آنچه در وراست خالی از خوشی است.
نسیم رحیمی
«تصاویر خاطره، وقتی به کلمات قلاب شدند، پاک میشوند»
نسیم رحیمی
مقیمان والدرادا مقرّند که هریک از اعمالشان هم زمان هم عمل است و هم «عکس» عمل، متصل به وقار خاص عکس و تصویر، و این اقرار و ایقان لحظهای آنان را آزاد نمیگذارد تا در تالاب تصادف و فراموشی فرو شوند.
نسیم رحیمی
هیچ زبانی بیفریب ممکن نیست.
نسیم رحیمی
شهرها هم مانند رویاها از شوقها و ترسها ساخته شدهاند، حتی اگر رشته گفتارشان پنهان، قاعدهشان مهمل، چشماندازشان فریبکارانه باشد و هر چیزی، چیز دیگری را پنهان کرده باشد.
نسیم رحیمی
کلانشهر این جذابیت اضافی را دارد که به خاطر چیزی که به آن تبدیل شده است آدم میتواند به آنچه قبلاً بوده با غم غربت نگاه کند.
نسیم رحیمی
رهرو از خُردی آنچه دارد باخبر میشود و از گرانی آنچه نداشته و هرگز نخواهد داشت.
نسیم رحیمی
آیندههای دست نیافته تنها شاخههایی از گذشته هستند: شاخههای مرده.
نسیم رحیمی
چیزی که میتوانست آینده او باشد و اکنون حالای کس دیگری است.
نسیم رحیمی
رهرو به هر شهری که وارد میشود دوباره گذشتهای از خویشتن را کشف میکند که خودش هم از وجودش خبر نداشته
نسیم رحیمی
گذشتۀ رهرو بر اساس مسیری که او اتخاذ کرده است دستخوش تغییر میشود
نسیم رحیمی
آدم هرچه در جاهای غریب شهرهای دوردست بیشتر گم شود، بیشتر از شهرهایی که تا بدان شهر رسیده باشد از آنها گذشته، چیزی دستگیرش میشود؛
نسیم رحیمی
او از مارکو پرسید: آن روزی که من تمام عَلَمها را بشناسم، بالاخره میتوانم مالک بیرقاب امپراتوری به حساب آورده شوم؟
و ونیزی جواب داد: والا حضرتا، بر این باور مباشید. چه در آن هنگام شما هم عَلَمی هستید در میان سایر عَلَمها.
نسیم رحیمی
کتابها فرزندان نویسنده نیستند، فرزندان زمانه اویند و نویسنده البته قابلۀ ماهری است.
نسیم رحیمی
روزهای روز است که از میان درختان و از لای سنگها راه میروید. به ندرت اتفاق میافتد که چیزی برق نگاه شما را میگیرد، زمانی که نگاهتان دریافته که آن چیز نشان چیزی دیگر است
باران