- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب سقوط
- بریدهها
بریدههایی از کتاب سقوط
۴٫۳
(۶۲)
در یک کلام اصل این است که آزاد نباشیم و با ندامت و پشیمانی از رذلتر از خودمان اطاعت کنیم. وقتی همه ما محکوم باشیم، دمکراسی برقرار خواهد بود. دوست عزیز، البته بدون در نظر گرفتن این مسئله که باید به تلافی آن به اجبار در تنهایی بمیریم. مرگ در تنهایی است درحالیکه بندگی، دسته جمعی است. دیگران هم، همزمان با ما حسابهایی دارند، و همین امر مهم است. سرانجام همه جمع شدند اما به زانو و با گردنی کج.
زهرا موحد
هیچ تعجب نکردم وقتی دیدم یکی از دوستانم تا وقتی که شوهر خوب و وفاداری بود، حتی به خدا هم اعتقادی نداشت، اما همین که زناکار شد، به مذهب روی آورد.
زهرا موحد
همین مطلب را برای مبارز آزاداندیشی باز کردم، او هم دستهایش را رو به آسمان گرفت، البته نیت بدی نداشت و گفت: «خبر تازهای نبود، امان از دست این مبلغان مذهبی، همه آنها مثل هم هستند.» اگر حرف او را باور کنیم، هشتاد درصد نویسندگانمان، اگر فقط و فقط میتوانستند امضاء نکنند، اسم خدا را مینوشتند و او را تکریم میکردند. اما به عقیده او، آنها امضاء میکنند چون خود را دوست دارند و هیچ چیز دیگری را تکریم نمیکنند، چون از خود متنفرند. برای اینکه به هرحال نمیتوانند به زور از قضاوت کردن دوری کنند، پس آویزان اخلاق میشوند
زهرا موحد
اخلاقگراها را در نظر بگیرید، آنقدر پایبند اصول اخلاقیاند و همه چیز و همه کس را دوست دارند، که در کل، تفاوتی در نوع زندگی آنها با زندگی مسیحیها وجود ندارد، جز این که آنها در کلیساها موعظه نمیکنند. به نظر شما چه چیزی مانع شده است که آنها به دین دیگری روی آورند؟ شاید رعایت، رعایت حال آدمها، ملاحظه حرف مردم. نمیخواهند رسوایی به پا کنند، احساساتشان را برای خودشان نگه میدارند. رماننویسی را میشناسم که حتی به خدا هم معتقد نبود اما هر شب دعا میخواند. اما با این حال چه بلاهایی که در کتابهایش سر خداوند نمیآورد. یادم نمیآید چه کسی ولی یک نفر میگفت، عجب جنگی به پا میکرد!
زهرا موحد
اخلاقگراها را در نظر بگیرید، آنقدر پایبند اصول اخلاقیاند و همه چیز و همه کس را دوست دارند، که در کل، تفاوتی در نوع زندگی آنها با زندگی مسیحیها وجود ندارد، جز این که آنها در کلیساها موعظه نمیکنند. به نظر شما چه چیزی مانع شده است که آنها به دین دیگری روی آورند؟ شاید رعایت، رعایت حال آدمها، ملاحظه حرف مردم. نمیخواهند رسوایی به پا کنند، احساساتشان را برای خودشان نگه میدارند. رماننویسی را میشناسم که حتی به خدا هم معتقد نبود اما هر شب دعا میخواند.
زهرا موحد
نمیدانستم که آزادی نه پاداش است و نه مدالی که به خاطرش با شامپانی جشن بگیریم. بعلاوه نه یک هدیه است، نه یک جعبه خوراکی خوشمزه و خاص که به شما لذتهای چشایی دهد. اوه! نه، برعکس، بیگاری است، مسابقه دو استقامت که فقط یک شرکتکننده دارد و بسیار طاقتفرسا است. نه شامپانی هست و نه دوستانی که لیوانهایشان را به طرف شما بلند کردهاند و با مهربانی نگاهت میکنند. تنها در تالار غم، تنها در جایگاه، در برابر قضات، و تنها برای تصمیم گرفتن در برابر خود یا در برابر قضاوت دیگران. در انتهای هر آزادیی حکمی هست. و به خاطر همین است که آزادی بر دوش همه سنگینی میکند، مخصوصاً وقتی که از تب رنج میکشیم، یا در عذابیم یا کسی را دوست نداریم.
زهرا موحد
پیش از هر چیز، برای من اصل این است که هرگز عذری برای کسی وجود ندارد. من منکر نیت خیر، گناه قابل تحسین، لغزش و علل مخففه هستم. در رسالت من، نه کسی را تبرک میکنند و نه گناهان کسی را میآمرزند. فقط جمع میبندند و سپس: «جمع کل میشود این مطلب که شما یک آدم فاسد، شهوتپرست خشن، افسانه باف، لواطکار، بازیگر و الی آخر هستید.» به همین سادگی. و به همین خشکی. بنابراین من در فلسفهای چون سیاست، طرفدار نظریهای هستم که بیگناهی انسان را رد میکند و طرفدار رفتاری هستم که با انسان به گونهای تا میکند که او مقصر است. آقای عزیز، شما متوجه شدهاید که من پیرو آگاه بندگی هستم.
زهرا موحد
پنجم این که این قضات به دیدار بره میروند و چون دیگر نه برهای وجود دارد و نه بیگناهی، در نتیجه دزدان ماهری که تابلو را دزدیدهاند دست عدالت ناشناختهای بودند که نمیتوان با آن مخالفت کرد. و در آخر چون بدینترتیب معلوم میشود که ما نیز درون این نظام هستیم. از آنجاییکه عدالت به طور قطع از بیگناهی جدا شده است، یکی بر صلیب و دیگری در گنجه، من آزادام که با اعتقادات خود کار کنم. میتوانم با وجدانی راحت به شغل پر مشقت قاضی توبهکار بپردازم، شغلی که به خاطرش کلی شکست و تناقض را تحمل کردم تا بالاخره از عهدهی این کار برآمدم
زهرا موحد
پنجم این که این قضات به دیدار بره میروند و چون دیگر نه برهای وجود دارد و نه بیگناهی، در نتیجه دزدان ماهری که تابلو را دزدیدهاند دست عدالت ناشناختهای بودند که نمیتوان با آن مخالفت کرد. و در آخر چون بدینترتیب معلوم میشود که ما نیز درون این نظام هستیم. از آنجاییکه عدالت به طور قطع از بیگناهی جدا شده است، یکی بر صلیب و دیگری در گنجه، من آزادام که با اعتقادات خود کار کنم. میتوانم با وجدانی راحت به شغل پر مشقت قاضی توبهکار بپردازم، شغلی که به خاطرش کلی شکست و تناقض را تحمل کردم تا بالاخره از عهدهی این کار برآمدم
زهرا موحد
گاهی اوقات، درون کسی را که دروغ میگوید، واضحتر میبینیم تا درون کسی را که راست میگوید. حقیقت، همچون نوری است که چشم را کور میکند. برعکس دروغ، شفق زیبایی است که به هر چیزی جلوه میبخشد.
زهرا موحد
جنایت تنها کشتن دیگری نیست بلکه بیشتر در این است که خودت نمیمیری! –
زهرا موحد
همیشه برای کشتن یک انسان دلایل زیادی وجود دارد. ولی برعکس، پیدا کردن دلیل موجهی برای زندگی یک انسان، غیرممکن است. به همین دلیل است که جنایت همیشه وکلایی داشته است، اما بیگناهی فقط گاهی اوقات.
زهرا موحد
همیشه برای کشتن یک انسان دلایل زیادی وجود دارد. ولی برعکس، پیدا کردن دلیل موجهی برای زندگی یک انسان، غیرممکن است. به همین دلیل است که جنایت همیشه وکلایی داشته است، اما بیگناهی فقط گاهی اوقات.
زهرا موحد
همیشه برای کشتن یک انسان دلایل زیادی وجود دارد. ولی برعکس، پیدا کردن دلیل موجهی برای زندگی یک انسان، غیرممکن است. به همین دلیل است که جنایت همیشه وکلایی داشته است، اما بیگناهی فقط گاهی اوقات.
زهرا موحد
بر من خورده نگیرید. من مانند گدای پیری هستم که روزی در تراس یک کافه دست مرا ول نمیکرد و میگفت: «آه آقا، من آدم بدی نیستم فقط نور را گم کردهام.» بله ما نور را گم کردهایم، صبحها را، بیگناهی مقدس کسانی را که خود را میبخشند، گم کردهایم.
عاطفه
قدر مسلم، پس از آنکه در مورد خود، مدت طولانی مطالعه کردم، تازه دورویی و تزویر عمیق مخلوق را آشکار ساختم. با کاوش بسیار در خاطرهام، بالاخره فهمیدم که فروتنی، مرا در جلوه کردن یاری میکرد و تواضع و افتادگی، مرا در شکست دادن و فضیلت اخلاقی، مرا در ظلم کردن. من از راههای صلحآمیز، جنگ میکردم و سرانجام، از راههای سخاوتمندی و گذشت، هر آنچه را که حسرتش را داشتم، بهدست میآوردم.
عاطفه
اکثر تعهدات انسانی تنها به این دلیل به وجود میآیند که بشر میخواهد اتفاقی در زندگی یکنواختش روی دهد. باید اتفاقی بیفتد، حتی بندگی بدون عشق، حتی جنگ و یا مرگ. پس زنده باد مراسم خاکسپاری!
عاطفه
البته شیوه گفتار، مانند پارچه ابریشمی است که بیشتر وقتها اگزما را پنهان میکند. همیشه با تسلی به خود میگویم، با تمام این حرفها، نامفهوم صحبت کردنِ کسی دلیل بر درستی وی نیست.
🎸🍃تبسم🍃🎸
من هرگز چیزی جز خود را به یاد نمیآوردم.
بهناز
آیا من نیز باید مانند بسیاری از سرشناسهای معاصر بالای منبر روم و به انسانیت لعن و نفرین بفرستم؟ این کار، خیلی خطرناک است! شبی، روزی، صدای قهقهه، بیخبر، بلند میشود. حکمی که به دیگران دادهاید، برمیگردد و درست به صورتتان میخورد و آسیب میزند. بنابراین چه کار باید کرد؟ پیش خود فکر کنید. و خوب، من کشف کردم؛ راهحلِ هوشمندانه این است که همانطور که منتظر رسیدن اربابان، با ترکههایشان هستیم، مثل کپرنیک شویم و استدلال را وارونه کنیم تا پیروز شویم. چون بیآنکه خود را محاکمه کنیم، نمیتوان دیگران را محاکمه کرد. باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید.
Haniye
حجم
۱۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۰۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان