بریدههایی از کتاب خواب باران
۳٫۸
(۱۹۰)
«من به هر چیزی که وابسته شدم، خدا ازم گرفت تا یاد بگیرم تو این دنیا، نباید مطلق به کسی یا چیزی جز خودش وابسته و دلبسته شد. طول کشید تا یاد بگیرم... با سختترین چیزها هم یادم دادن؛ اما بالاخره یاد گرفتم...»
Z.M
«گاهی به زمان نیازه تا حکمت بعضی چیزا مشخص بشه... گاهی هم هیچوقت از بعضی چیزا سر درنمیاریم. چون ذهنمون محدود به این دنیاست. اونی که داره قصهی زندگیمون رو مینویسه و کارگردانی میکنه، به کل زندگیمون از اول تا آخرش اشراف داره. حتماً حواسش به همهچیز هست.»
•|مهدے یار|•
حسام به تأیید سر تکان داد: «ایمان به اینکه شرایطی که من الان دارم، بهترینه و از روی عدالت و حکمت خداست و قطعاً اشتباه نیست، آدم رو به مرحلهی صبر و یقین و حتی شکر میرسونه.»
h.s.y
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت، در دل آتش میسر است.»
ملیکا
«داشت میسوخت... دیدم که میسوخت... داد میکشید... قهقهه میزد... میسوخت و قهقهه میزد...»
silver moon
اونی که داره قصهی زندگیمون رو مینویسه و کارگردانی میکنه، به کل زندگیمون از اول تا آخرش اشراف داره. حتماً حواسش به همهچیز هست.»
mahan
«خیلیا تو زندگی آدم میان و میرن... اما بود و نبود و رفتوآمدشون هیچ تأثیری تو زندگی آدم نداره... اما بعضیا... وقتی وارد زندگی آدم میشن، حتی اگه نمونن و برن، چنان رد پایی از خودشون تو قلب آدم به جا میذارن... که ما دیگه هیچوقت همون آدم قبلی نیستیم...»
یا صاحب الزمان
«ایمان به اینکه شرایطی که من الان دارم، بهترینه و از روی عدالت و حکمت خداست و قطعاً اشتباه نیست، آدم رو به مرحلهی صبر و یقین و حتی شکر میرسونه.»
یا صاحب الزمان
«لقد خلقنا الانسان فی کبد... ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم. این فرمایش خود خداست تو قرآن.»
یا صاحب الزمان
هیچکس واقعاً از خدای خودش نمیبره مادر من. آدمها فقط گاهی فراموشش میکنن. یا ادای بریدن رو درمیارن... همین!
یا صاحب الزمان
«من به هر چیزی که وابسته شدم، خدا ازم گرفت تا یاد بگیرم تو این دنیا، نباید مطلق به کسی یا چیزی جز خودش وابسته و دلبسته شد. طول کشید تا یاد بگیرم... با سختترین چیزها هم یادم دادن؛ اما بالاخره یاد گرفتم...»
Z.M
صدای حسام در گوشش پیچید: «اونی که داره قصهی زندگیمون رو مینویسه و کارگردانی میکنه، حتماً حواسش به همهچیز هست.»
سرش را به پشتی مبل تکیه داد و نگاهش از پنجرهی اتاق، رو به آسمان پر کشید: «داری قصهی زندگیام رو چهجوری مینویسی؟»
محمدحسین
«جلسات قرآنخونیمون تقریبا بعد از حامد تو این خونه شروع شد... چند سالی هم هست که به اصرار تو، هر جلسه معنی آیهها رو هم با خانمها میخونیم... امروز که خانم اسکندری اینطور حرف زد و رفت، یه لحظه با خودم فکر کردم پس نتیجهی این همه سال دور هم جمعشدن و قرآنخوندن چی بوده؟ وقتی اینقدر راحت تهمت میزنن و پشت سر دختر مردم غیبت میکنن و به هزار گناه کرده و نکرده متهمش میکنن... بعد هم به راحتی حکم صادر میکنن و محکومش میکنن و اینطور دلش رو میشکنن... پس به چیه قرآن خوندنمون باید دلخوش باشم؟!»
n re
باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت در دل آتش میسر است
گل پری
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت، در دل آتش میسر است.»
"مُسٰافِرِمٰاھ؛
«من به هر چیزی که وابسته شدم، خدا ازم گرفت تا یاد بگیرم تو این دنیا، نباید مطلق به کسی یا چیزی جز خودش وابسته و دلبسته شد. طول کشید تا یاد بگیرم... با سختترین چیزها هم یادم دادن؛ اما بالاخره یاد گرفتم...»
یا صاحب الزمان
«باید خلیل بود و به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت، در دل آتش میسر است.
یا صاحب الزمان
سرنوشت هرکسی رو خدا براساس حکمت و تقدیر خودش رقم میزنه، نه لزوماً لیاقت آدمها.»
یا صاحب الزمان
قضاوت آنها هم از روی ترس و تجربههای مشابه و مشترکی است که زیاد شنیده میشد.
اما قضاوت شتابزده، منصفانه نبود
یا صاحب الزمان
«ایمان به اینکه شرایطی که من الان دارم، بهترینه و از روی عدالت و حکمت خداست و قطعاً اشتباه نیست، آدم رو به مرحلهی صبر و یقین و حتی شکر میرسونه.»
•|مهدے یار|•
حجم
۱۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۵۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰۷۰%
تومان