بریدههایی از کتاب به خدای ناشناخته
۳٫۶
(۱۵)
دردها و رنجهایی هستند که از شادی بسیار عمیق تر و دلنشین ترند.
Mohammad
باید خودم را پشت سر بگذارم، آن وقت به خود تازهای خواهم اندیشید
Mohammad
هیچ کس دردهایی که شبانه بدن او را میلرزاند، و رویاهای تیرهای که در خواب او را شکنجه میداد، باور نمیکرد.
Mohammad
دردها و رنجهایی هستند که از شادی بسیار عمیق تر و دلنشین ترند
کنتس مونت کریستو
این مرد، انسان نیست او همه انسان هاست. او دارای قدرت، استواری و اندیشهای والا و تقلای پایان ناپذیر همه انسان هاست، او همه شادیها و رنج هاست. او مجموعه همه این هاست. مخزنی
است که از روح هر انسانی پارهای در خود دارد، و بالاتر از همه او مظهر روح زمین است.
کنتس مونت کریستو
به نظر میرسید ریلها به هم میرسند و یکی میشوند اما آن سرابی بیش نبود و وقتی به جایی که فکر میکردی به هم پیوسته اند میرسیدی، آن پیوند و وصال را دور مییافتی.
کنتس مونت کریستو
درخانه راما خوب بودن لذت بخش بود.
کنتس مونت کریستو
راما در کار خود مهارت داشت، پخت و پز، دوخت و دوز، مرتب نگهداشتن خانه و بچه آوردن را از مهمترین کارهای روی زمین میدانست، حتی مهمتر از کارهایی که مردان انجام میدادند.
کنتس مونت کریستو
زندگی به آسانی نابود نمیشود. انسان تا اشیایی که او در آنها تغییر داده است نابود نشوند، نمیتواند بمیرد. حتی زمانی که خاطره او در ذهن است او نیز همچنان زنده است. مردن انسان امری طولانی و تدریجی است
کنتس مونت کریستو
"زندگی به آسانی نابود نمیشود. انسان تا اشیایی که او در آنها تغییر داده است نابود نشوند، نمیتواند بمیرد. حتی زمانی که خاطره او در ذهن است او نیز همچنان زنده است. مردن انسان امری طولانی و تدریجی است. ما گاوی را میکشیم و بمحض این که گوشتش را خوردیم آن را مرده میدانیم. اما زندگی انسانها به این آسانی نابود نمیشود."
sh.tavakoli
مایوسانه اندیشید اگر مادرم زنده بود میتوانست به او بگوید"جوزف الیزابت دختر خوبی است. وقتی یادگرفت که چگونه میتوان همسر خوبی بود، همسر خوبی خواهد شد. آن وقت در خود نسبت به الیزابت احساس محبت خواهی کرد. این تنها چیزی است که او احتیاج دارد و کار غیرممکنی هم نیست."
sh.tavakoli
الیزابت با نزدیک شدن روز زایمانش هرچه بیشتر جوزف را در کنار خود میخواست. میخواست تمام روز و شبش را کنار او بگذراند و هروقت جوزف میگفت کاری دارد که باید انجام دهد، اندکی زبان به شکایت میگشود و میگفت"من این جا بیکارم و بیکاری علاقمند مصاحبت است."
جوزف پاسخ میداد"نه تو هم داری کار میکنی."و در اندیشه اش به خوبی کار الیزابت را میدید: دستهای خسته اش روی دامنش روی هم قرار گرفته بود اما استخوانش، استخوان میساخت، خونش خون تقطیر میکرد و گوشتش گوشت میساخت. جوزف به این که او خود را بیکار تصور میکرد، میخندید.
کنتس مونت کریستو
تالارهای سبز و بی پایان، راهروها و آلاچیقها همچون نشانههای مذهبی دارای معانی مبهم و در عین حال امیدبخشی بودند.
کنتس مونت کریستو
حجم
۱۷۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۷۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد