بریده‌هایی از کتاب مدیریت ذهن برای پیروزی و موفقیت

به جای هدف‌گذاری برای پیروزی در یک رقابت، برای داشتن یک عملکرد پیروزمندانه هدف‌گذاری کنید.

کسی که تو بعد از طی کردن یک مسیر طولانی به آن تبدیل شده‌ای به اندازهٔ جایی که به آن رسیده‌ای اهمیت دارد.

مادامی که ما در مسیر دستیابی به موفقیت پیش می‌رویم، برنده هستیم.

در کلاس ششم دبستان بودم معلم بعد از توضیحاتی راجع به مسابقات المپیک گفت: «ممکن است یک روز کسی از میان شما مدال طلای المپیک را کسب کند. به نظرتان کدامیک از شما در این کلاس بیشترین شانس را برای کسب مدال دارد؟» پسری که در کنار من نشسته بود بلند شد و گفت: «من نمیدونم کی بیشترین شانس رو داره اما می‌دونم بدشانس‌ترین کیه. لنی!» در چنین مواقعی است که باختن درد دارد و من بارها و بارها شکست خورده بودم. همان موقع تصمیم گرفتم که یک روز به آن بچه نشان بدهم که اشتباه می‌کند.

هدف‌تان را به قدری بزرگ انتخاب کنید که شما را مجبور کند عادت‌ها و نگرش‌هایتان را تغییر دهید.

بیانیهٔ عملیاتی اصل سوم «من به قدری خوب تمرین کرده‌ام که عملکردم کاملاً به شکل ناخودآگاه انجام می‌شود. من به ناخودآگاه خودم اعتماد دارم و باور دارم که می‌تواند راهنمای خوبی برای عملکردم در مسابقه باشد.»

این که ذهن ناخودآگاه چه تعداد وظیفه جداگانه را می‌تواند به طور همزمان اجرا کند قابل شمارش نیست اما ممکن است تعداد آن به میلیاردها وظیفه برسد. ذهن ناخودآگاه شما حجم بالایی از فعالیت‌ها را می‌تواند در آنِ واحد اجرا کند.

تعریف مهارت، اجرای خودآگاه یک فعالیت به مدت کافی برای خودکار شدن فرایند انجام آن توسط ذهن ناخودآگاه است.

در اغلب کارهایی مثل نواختن موسیقی یا پرداختن به ورزش لازم است که خیلی از فعالیت‌ها به طور همزمان انجام شود. از آن جایی که ذهن خودآگاه در آنِ واحد فقط یک فعالیت را می‌تواند انجام دهد، معمولاً اولین تجربه‌ها بسیار دلسردکننده هستند. ذهن خودآگاه به یک همکار مثل ذهن ناخودآگاه نیاز دارد که بتواند یک فرایند ذهنی موازی را بر عهده بگیرد.

اصل سوم مدیریت ذهنی ذهن ناخودآگاه منبع تمامی قدرت ذهنی است.

بیانیهٔ عملیاتی اصل دوم «من همیشه به خودم دستورات مثبت می‌دهم! من به خودم یادآوری می‌کنم که تصویری که در نتیجهٔ صحبت‌های من در ذهن دیگران نقش می‌بندد، برای ایجاد درکی مناسب در آن‌ها بسیار مهم است.»

آن چیزی که به زبان می‌آوریم به اندازهٔ تصویری که کلمات ما خلق می‌کنند اهمیت ندارد. وقتی مربی به من گفت: «بشام هر کاری می‌کنی، فقط توپ رو بیرون نزن!» من بیرون زدن توپ را تصور کردم. او با شیوهٔ بیانش، من را برای شکست تنظیم کرد.

اصل دوم مدیریت ذهنی مهم نیست چه می‌گویید؛ مهم این است که گفتهٔ شما چه اثری بر خود شما و دیگران دارد.

«من کنترل آن چه را که قرار است در ذهنم تصویر کنم به دست دارم و تصمیم دارم به آن چیزی فکر کنم که می‌خواهم در زندگی‌ام اتفاق بیفتد!»

ذهن انسان تنها برای مدت کوتاهی این توانایی را دارد که افکار خود را با اراده شخصی کنترل کند. آنچه ما در ذهن خود به تصویر می‌کشیم بسیار اهمیت دارد.

اگر شما چیزی را به شکل مثبت تصور کنید، محال است که بتوانید در همان لحظه آن چیز را منفی تصور کنید. این خبر خوبی است زیرا به این معنی است که امکان ندارد تصور بد بازی کردن در حالی که مشغول تصویرسازی یک بازی خوب هستیم به سراغ‌مان بیاید.

اصل نخست مدیریت ذهنی ذهن خودآگاه شما در آنِ واحد تنها بر روی یک چیز می‌تواند تمرکز کند.

در صورت نیاز به یک عمل ناخودآگاه، ذهن خودآگاه ماشهٔ ذهن ناخودآگاه را کشیده و در همان زمان ردی را از خود در خودپنداره به جای می‌گذارد.

خودپنداره باعث می‌شود که [درست] مثل خودتان عمل کنید. این مفهوم در بردارندهٔ همهٔ عادات و نگرش‌های شما است. خودپنداره و عملکردتان همیشه در یک سطح قرار دارند. از آنجایی که خودپنداره با موفقیت ارتباط مستقیم دارد مهم‌ترین مؤلفهٔ سیستم مدیریت ذهنی به شمار می‌رود.

ذهن ناخودآگاه منبع مهارت‌ها و قدرت اجرایی شما است. عملکردهای عالی همگی بدون هرگونه ذهنیت خودآگاه و به شکل ناخودآگاه انجام می‌شود. ما مهارت‌ها را از طریق تکرار فکرکردن خودآگاه توسعه می‌دهیم تا ذهن ناخودآگاه آن‌ها را به شکل خودکار انجام دهد