بریده‌های کتاب سرشارِ زندگی
کتاب سرشارِ زندگی اثر فرید قدمی

کتاب سرشارِ زندگی

۳٫۷
(۸۱)
شکم بزرگش مثل آدمی مجزا مغرورانه روی دامنش نشسته بود. این حس را به آدم منتقل می‌کرد که انگار داری با دو نفر صحبت می‌کنی.
farnaz Pursmaily
زایمان زن دوران بدی برای مرد است. خلقت قدرت فراوانی به زن می‌بخشد و او بدون مرد به راهش ادامه می‌دهد.
farnaz Pursmaily
صحبت کردن با مامان‌تان ساده است؛ خودش را مجبور می‌کند حتی چیزهایی را درک کند که از فهمش خارج است.
کتابخوار
سعی کردم توضیح بدهم، اما حرفم را قطع کرد. - پسـرم، قبـل از این‌که تو به دنیـا بیـای من قطـار سوار می‌شدم. حتـی قبـل از این‌که با مادرت آشنـاشم. تو می‌خوای چیـزی دربارۀ قطـارها به من بگـی؟
moonajaat
در حالی غذا خوردیم که مامان حرف می‌زد و توی آشپزخانه راه می‌رفت، اتاق را پر از خرده مطالب می‌کرد.
farnaz Pursmaily
سعی کردم به آرامی دستم را کنار بکشم، اما او ولم نکرد و دانه‌به‌دانه انگشت‌هایم را بوسید. دلم خیلی برایش می‌سوخت، برای تمام زن‌هایی که شور مادرانه فراوانی داشتند که آن‌ها را از پا درمی‌آورد.
Manal Bn
«ای پدر، ای مادر، ای همسر، ای برادر، ای دوست، سابق بر این با ظاهرسازی در کنارتان زیسته‌ام. از این پس خود حقیقت هستم. بدانید که از این پس جز قانون ابدی از هیچ قانونی فرمانبرداری نخواهم کرد... من مجذوب سنت‌های شما هستم. باید خودم باشم. دیگر نمی‌توانم خودم را به‌خاطر این و آن عذاب بدهم. اگر بتوانی عاشق همین کسی که هستم باشی، خوشبخت‌تر خواهیم شد. اگر نتوانی، می‌کوشم سزاوار تو باشم. سلایق یا مخالفت‌هایم را پنهان نمی‌کنم.»
راضیه هاشمی
نثرم، هر جوری بود، از او نشأت می‌گرفت.
farnaz Pursmaily
«تمامی لذت‌های کرات را بگیر و هر کدامشان را در سال‌های بی‌پایان ضرب کن یک دقیقه از بهشت به تمامی آن‌ها می‌ارزد.»
mb
حمام در نظر من بیشتر از این‌که پاک‌کنندۀ بدن باشد، تازه‌کنندۀ ذهن بود. فکرم مثل آسمانی تابستانی شد که تصاویر خوشی مثل ابر از رویش می‌گذشتند
هما

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۸۸ صفحه

صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد