بریدههایی از کتاب فعلا خوبم
۴٫۶
(۲۷۵)
«اگر فقط بچهها از کتابی لذت ببرند، معلوم است که کتاب بدی است.» دبلیو، اچ اودن تأکید میکند: «کتابهای خوبی وجود دارند که تنها برای بزرگسالان هستند، اما کتابهای خوبی که تنها برای کودکان باشند نه.» فکر میکنم حق با آنهاست. بالاخره کتابی که با بچههای کمسن ارتباط برقرار کند، با بزرگسالانی هم که زمانی در همان سن و سال بودند، ارتباط برقرار میکند.
fateme.notes
اگر میخواستید پلیکان قهوهای را بکشید، دروغ نمیگویم، میدیدید که کار آسانی نیست. نُه ده ردیف پر داشت. شاید یازده ردیف. شاید دوازده ردیف. شکلشان هم با هم فرق میکرد، و همه روی هم قرار گرفته بودند. ترکیببندیاش هم فوقالعاده بود. پلیکان روی شاخهٔ بزرگ و کهنسالی ایستاده بود که داشت میپوسید، اما هنوز برگ داشت. پلیکان قهوهای درست وسط تصویر بود و تعادلش را روی یک پا حفظ کرده بود و آدم فکرش را نمیکند موجودی با منقاری به آن بزرگی بتواند تعادلش را حفظ کند، اما کرده بود. باید میافتاد جلو. شاید یادتان باشد که تمام حرکتها به آن کشمکش بستگی داشتند. اما او که در حال حرکت نبود. فقط تعادلش را حفظ کرده بود. طول میکشید تا آدم بفهمد ادوبون چطور این کار را کرده بود.
A~
وقتی چیزی پیدا میکنید که کامل و یکپارچه است، هر کاری که بتوانید میکنید تا همانطور نگهش دارید.
و وقتی چیزی پیدا میکنید که کامل و یکپارچه نیست، شاید بد نباشد سعی کنید دوباره کامل و یکپارچهاش کنید. شاید.
♡
تا ابد در لحظهٔ پیش از شلیک میماند، لحظهای که خبر نداشت از راه میرسد.
نمیدانست چقدر خوشبخت است که خبر ندارد.
♡
میدانید چه حالی دارد که توی شب بدوید، در حالی که بچهای توی بغلتان است که گریه میکند، اما نمیتواند گریه کند چون نمیتواند نفس بکشد، و میدوید و میدوید و نمیدانید این عرق شماست یا او و او وحشتزده به شما خیره شده و به شما باور دارد، اما شما به خودتان باور ندارید
♡
نمیشه که همیشه هرچی میخوای به دست بیاری. زندگی اینطورها هم نیست.
♡
خلاقیت الههایه که هر وقت بخواد مییاد، و زود به زود هم نمییاد. اما وقتی مییاد کنار میزم میشینه و بالهاش رو جمع میکنه و من هرچی میخواد بهش میدم، اون هم در عوض اجازه میده چیزهایی بنویسم که تبدیل میشن به نمایشنامه
♡
میبینید وقتی حالتان خوب است چطور هیچی درست پیش نمیرود؟
♡
بطری نوشابه را به لبم چسباندم، سر و تهش کردم و قلپ قلپ قلپ نوشابه خوردم. نوشابه پر از گاز و حباب بود، انگار توی دهانم آتشبازی میکردند.
♡
همانطور که لبخندش را نگاه میکردم، از خودم میپرسیدم چطور میتوانم این همه زیبایی را نقاشی کنم.
♡
دو باد داشتند آنها را به دو طرف مختلف میبردند، اما مرغهای توفان از آنها استفاده میکردند تا در وسط نقاشی به هم برسند. نقاشی دربارهٔ این بود: به هم رسیدن، حتی درحالی که شاید داشتید به دو سمت مختلف میرفتید.
HeLeN
میدانید جنگ جهانی اول چند تا دلیل داشت؟ تعجبی ندارد که جنگ شد.
Marie Rostami
در تمام طول تاریخ جهان، موز هرگز جایزه نبوده.
elyas
هر دو مثل احمقها بودیم. اما میدانید؟ وقتی آدمها با هم مثل احمقها هستند آنقدرها هم بد نیست.
کاربر ۲۹۲۸۳۷۶
قضیهٔ مرغهای توفان دمچنگکی این است که فقط یک لحظه فرصت دارند. بادها دارند در جهت مخالف هم میوزند و هر پرنده روی بادی متفاوت است و فقط یک لحظه فرصت دارند همدیگر را ببینند. این لحظه خیلی خیلی مهم است.
وقتی لحظه فرا برسد نمیتوانند آن را از دست بدهند.
کاربر ۲۹۲۸۳۷۶
سکوتِ سرشار از عصبانیتی وجود دارد که میتواند روی خانهای حکمفرما شود. شاید خانههایی باشند، مثل خانهٔ خانوادهٔ دائرتی که هرگز چنین سکوتی را ندیدهاند، آن خانه احتمالاً یک روز هم ساکت نبوده. اما توی آشغالدونی، سکوتِ عصبانی، دوستی قدیمی بود که دوباره برگشته بود. هیچکس حرف نمیزد چون همه میخواستیم فریاد بزنیم.
کرم کتاب
گاهی، هنر میتواند کاری کند که اطرافتان را فراموش کنید. هنر همچین کاری میکند
(:Ne´gar:)
بله، خوانندهٔ عزیز. و من و او در سکوت به خانه برگشتیم.
(:Ne´gar:)
آقای فریس گفت: «داگ سوییتک، اصول اولیهٔ علم فیزیک رو میدونی؟»
یعنی یک حقه بود؟
آرام گفتم: «نه.»
کلارنس را تکان داد: «اصول اولیهٔ علم فیزیک اینه؛ دو چیز نمیتونن در یک زمان، یک مکان رو اشغال کنن. متوجه شدی؟»
گفتم: «فکر کنم.»
ـ میفهمی معنی این قانون چیه؟
سرم را به نشانهٔ نه تکان دادم.
ـ داگ سوییتک، معنیش اینه که تو این کلاس، تو برادرت نیستی.
Rasta (:
به هم رسیدن، حتی درحالی که شاید داشتید به دو سمت مختلف میرفتید.
♡
حجم
۷۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۶۶ صفحه
حجم
۷۴۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۴۶۶ صفحه
قیمت:
۱۱۸,۰۰۰
تومان