بلندتره.»
ملیکا بشیری خوشرفتار
این مهم است که یک مرد جوان بیورناستاد را ترک کرد و رفت و وقتی برگشت دیگر برای حرف زدن دیر شده بود. نمیتوان به یک سنگ قبر خیره شد و تقاضای بخشش کرد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«تقریباً؟ محض رضای مسیح، نمیشه که تقریباً تو قایق باشی؛ یا تو قایقی یا تو آب. وقتی هم که همهی شما احمقها افتادین تو آب، چه اهمیتی داره که تو نفر آخری بودی که افتادی؟»
ملیکا بشیری خوشرفتار
وقتی شانس برنده شدن داری که خواستت برای برد بیشتر از ترست از باخت باشد. هیچکس وقتی که ترسیده برنده نمیشود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
یکی از سختترین کارها در دوران پیری اقرار به اشتباهاتی است که دیگر نمیتوان درستشان کرد. بدترین چیز قدرت نفوذ داشتن در زندگی دیگران این است که گاهی ممکن است اشتباه کنی.
ملیکا بشیری خوشرفتار
آنها هنوز جدولضرب را بلد نبودند اما خوب میدانستند که تیم بدون وابستگی و اتحاد هیچ معنایی ندارد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
در خانه از بچگی تنها بوده و این امر برایش طبیعی شده اما اکنون دیگر نمیتواند تنهایی را تحمل کند، هیچ جا.
ملیکا بشیری خوشرفتار
همهی سازمانها دوست دارند پز بدهند که دارند فرهنگسازی میکنند، اما سر بزنگاه همه نشان میدهند که تنها نگران یک نوع فرهنگ هستند: فرهنگ برد. سونه میداند که آسمان همهجا همین رنگ است، اما چنین چیزهایی در یک جامعهی کوچک بیشتر خود را به رخ میکشد. ما عاشق برندهها هستیم، گرچه بهندرت آدمهای دوستداشتنیای هستند. آنها معمولاً آدمهایی وسواسی، خودخواه و پررو هستند، اما این که مهم نیست، ما میبخشیمشان. ما تا وقتی که برنده هستند، دوستشان داریم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
هیچ اهمیتی به نظر دیگران نده. وقتی برنده بشیم، همه دوستمون خواهند داشت.
ملیکا بشیری خوشرفتار
یک بازیکن نوجوان علاوه بر استعداد به بلوغ ذهنی هم نیاز دارد و از نظر او تعداد کسانی که بهخاطر پیشنهادهای زودهنگام شکست خوردهاند خیلی بیشتر از کسانی است که بهخاطر کشف دیرهنگام به جایی نرسیدهاند. ولی هیچکس به حرفهای او گوش نمیدهد.
مردم بیورناستاد به اینکه بازندههای بدی هستند افتخار میکنند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
هنوز هم میشود شاهد بعضی از این روزها بود، گرچه دارند کمتر میشوند؛ منظورم روزهایی است که آدم را شگفتزده میکند. اما اینگونه روزها بیخبر از راه میرسند، کاش فقط بتوانیم آنها را تشخیص بدهیم.
ملیکا بشیری خوشرفتار
بیشتر روزها فکر میکنی که دیگر هیچ ایدهی دستاولی باقی نمانده است، که همه چیز قبلاً به ذهن دیگران رسیده، گفته شده و به دست همهی مربیانی که یکی مغرورتر از دیگری است نوشته شده است. اما گهگداری، بهندرت، روزهای متفاوتی هم پیش میآید. لحظات خاصی که یخ مسائلی را آشکار میکند ورای نوشتهها. مسائلی که آدم را شگفتزده میکند.
ملیکا بشیری خوشرفتار
خواست و اراده از شانس بالاتره.
ملیکا بشیری خوشرفتار
کرا آموخت که در بیورناستاد باید پوستکلفت بود. این به آدم کمک میکند که هم در برابر سرما تاب بیاورد و هم در برابر انزوا.
ملیکا بشیری خوشرفتار
شکرگزاری، شکرگزاری، شکرگزاری. این وظیفهی مادرش است. اما وظیفهی بچهها رؤیاپردازی است. و پسر او هم رؤیای روزی را دارد که مادرش بتواند بدون آنکه معذرت بخواهد، وارد اتاق شود.
ملیکا بشیری خوشرفتار
«فرهنگ»، استفاده از این کلمه در هاکی خیلی عجیبوغریب است؛ سر زبان همه هست اما هیچکس نمیتواند توضیح دهد به چه معناست. همهی سازمانها دوست دارند پز بدهند که دارند فرهنگسازی میکنند، اما سر بزنگاه همه نشان میدهند که تنها نگران یک نوع فرهنگ هستند: فرهنگ برد. سونه میداند که آسمان همهجا همین رنگ است، اما چنین چیزهایی در یک جامعهی کوچک بیشتر خود را به رخ میکشد. ما عاشق برندهها هستیم، گرچه بهندرت آدمهای دوستداشتنیای هستند. آنها معمولاً آدمهایی وسواسی، خودخواه و پررو هستند، اما این که مهم نیست، ما میبخشیمشان. ما تا وقتی که برنده هستند، دوستشان داریم.
haniyeh
«کرا، خواهش میکنم. من قرار دارم! اگه دیر برسم...»
«دقیقاً، عزیز دلم. من اگه دیر برسم، یه آدم بیگناه ممکنه سر از زندون دربیاره. ببخشید وقتت رو میگیرم اما بگو ببینم اگه تو دیر برسی دقیقاً چی میشه؟»
تا جایی که میتواند، با آرامش نفسش را بیرون میدهد و میگوید: «عزیزم، فردا بزرگترین بازی امسال رو داریم.»
«میدونم، عزیزم، و فردا حتماً وانمود میکنم که این موضوع خیلی مهمه. ولی تا فردا مجبوری بقیهی شهر رو مجبور کنی اینطوری فکر کنن.»
haniyeh
پانزده ساله است و تا کنون بارها عاشق شده، اما گیتار همیشه عشق اولش بوده است. گیتار به او کمک کرده زندگی در این شهر را تاب بیاورد، تا دختر مدیرعامل یک تیم هاکی بودن در یک جنگل را تحمل کند.
از هاکی متنفر است اما عشق پدرش را به هاکی درک میکند. ورزش هم یک ساز است اما متفاوت با ساز او. مادرش گاه دم گوشش میگوید: «به آدمی که تو زندگیش چیزی رو نداره که بیدلیل عاشقش باشه اعتماد نکن.»
haniyeh
یک روز بالاخره دست مادرش را میگیرد و او را از اینجا میبرد، ایمان دارد. یک روز بالاخره اینهمه یک قران و دو زار کردنهای ذهنی تمام میشود. فرق واضحی هست بین بچههای خانوادههای فقیر و بقیهی بچهها. و چقدر آدم ناگهان پیر میشود وقتی که این فرق را بفهمد.
ملیکا بشیری خوشرفتار
حجم
۳۹۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
حجم
۳۹۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۰۰ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان