بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فعلا خوبم | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فعلا خوبم

بریده‌هایی از کتاب فعلا خوبم

نویسنده:گری دی اشمیت
انتشارات:نشر پیدایش
امتیاز:
۴.۶از ۲۷۵ رأی
۴٫۶
(۲۷۵)
آدم چطور می‌تواند آن لبخند را بزند و همزمان روی هلوها و گلابی‌ها اشک بریزد؟
Roya
حواصیل برفی را هم گذاشتم همان‌جا. تا ابد در لحظهٔ پیش از شلیک می‌ماند، لحظه‌ای که خبر نداشت از راه می‌رسد. نمی‌دانست چقدر خوشبخت است که خبر ندارد.
sahar
برگ درختان زرد و سرخ می‌شدند. جلو چشم آدم، رنگ‌ها مثل موج آرامی از تپه‌های دو طرف شهر مسخرهٔ مریزویل پایین می‌ریختند. یک روز فقط رنگ درختان بالای تپه‌ها عوض می‌شد و روز بعد رنگ داشت پایین می‌آمد. اول، جایی که فقط درخت‌ها بودند رنگشان عوض می‌شد، بعد تکه‌های بزرگ‌تری از رنگ زرد و سرخ دیده می‌شد، تا اینکه بالاخره کمی رنگ سبز فقط لابه‌لای تپه‌ها باقی می‌ماند. بعد، وقتی بالای تپه‌ها شروع می‌کرد به لخت شدن و می‌شد صخره‌های زیرشان را دید، رنگ‌های زرد و سرخ پایین تپه‌ها می‌رسیدند، بعد برگ‌های درختان دور شهر به‌سرعت تغییر رنگ می‌دادند، طوری که انگار نمی‌خواستند از رژه عقب بمانند.
sahar
پرنده داشت سقوط می‌کرد و توی دنیا هیچ کس و هیچ چیز اهمیتی به این موضوع نمی‌داد. این ترسناک‌ترین تصویری بود که تا حالا دیده بودم. و زیباترین.
کاربر ۳۲۰۶
چیزهایی توی دنیا هستن که ما نمی‌تونیم درستشون کنیم، و اتفاق می‌افتن، تقصیر ما هم نیست، اما باید باهاشون روبه‌رو بشیم.
کاربر ۲۹۲۸۳۷۶
هنرپیشه‌های هالیوود حاضر بودند آدم بکشند تا لبخندی مثل لبخند مادرم داشته باشند
هانی
پیر شدن هیچ لذتی نداره مگه اینکه تا اون موقع کمی خوش گذرونده باشی.
s
وقتی کسی گریه می‌کند چیزی توی فضا باقی می‌ماند. چیزی نیست که بشود دید، یا بو یا احساسش کرد.
محسن
سرش را تکان داد: «پیر شدن هیچ لذتی نداره مگه اینکه تا اون موقع کمی خوش گذرونده باشی.»
°•SOMY•°
وقتی کسی گریه می‌کند چیزی توی فضا باقی می‌ماند. چیزی نیست که بشود دید، یا بو یا احساسش کرد. یا کشیدش. اما آنجاست. مثل جیغ مرغ دریایی پشت‌سیاه که داشت توی فضای سفید دورش فریاد می‌کشید. وقتی نقاشی را نگاه می‌کنید نمی‌توانید صدایش را بشنوید. اما دلیل نمی‌شود که چیزی آنجا نیست.
مثل این نبود که چیزی را فهمیده باشد. مثل این بود که بگوید توی تمام دنیا احمق‌تر از من پیدا نمی‌شود،
نمی‌شه که همیشه هرچی می‌خوای به دست بیاری. زندگی این‌طورها هم نیست.
گاهی، هنر می‌تواند کاری کند که اطرافتان را فراموش کنید. هنر همچین کاری می‌کند.
علاقه بند
روز نامناسبی را انتخاب کردم. چون روز مناسبی وجود ندارد.
علاقه بند
آدم چطور می‌تواند آن لبخند را بزند و همزمان روی هلوها و گلابی‌ها اشک بریزد؟
aseman
اما تمام مدت داری با خودت فکر می‌کنی، من شبیه اون می‌شم؟ یا شبیه اون هستم؟ بعد عصبانی‌تر می‌شی، چون شاید واقعاً هستی، و می‌خوای...
آترین🍃
چارلی نوشتهٔ جان اشتاین‌بک
rima jam
خلاقیت الهه‌ایه که هر وقت بخواد می‌یاد، و زود به زود هم نمی‌یاد. اما وقتی می‌یاد کنار میزم می‌شینه و بال‌هاش رو جمع می‌کنه و من هرچی می‌خواد بهش می‌دم، اون هم در عوض اجازه می‌ده چیزهایی بنویسم که تبدیل می‌شن به نمایشنامه، نمایشنامه‌هایی که آدم‌های صاحب تئاترهای نیویورک منتظرشن. الانم نشسته کنار میزم، خیلی لطف کرده. پس اگه بری و... گفتم: «فرض کنیم بهش بستنی بدین، اون وقت بیشتر می‌مونه؟»
Neda^^
خانم دائرتی فرنی‌ام را گرم نگه داشته بود و گفت که کنارش یک جایزه هم برایم دارد. یک موز. در تمام طول تاریخ جهان، موز هرگز جایزه نبوده.
parnian
ـ داگلاس، فکر می‌کنی درسته جین ایر برای اینکه نتونسته جون هلن برنز رو از مرگ نجات بده احساس گناه کنه؟ ـ تقصیر اون که نبود. گفت: «درسته. اصلاً تقصیر اون نبود.» کلاس را نگاه کرد: «چیزهایی توی دنیا هستن که ما نمی‌تونیم درستشون کنیم، و اتفاق می‌افتن، تقصیر ما هم نیست، اما باید باهاشون روبه‌رو بشیم. چیزهای دیگه‌ای هم توی دنیا اتفاق می‌افتن که می‌تونیم درستشون کنیم. معلم‌های خوبی مثل من برای همین اینجان.»
Azam Amirgholami

حجم

۷۴۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۶۶ صفحه

حجم

۷۴۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۶۶ صفحه

قیمت:
۱۱۸,۰۰۰
تومان