بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سقوط | صفحه ۱۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سقوط

بریده‌هایی از کتاب سقوط

۴٫۳
(۶۲)
ادامه دادن! این درست همان کاری است که انجامش دشوار است.
کاربر ۶۶۶۲۶۰۷
ادامه دادن! این درست همان کاری است که انجامش دشوار است.
کاربر ۶۶۶۲۶۰۷
باید اعتراف کنم که تنها عیاشی و ولگردی تسکینم می‌دادند. دوست عزیزم، تا می‌توانید از این رازی که برایتان فاش ساختم استفاده کنید. در این صورت خواهید دید که عیاشی واقعی رهایی‌بخش است، چرا که هیچ الزامی در پی ندارد. در این صورت هر کس تنها به خود تعلق دارد، بنابراین عیاشی تنها مشغولیتِ محبوبِ عاشقان بزرگی است که خود را می‌پرستند. عیاشی جنگلی است بدون گذشته و بدون آینده، مخصوصاً بدون هیچ تعهدی و بدون مجازات آنی.
احسان عبدی/نویسنده و ویراستار
پس، اگر تنها این اطمینان وجود داشت که می‌توانستید از نمایش مرگتان شما نیز لذت ببرید، در آن صورت به زحمتش می‌ارزید که آن‌چه را که نمی‌خواهند باور کنند، برایشان ثابت و شگفت‌زدشان کنید.
برلین سابق
با تنها استمرار زندگی‌ام یعنی من- من- من، بی‌آن‌که نگران فردا باشم، زندگی می‌کردم
برلین سابق
عده‌ای فریاد می‌زنند: «دوستم داشته باش!» عده‌ای دیگر: «دوستم نداشته باش!». اما عده‌ای بیشتر، بدترین و بدبخت‌ترین آن‌ها، فریاد می‌زند: «دوستم نداشته باش و به من وفادار بمان!»
برلین سابق
اعتراف می‌کنم که عاشق این موجودات بی‌شیله پیله‌ام. وقتی انسان از سر ذوق یا به اجبار شغل، به ذات بشر فکر کند، دلش برای انسانِ اولیه تنگ می‌شود. حداقل، حرف دل و زبانشان یکی بود.
برلین سابق
هر وقت با یکی آشنا می‌شوم، کسی از درون، به من اعلام خطر می‌کند. «آهسته! خطر!». حتی وقتی حس همدلی به اوج خود نیز می‌رسد، باز هم احتیاط می‌کنم.
برلین سابق
تصور کنید که کسی خودش را در آب بیندازد. یکی از این دو حالت اتفاق می‌افتد، یا شما به دنبال او در آب می‌پرید تا او را بیرون بکشید و در این فصل سرد ممکن است بدترین حالت ممکن برایتان پیش آید! یا او را به حال خود رها می‌کنید، و شیرجه‌های نرفته گاهی اوقات کوفتگی‌های عجیبی به‌جا می‌گذارد.
برلین سابق
دفاع از جنایت‌کاران را نیز قبول می‌کردم، تنها به این شرط که آدم‌کشان ساده‌دلی باشند، همان‌طور که دیگران وحشیان ساده‌دلی هستند
برلین سابق
تنها مرگ است که احساسات ما را بیدار می‌کند؟
برلین سابق
اگر جاکشان و دزدان، همیشه و همه جا محکوم می‌شدند، همه‌ی آدم‌های شریف، فکر می‌کردند که بی‌گناه‌اند
برلین سابق
با تنها استمرار زندگی‌ام یعنی من- من- من، بی‌آن‌که نگران فردا باشم، زندگی می‌کردم
برلین سابق
سرانجام، من، البته برای همیشه، حکم‌فرمایی می‌کنم. باز هم قله‌ای یافته‌ام، قله‌ای که من تنها کسی هستم که از آن بالا می‌رود و می‌تواند از آن بالا همه را قضاوت کند. گه‌گاهی، دیر به دیر، در آن هنگام که شب واقعاً زیبا باشد، از دور دست‌ها صدای خنده‌ای می‌شنوم، و دوباره دچار شک می‌شوم. اما، خیلی زود، همه چیز را، مخلوقات و خلقت را زیر سنگینی ضعف و نقص خود می‌شکنم و بدین‌ترتیب دوباره سرحال می‌شوم.
زهرا موحد
به جای این که دورویی و ریا مرا غمگین کند، آن را پذیرفته‌ام. در آن مستقر شده و آسایشی را که در تمام عمر به دنبال آن بوده‌ام، دریافته‌ام. آن موقع که به شما گفتم اصل این است که از قضاوت دوری کنیم، عمیقاً اشتباه کردم. اصل این قدرتی است که اجازه هر کاری را می‌دهد، حتی اگر هر از گاهی با صدای بلند رذالت خود را فریاد بزنیم. من دوباره به خود اجازه هر کاری را می‌دهم، البته این بار بدون صدای خنده. من روش زندگی‌ام را تغییر نداده‌ام، همچنان خود را دوست دارم و از دیگران استفاده می‌کنم. فقط، اعتراف به اشتباهاتم به من اجازه می‌دهد که سبک‌تر از نو شروع کنم و این بار دو بار لذت ببرم، یک بار به خاطر طبیعتم و بار دیگر به خاطر احساس جذاب پشیمانی.
زهرا موحد
باید برای موکل‌های باهوش وقت صرف کرد. کافی است که روش کار را عمیقاً توضیح دهید. بدین‌ترتیب آن را فراموش نمی‌کنند، بلکه به آن فکر می‌کنند. امروز و فردا، بالاخره عده‌ای از روی بازی و عده‌ای از روی پریشانی خاطر شروع می‌کنند به درد دل کردن. اما شما فقط باهوش نیستید توانایی انجام این کار را هم دارید.
زهرا موحد
باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید. چراکه تمام قضات روزی کارشان به توبه‌کردن می‌افتد، بنابراین باید راه وارونه را در پیش گرفت و از راه توبه وارد شد تا بتوان در آخر محاکمه کرد
زهرا موحد
چگونه دیگران را در آب بیندازم تا بدین‌ترتیب من نیز این حق را بدست بیاورم که در آفتاب خود را خشک کنم؟ آیا من نیز باید مانند بسیاری از سرشناس‌های معاصر بالای منبر روم و به انسانیت لعن و نفرین بفرستم؟ این کار، خیلی خطرناک است! شبی، روزی، صدای قهقهه، بی‌خبر، بلند می‌شود. حکمی که به دیگران داده‌اید، برمی‌گردد و درست به صورتتان می‌خورد و آسیب می‌زند. بنابراین چه کار باید کرد؟ پیش خود فکر کنید. و خوب، من کشف کردم؛ راه‌حلِ هوشمندانه این است که همان‌طور که منتظر رسیدن اربابان، با ترکه‌هایشان هستیم، مثل کپرنیک شویم و استدلال را وارونه کنیم تا پیروز شویم. چون بی‌آن‌که خود را محاکمه کنیم، نمی‌توان دیگران را محاکمه کرد.
زهرا موحد
چگونه دیگران را در آب بیندازم تا بدین‌ترتیب من نیز این حق را بدست بیاورم که در آفتاب خود را خشک کنم؟ آیا من نیز باید مانند بسیاری از سرشناس‌های معاصر بالای منبر روم و به انسانیت لعن و نفرین بفرستم؟ این کار، خیلی خطرناک است! شبی، روزی، صدای قهقهه، بی‌خبر، بلند می‌شود. حکمی که به دیگران داده‌اید، برمی‌گردد و درست به صورتتان می‌خورد و آسیب می‌زند. بنابراین چه کار باید کرد؟ پیش خود فکر کنید. و خوب، من کشف کردم؛ راه‌حلِ هوشمندانه این است که همان‌طور که منتظر رسیدن اربابان، با ترکه‌هایشان هستیم، مثل کپرنیک شویم و استدلال را وارونه کنیم تا پیروز شویم. چون بی‌آن‌که خود را محاکمه کنیم، نمی‌توان دیگران را محاکمه کرد. باید اول خود را محکوم کنید تا این حق را داشته باشید که نسبت به دیگران داوری کنید.
زهرا موحد
دوست عزیز به همین علت است که رسماً و با تشریفات به آزادی درود فرستادم، اما در نهان تصمیم گرفتم که بلافاصله آن را به شخص دیگری، هرکه باشد، واگذار کنم. و هر بار که بتوانم در کلیسای مکزیکوسیتی موعظه می‌کنم و مردم خوب را به اطاعت دعوت می‌کنم و از آن‌ها می‌خواهم خاضعانه در پی کسب آسایشی باشند که در بندگی است و در آخر، بندگی را همان آزادی حقیقی معرفی می‌کنم.
زهرا موحد

حجم

۱۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۱۰۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان