بریدههایی از کتاب دست درازتر از پا
۳٫۸
(۳۶)
ما آدمهای بدی نیستیم...ما تنها فراموش کردهایم!...
و همانطور که بزرگ و بزرگتر شدیم، یادمان رفت پری کوچک داستانمان تا آخرش خوب ماند!...
|ݐ.الف
اشکهایت را پاک کن...
این جماعت عمریست کلاهشان را سفت چسبیدهاند که باد نبرد، برای همین است که کسی کلاهش را بالاتر نمیگذارد...
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
رفتن به سادگی پوشیدن یک جفت کفش است!...
ⓝⓐⓡⓖⓔⓢ
حس آن کودکی را دارم که هواپیما را صدا میکرد اما صدایش به آسمان نمیرسید ...
میدانست نمیرسد اما باز هم از سر ذوق با تمام وجودش فریاد میزد...
:)
من از این چند سال زندگی روی این دایرهٔ خاکی فهمیدهام معنای رفاقت را کسی میداند که اغلب حماقت میکند...
:)
او نمیخواست در زمینی دفن شود که آنها قدم بر میدارند...
حلقهای از آتش مهیا کردند تا او را زنده زنده بسوزانند...
آخرین خواستهاش را که پرسیدند از آنها خواست خاکسترش را به باد بسپارند...
آخر او میدانست که آنها عمریست اعتقاداتشان را بر باد دادهاند...
مارتینوس بایرینک
میشود روزی شوم عاری ز هر درد فراق؟
میشود بالین من پر ز هوای اشتیاق؟
مارتینوس بایرینک
نمیخواهد زیاد هم مرد باشی ...
مگر چه میشود آدم؟ آب هم از آب تکان نمیخورد... دریا اینجا خشکیده است! ...برو بگذر بگذار و هیچ مگو...
مبادا روزی!...مبادا برگردی...
مارتینوس بایرینک
منجمد به انتظار مینشینم تا یک جوری خورشید از دستان شبح بیرون بیاید و شب تمام شود!
🌱
هنوزهم کفشهایت جلو پادری جفتند تا یادم نرود رفتن به سادگی پوشیدن یک جفت کفش است!...
داریوش
آدم خطرناکی بود!...
پرنده را در قفس نگه میداشت و ماهی را در تنگ آب!...
و تمام عمرش به آزادی میاندیشید!!!...
داریوش
به تمام دنیا پشت کرد...
پری داشت اما با آن پرواز نکرد...
یک جمعهٔ غمگین پر را برداشت و زیر دماغ آسمان کشید...
آسمان عطسهای کرد و ستارهها فرو ریختند...
ماه از آن بالا افتاد و برای قرنها زندانی مرداب شد...
بالاخره صبح شد و خورشید هم آمد...
اما او سالهاست, حالا سالهاست که در خورشید کسوف کرده است...
helya.B
مرگ یک رؤیا...سقوط از کرانههای دوردست بی افق، با بالهای دریدهٔ یک رؤیا تا گلوگاه تنگ یک دریا بغض...
مرگ...مرگ یک رؤیا...شیپور سیاهی بر جرعه جرعه خون تو...نفیر مرگ بر تمام شعر و شعور تو...
ویک سهم سقوط از رویای پرواز از برای تو...
زبان بر لب تیغ سکوت گذاشتن و چکه چکه خوناب حسرت از رگ و ریشههای پوسیدهٔ یأس...
ابهت بی جذبهٔ فریادهای خاموش حلقوم چرکین من...و بی رحمی سالها بی بن و پایه پوچ برروی پوچ نهادن!...
زیر آوار زیستن تو میدانی چیست؟
زیر آوار زیستن بیهوده زیستن است...بیهوده بودن...
helya.B
کسی نمیداند، اما من اگر داروغه بودم میدادم سر تمام کلاغ ها را ببرند...
اصلا به من نمی آید اما باید حساب کار دستشان بیاید! تا کسی هوس کلاغ شدن به سرش نزند...
حوصلهٔ غارغارشان را ندارم ...از بس صابون دزدیده اند کثیف شده ام! برای همین است که میگویم اگر روزی داروغه شوم میدهم سر تمامشان را ببرند ...
پوزخندی به من زد!
راست میگفت...من اگر سر آن کلاغ ها را میبریدم, تمام صابون های دنیا را هم که جمع میکردند چرک دستم پاک نمیشد...
تازه وای به حال داروغه ای که کلاغی بتواند در شهرش چیزی بدزدد...!
helya.B
او نمیخواست در زمینی دفن شود که آنها قدم بر میدارند...
حلقهای از آتش مهیا کردند تا او را زنده زنده بسوزانند...
آخرین خواستهاش را که پرسیدند از آنها خواست خاکسترش را به باد بسپارند...
آخر او میدانست که آنها عمریست اعتقاداتشان را بر باد دادهاند...
helya.B
میروی!...بالاخره پس از تو برفی میآید که جای پایت را پاک کند...
بالاخره دی ماه میشود و زمین رو سیاه هم رو سفید میشود...
و تو آنوقت به جای ساختن آدم برفی دانههای مروارید را که یکی یکی توی دستانت آب میشوند خواهی شمرد...
بالاخره برف میآید و من آنقدر سفید میپوشم و من حتماً سفید میپوشم تا تو همیشه یادت بماند تنها آدم برفی ست که در برف دوام میآورد...
helya.B
هر نفس یک تیرست بر دلم، کو تسکین؟
maryam
شاید کسی که تقویم را نوشت کسی مثل تو را یک روز شنبه گم کرد که هر روز هفته را به شمردن شنبهها گذراند...
maryam
ماندن به پای بعضیها یا اصرار برای داشتن بعضی چیزها...همین فریادهای بیهوده را میگویم ...همین صبوریهایی که گاهی عمر آدم را تلف میکنند، همین پافشاریها... همین لجبازیها که آدم را در خودش فرو میبرند تا جایی که خمیده میشوی به اندازهٔ یک صفر گرد! یک صفر خیلی بزرگ...
همین حرفها که به گوشمان نمیرود... همین خطاهایی که بارها و بارها تکرار کردیم...
همین درسهایی که هر چه قدر دادند، نگرفتیم! همین خطاهایی که بارها و بارها تکرار کردیم...
aarrr7a
من دلم همان بازیهای بچگی یمان را میخواهد... زیر آن درخت سیب بزرگ با دمپایی قرمز من و آبی تو که ساعتها به دنبال هم میدویدند و من همیشه از جای ردپای تو به خانه بر میگشتم...
aarrr7a
حجم
۳۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۳۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
رایگان