بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دوستش داشتم | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دوستش داشتم

بریده‌هایی از کتاب دوستش داشتم

۳٫۳
(۱۲۵)
«اصلاً کسی جرأت دارد یک روز صبح جلوی آینه بایستد و به خودش بگوید: «من حقِ اشتباه دارم؟» فقط همین چند کلمه... کسی جرأت دارد بی پرده به زندگی‌اش نگاه کند و هیچ‌چیز هم‌خوان یا هماهنگی در آن نبیند؟ کسی جرأت دارد با خودخواهی همه‌چیز را خراب کند؟ همهٔ پل‌ها را پشت سرش خراب کند؟ نه، نمی‌تواند... پس چه چیزی مانع‌اش می‌شود؟ غریزهٔ بقا؟ واقع‌بینی؟ ترس از مرگ؟ جرأت داریم که حتی یک‌بار در زندگی با خودمان مواجه شویم. با خودمان. به تنهایی. بالاخره. «حق اشتباه کردن. یک جملهٔ کوتاه است، یک اصطلاح کوتاه؛ اما چه کسی این حق را به ما می‌دهد؟ «چه کسی غیر از خودمان؟»
nneeddaa
«همه همیشه از غم کسانی که ترک می‌شوند حرف می‌زنند اما تا به حال به درد و رنج کسانی که می‌روند، فکر کرده‌ای؟»
nneeddaa
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟ کاش کسی یک ساعت شنی به من می‌داد.
nneeddaa
من فکرهایم را کرده‌ام و به گمان‌ام این بهترین راه است: این که مثل تو، زندگی خودم را داشته باشم و از راه دور دوست‌ات داشته باشم.
Fatima
لازم نیست نامهٔ عاشقانه بنویسی. فقط اطلاعات را بگو. بگو کدام هتل می‌مانی و کی و کجا. اگر بتوانم به تو ملحق شوم، می‌آیم و گرنه هیچ. سعی نکن با من تماس بگیری یا بفهمی کجا هستم یا چطور زندگی می‌کنم، چون دیگر اهمیتی ندارد.
Fatima
نمی‌خواهم منتظر تماس‌هایت بمانم، نمی‌خواهم جلوی خودم را بگیرم که مبادا عاشق شوم، می‌خواهم هروقت اراده کردم، با هرکسی که دوست داشتم خلوت کنم بدون ذره‌ای عذاب وجدان. چون حق با توست، زندگی بدون عذاب وجدان، راحت‌تر است. دید من نسبت به زندگی این‌طوری نیست، اما چرا که نه؟ مگر چه چیزی برای از دست دادن دارم؟ یک مرد بزدل؟ و چی به دست می‌آورم؟ لذت این که گاهی در آغوش‌ات آرام بگیرم... در موردش فکر کردم و می‌خواهم مدتی امتحان‌اش کنم. حق انتخاب با توست..."
Fatima
دوست دارم وقتی با تو هستم، توی خیابان دست‌ات را بگیرم و توی رستوران ببوسمت وگرنه به این رابطه ادامه نمی‌دهم. دیگر در سنی نیستم که موش وگربه بازی کنم.
Fatima
فکرهایم را کرده‌ام، هیچ توهمی هم در کار نیست، عاشق‌ات هستم اما به تو اعتماد ندارم. چون رابطهٔ ما واقعی نیست، یک بازی‌ست؛ و چون یک بازی‌ست باید قواعد خودش را داشته باشد.
Fatima
وحشتناک بود... اگر آن دیگ بالاخره می‌ترکید، اما این‌طور نشد. دوباره تمام آن تلخی‌ها را فرو خوردند و با چند زخم زبان جلوی انفجار را گرفتند. مثل همیشه. مگر جز این انتظار دیگری هم می‌رفت؟
Fatima
«مردمی را دیده‌ام که کمی رنج می‌کشند، فقط یکم، نه آنقدر زیاد، فقط آن‌قدری که تمام زندگی‌شان را نابود کند... بله، در سن‌وسال من، از این‌جور چیزها زیاد می‌بینم... آدم‌هایی که هنوز باهم‌اند، چون زیر بار همان رنج کوچک له شده‌اند- زیر بار زندگی کوچک روزمره‌شان. تمام آن مصالحه‌ها و تضادها... همهٔ آن‌ها را تحمل می‌کنند که دست آخر... دست آخر بگویند، آفرین، دست مریزاد! توانستیم همه‌چیز را خاک کنیم: دوستان‌مان، رویاهایمان، عشق‌هایمان؛ و حالا... حالا دیگر نوبت خودمان آشت! آفرین دوست من، آفرین!»
n.nasim
«مردمی را دیده‌ام که کمی رنج می‌کشند، فقط یکم، نه آنقدر زیاد، فقط آن‌قدری که تمام زندگی‌شان را نابود کند... بله، در سن‌وسال من، از این‌جور چیزها زیاد می‌بینم... آدم‌هایی که هنوز باهم‌اند، چون زیر بار همان رنج کوچک له شده‌اند- زیر بار زندگی کوچک روزمره‌شان. تمام آن مصالحه‌ها و تضادها... همهٔ آن‌ها را تحمل می‌کنند که دست آخر... دست آخر بگویند، آفرین، دست مریزاد! توانستیم همه‌چیز را خاک کنیم: دوستان‌مان، رویاهایمان، عشق‌هایمان؛ و حالا... حالا دیگر نوبت خودمان آشت! آفرین دوست من، آفرین!»
Hosein Ald
«عشق مثل یک سرماخوردگی به سراغ‌ام آمد. بی‌آن‌که بخواهم، بی‌آن‌که به آن اعتقاد داشته باشم، بر خلاق میلم و بی‌آن‌که بتوانم از خودم دفاع کنم و بعد...» سینه‌اش را صاف کرد. «و بعد از دست دادم‌اش. همان‌طور که آمد، رفت.»
Hosein Ald
تو برای زندگی کردن آفریده شدی. انگار زندگی را در آغوش کشیدی. حرکت می‌کنی، می‌رقصی، تو بلدی چطور در خانه شور و نشاط برپا کنی. تو خوب بلدی چطور آدم‌های دور و برت را خوشحال کنی. زندگی را سخت نمی‌گیری
Hosein Ald
چقدر احمقیم. آنقدر ساده‌لوحیم که باور می‌کنیم افسار زندگی‌مان حتی برای ثانیه‌ای در دستان خودمان است. زندگی‌مان از سر انگشتان‌مان لیز می‌خورد اما آنقدرها جدی نیست. آنقدرها مهم نیست... خیلی بهتر است اگر از قبل بدانیم. «از قبل» دقیقاً یعنی کی؟ از قبل.
Mehrafarin
«همه همیشه از غم کسانی که ترک می‌شوند حرف می‌زنند اما تا به حال به درد و رنج کسانی که می‌روند، فکر کرده‌ای؟»
melikam
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟ کاش کسی یک ساعت شنی به من می‌داد.
melikam
چقدر طول می‌کشد تا عطر کسی که دوست داریم را از یاد ببریم؟ چقدر باید بگذرد تا دیگر دوست‌اش نداشته باشیم؟ کاش کسی یک ساعت شنی به من می‌داد.
melikam
قانون دیپل‌ها همین است: «هیچ‌وقت شکایت نکن، هیچ‌وقت توضیح نده» و بعد بلافاصله بحث را عوض کنید. به این می‌گویند کلاس اجتماعی
🦋ح. الف
فکر می‌کردم ولم کرده‌اند. جالب است که چطور اصطلاح‌ها فقط یک اصطلاح نیستند. مثلاً باید ترس واقعی را تجربه کرده باشی تا معنای «عرق سرد» را بفهمی، یا خیلی دلهره داشته باشی تا «دلشوره داشتن» برای‌ات معنا پیدا کند، درست است؟ «ول کردن» هم همین‌گونه است. چه اصطلاح بی‌نقصی.
Mary Adib
می‌گوید متاسف است، می‌گوید اشتباه کرده. درست مثل موقعی که شماره‌ای را اشتباه می‌گیریم: «ببخشید، اشتباه گرفتم.» خواهش می‌کنم، اشکالی ندارد... همه‌چیز مثل حباب است.
Mary Adib

حجم

۱۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

حجم

۱۲۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان