بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوستش داشتم | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوستش داشتم

بریده‌هایی از کتاب دوستش داشتم

۳٫۳
(۱۲۵)
هوس سیگار کرده بودم. احمقانه بود. سال‌ها بود که سیگار نکشیده بودم؛ اما زندگی همین است دیگر... با ارادهٔ آهنین سیگار را کنار می‌گذاری و بعد، یک صبح زمستانی، تصمیم می‌گیری چهار کیلومتر را در سرما زیر پا بگذاری تا یک پاکت سیگار بخری.
Mary Adib
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟
Mary Adib
هنوز می‌توانم تماس دلپذیر دست‌اش را روی گردن‌ام احساس کنم؛ صدایش، گرمایش، بوی تن‌اش، همه همان‌جاست. همه همان‌جاست... گوشه‌ای از ذهن‌ام... فقط کافی‌ست به آن فکر کنم.
Mary Adib
به خودم گفتم، راحت باش، یک دل سیر گریه کن. بعد اشک‌هایت را خشک کن، دستمال‌ات را کنار بگذار، به هیکل بزرگ ماتم زده‌ات تکانی بده و صفحهٔ جدیدی را باز کن. به چیز دیگری فکر کن. راه بیفت و همه‌چیز را از نو شروع کن.
Mary Adib
هیچ‌وقت نمی‌توانستم درک کنم که کسی از ترس ضعیف جلوه کردن، احساسات‌اش را بروز ندهد. در خانهٔ من، بوسه و نوازش مثل نفس کشیدن است.
Mary Adib
"اما تو سر نان را می‌خواستی..." درحالی که پیش‌بندش را باز می‌کرد گفت:"من آن موقع می‌خواستم‌اش." پافشاری کردم:"اما همان مزه را می‌دهد... همان..." رویش را برگرداند:"نه ممنونم." «می‌روم بخوابم و اگر می‌خواهی تو را در تاریکی می‌گذارم اما قبل از این‌که چراغ‌ها را خاموش کنم می‌خواهم سوالی بپرسم. نه از تو و نه از خودم، می‌خواهم از دیوارها بپرسم: «آن دختر بچه سرتق ترجیح نمی‌داد با پدری خوشحال‌تر زندگی کند؟»
parastoo
جالب است که چطور اصطلاح‌ها فقط یک اصطلاح نیستند. مثلاً باید ترس واقعی را تجربه کرده باشی تا معنای «عرق سرد» را بفهمی، یا خیلی دلهره داشته باشی تا «دلشوره داشتن» برای‌ات معنا پیدا کند، درست است؟ «ول کردن» هم همین‌گونه است. چه اصطلاح بی‌نقصی. چه کسی آن را ساخته؟
Zeina🌸💕
عاشق مردی هستی و از او دو بچه داری و یک صبح زمستانی می‌فهمی که تو را ترک کرده چون عاشق کس دیگری است. می‌گوید متاسف است، می‌گوید اشتباه کرده. درست مثل موقعی که شماره‌ای را اشتباه می‌گیریم: «ببخشید، اشتباه گرفتم.» خواهش می‌کنم، اشکالی ندارد...
setayesh
«اصلاً کسی جرأت دارد یک روز صبح جلوی آینه بایستد و به خودش بگوید: «من حقِ اشتباه دارم؟» فقط همین چند کلمه... کسی جرأت دارد بی پرده به زندگی‌اش نگاه کند و هیچ‌چیز هم‌خوان یا هماهنگی در آن نبیند؟
azar
زندگی حتی وقتی انکارش کنی، حتی وقتی به آن بی‌اعتنایی کنی، حتی وقتی حاضر به پذیرفتن‌اش نباشی، باز هم از تو قوی‌تر است. قوی‌تر از هرچیزی. آدم‌ها از اردوگاه‌های اجباری برمی‌گشتند و بچه‌دار می‌شدند. مردان و زنانی که شکنجه شده بودند، که مرگ عزیزان‌شان را دیده بودند و خانه‌هایشان با خاکستر یکی شده بود. به خانه برمی‌گشتند و دنبال اتوبوس می‌دویدند، دربارهٔ آب‌وهوا حرف می‌زدند و دختران‌شان را عروس می‌کردند. باورکردنی نیست، اما زندگی همین است. زندگی از هر چیزی قوی‌تر است؛
forooghsoodani
افسار زندگی‌ات را به دست بگیر. بله، می‌دانم، می‌دانم، اما: نمی‌توانم. اصلاً «زندگی کردن» یعنی چه؟ واقعاً معنایش چیست؟
azar
«همه همیشه از غم کسانی که ترک می‌شوند حرف می‌زنند اما تا به حال به درد و رنج کسانی که می‌روند، فکر کرده‌ای؟»
forooghsoodani
«پس عشق چرند است؟ آره؟ هیچ‌وقت به نتیجه نمی‌رسد؟» «البته که به نتیجه می‌رسد. اما باید برایش بجنگی...» «چطوری؟» «باید هرروز یک کم بجنگی. هر روز باید با شهامت "خودت بودن" برایش بجنگی،
Samin
معایب‌ات را می‌دانم اما انگار معایب و محاسن‌مان مکمل هم است. از یک چیز مشترک نمی‌ترسیم. حتی شیاطین درون‌مان هم به هم می‌آیند! تو، تو از آن‌چیزی که نشان می‌دهی بهتری و من برعکس. من به تونیاز دارم تا کمی وزن بگیرم.
Samin
زندگی حتی وقتی انکارش کنی، حتی وقتی به آن بی‌اعتنایی کنی، حتی وقتی حاضر به پذیرفتن‌اش نباشی، باز هم از تو قوی‌تر است. قوی‌تر از هرچیزی. آدم‌ها از اردوگاه‌های اجباری برمی‌گشتند و بچه‌دار می‌شدند. مردان و زنانی که شکنجه شده بودند، که مرگ عزیزان‌شان را دیده بودند و خانه‌هایشان با خاکستر یکی شده بود. به خانه برمی‌گشتند و دنبال اتوبوس می‌دویدند، دربارهٔ آب‌وهوا حرف می‌زدند و دختران‌شان را عروس می‌کردند. باورکردنی نیست، اما زندگی همین است. زندگی از هر چیزی قوی‌تر است؛ مگر ما کی هستیم که آن‌قدر خودمان را مهم می‌دانیم؟ و بعدش چه می‌شود؟
نیلوفر
«این کفش‌ها او را خوشحال می‌کرد... دارم سعی می‌کنم اشتباهات قبلی‌ام را در مورد نسل جدید تکرار نکنم... حتی اگر سی سال پیش هم این‌جورجاها بود، امکان نداشت کریستین و آدرین را به چنین جاهایی بیاورم. هیچ‌وقت! و حالا از خودم می‌پرسیم چرا... چرا آن‌ها را از این نوع خوشی‌ها محروم می‌کردم؟ مگر در آخر چقدر برای‌ام خرج داشت؟ می‌شد اگر پانزده دقیقه به من بد می‌گذشت؟ این یک ربع در مقابل صورت خندان بچه‌ها چه ارزشی دارد؟»
Homa Sh
زندگی‌مان از سر انگشتان‌مان لیز می‌خورد اما آنقدرها جدی نیست. آنقدرها مهم نیست... خیلی بهتر است اگر از قبل بدانیم.
Qeziii
اگر به نظرتان نوع بشر تا این حد بد است، چرا برای‌اش جنگیدید؟"»
Qeziii

حجم

۱۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

حجم

۱۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۱
۱۲
صفحه بعد