۴٫۱
(۲۱۱)
خواندن نظراتابداً ناله نمیکرد. قیافهاش آرام و بیالتماس بود. قیافه یک اسب سالم را داشت و با چشمان گشاد و بیاشک به مردم نگاه میکرد.
سیامک
یکی از تماشاچیها که دست بچه خردسالی را در دست داشت با اعتراض گفت: «این زبون بسته دیگه واسه صاحباش پول نمیشه. باید به یه گلوله کلکشو کند».
بعد رویش را کرد به پاسبان مفلوکی که کنار پیادهرو ایستاده بود و لبو میخورد و گفت: «آژدان سرکار که تپونچه دارین چرا اینو راحتش نمیکنین؟ حیوون خیلی رنج میبره».
پاسبان همان طور که یک طرف لپش از لبویی که تو دهنش بود باد کرده بود با تمسخر جواب داد: «زکی قربان آقا! گلوله اولنده که مال اسب نیس و مال دزه دومنده حالو اومدیم و ما اینو همین طور که میفرمایین راحتش کردیم به روز قیومت و سؤال جواب اون دنیاشم کاری نداریم فردا جواب دولتو چی بدیم؟ آخه از من لاکردار نمیپرسن که تو گلولتو چیکارش کردی؟»
nedsalehani
یکی از تماشاچیها که دست بچه خردسالی را در دست داشت با اعتراض گفت: «این زبون بسته دیگه واسه صاحباش پول نمیشه. باید به یه گلوله کلکشو کند».
Maryam Bagheri
رو سه تا پاش میتونه بند شه دیگه. اون دسش خیلی نشکسه. چطوره که مرغ روی دو پا وایمیسه این نمیتونه رو سه پا واسه؟»
آرزو
قیافهاش آرام و بیالتماس بود. قیافه یک اسب سالم را داشت و با چشمان گشاد و بیاشک به مردم نگاه میکرد.
NafiesehKiani
چطوره که مرغ روی دو پا وایمیسه این نمیتونه رو سه پا واسه؟»
محمدرضا
بود. بعضی جاهای پوست بدنش میپرید. بدنش به شدت میلرزید. ابداً ناله نمیکرد. قیافهاش آرام و بیالتماس بود. قیافه یک اسب سالم را داشت و با چشمان گشاد و بیاشک به مردم نگاه میکرد.
im lock
بدنش به شدت میلرزید. ابداً ناله نمیکرد. قیافهاش آرام و بیالتماس بود. قیافه یک اسب سالم را داشت و با چشمان گشاد و بیاشک به مردم نگاه میکرد.
😊
سید عمامه به سری که پوستین مندرسی روی دوشش بوی گفت: «ای بابا حیوون با کیش نیس. خدا را خوش نمییاد بکشنش. فردا خوب میشه. دواش یه فندق مومیاییه»
M.LO(latif)
حجم
۰
تعداد صفحهها
۸ صفحه
حجم
۰
تعداد صفحهها
۸ صفحه
صفحه قبل
۱
صفحه بعد