بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گربه‌ی چکمه پوش | صفحه ۴ | طاقچه
۴٫۲
(۸۰۹)
نگران نباش، سرورم. فقط به من یک جفت چکمه و شنل بدهید، و من به شما نشان خواهم داد ارثی که به شما رسیده خیلی هم بد نیست. پسر آسیابان شک و تردید داشت، اما او می‌‌دانست که چیزی را از دست نمی‌دهد، برای همین به گربه‌ چکمه و شنل داد. به محض اینکه گربه چیزی را که می‌‌خواست به دست آورد، برای شکار خرگوش بیرون رفت. سپس گربه با خرگوشی که آن را داخل کیسه تله حمل می‌‌کرد راهی قصر پادشاه شد.
محمدطاها شاکری
گربه‌ی چکمه‌پوش در زمان‌های قدیم، آسیابانی فوت کرد. از او سه پسر، یک آسیاب، یک الاغ و یک گربه به نام پوس باقی ماند. بزرگ‌ترین پسر آسیاب را برداشت. پسر وسطی الاغ را برداشت و به کوچک‌ترین پسر فقط یک گربه رسید. کوچک‌ترین پسر از ارث کمی که به او رسیده بود خوشحال نبود. ـ برادرهای من می‌‌توانند با هم کار کنند و زندگی خوبی بسازند، اما من با یک گربه چی کار می‌‌توانم بکنم؟ اما این گربه یک حیوان باهوش بود و فکری در سرش داشت.
محمدطاها شاکری
از طرف من از سرورت تشکر کن. من از هدیه‌اش خیلی خوشحالم.
شیباـ در جستجوی خودم
در یک چشم برهم‌زدن گربه آن را با چنگال‌هایش قاپ زد و خورد.
joker
بزرگ‌ترین پسر آسیاب را برداشت. پسر وسطی الاغ را برداشت و به کوچک‌ترین پسر فقط یک گربه رسید.
joker
ـ برادرهای من می‌‌توانند با هم کار کنند و زندگی خوبی بسازند، اما من با یک گربه چی کار می‌‌توانم بکنم؟
آناهی‌تا
وقتی کالسکه‌ی سلطنتی پادشاه نزدیک شد، گربه به استقبال او رفت و تعظیم‌کنان گفت: «به کاخ مارکوس کاراباس، خوش آمدید».
oo
این چیزی بود که پادشاه با خودش می‌‌گفت. سرانجام گربه به کاخ بزرگ، که متعلق به یک غول
کاربر ۵۸۱۵۶۴۲
امشب در کاخ خواهی خوابید.
arman_heart17
بگویید این زمین‌ها متعلق به مارکوس کاراباس است.
1JESUSCHRIST1

حجم

۷٫۳ کیلوبایت

حجم

۷٫۳ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد